امروز مطالبی در مورد رویکردهای سازندهگرایی، تفسیرگرایی و هرمنوتیک و تاثیر آنها در تولید دانش میخواندم. به این معنی که چطور هر یک از این رویکردها باعث میشه از یک پدیده واحد برداشتها و تفسیرهای متفاوت و در نتیجه دانش متفاوتی تولید بشه. در این سه دیدگاه فرض بر این است که دانش حاصل تاثیرات اجتماعی است . این مفاهیم سنگین و پیچیده هستند اما معمولا وقتی با مثالهای فرضی بررسی میشن بهتر درک میشوند.
در دیدگاه سازندهگرایی یا Constructivism ، دانش به صورت فعال توسط افراد ساخته میشود، و نه دنیای خارج . تجربه، تعاملات اجتماعی و پیشفرضهای ذهنی فرد در شکلگیری دانش نقش اساسی دارند. واقعیت به صورت عینی و مستقل از ذهن فرد وجود ندارد.
برای مثال دو دانشجو در حال مطالعه یک متن تاریخی هستند. دانشجوی اول با پیشفرضهای ملیگرایانه به متن نگاه میکند و اطلاعاتی را که با این پیشفرضها همخوانی دارد، بیشتر به یاد میآورد و تفسیر میکند. دانشجوی دوم با پیشفرضهای ضد-ملیگرایانه به متن نگاه میکند و اطلاعات متفاوتی را برجسته و تفسیر میکند. هر دو دانشجو با همان متن مواجه شدهاند، اما دانش متفاوتی میسازند.
در دیدگاه تفسير گرایی یا Interpretivism ، هدف اصلی پژوهش، درک و تفسیر معنای پدیدهها از دیدگاه افراد مورد مطالعه است. بر مبنای این دیدگاه، واقعیت به صورت ذهنی و اجتماعی ساخته میشود و پژوهشگر باید تلاش کند تا خود را به جای افراد مورد مطالعه قرار بده و معنای تجربیات و اقدامات آنها را درک کند.
برای مثال یک پژوهشگر در حال بررسی تأثیر طلاق بر کودکان است. او از مصاحبههای عمیق با کودکان استفاده میکند تا بتونه تجربیات و احساسات آنها را درک و معنای طلاق را از دیدگاه آنها تفسیر کنه. تحلیل این دانشجو بر اساس معنای ساختهشده توسط کودکان در این تجربه است نه بر مبنای نظریهها یا مفروضات قبلی خودش.
دیدگاه هرمنوتیک یا Hermeneutics به عنوان یک رویکرد تفسیرگرایانه، بر درک متنها (از جمله متنهای نوشتاری، گفتاری و حتی فرهنگی) و کشف معنای نهفته در آنها تمرکز میکنه. تفسیر در هرمنوتیک یک فرآیند دایرهای است که شامل پیشفرضها و فهمهای قبلی پژوهشگر و همچنین کنکاش در متن است.
برای مثال یک پژوهشگر با این رویکرد در حال بررسی یک رمان تاریخی است. او متن را میخواند، تفسیرهای مختلفی را در نظر میگیرد، و با توجه به پیشزمینه تاریخی و ادبی خود، در جستجوی معنای نهفته در متن و پیامهای نویسنده است. این تفسیر وابسته به فهمها و پیشفرضهای خود پژوهشگر است، اما در عین حال با توجه به متن صورت میگیرد.
در مجموع، هر سه دیدگاه بر این نکته تاکید دارند که واقعیت صرفا یک پدیده عینی و مستقل نیست و درک و تفسیر آن به عوامل متعددی وابسته است. اما تمرکز و روش هر یک در این مسیر متفاوت است.