اگر پیش از این از من در مورد معرفت شناسی سوال میشد حتما موضوع را حوصله سر بر و غیر مرتبط به کار خودم میدونستم. تا وقتیکه در این برنامه ناچار شدم چند مقاله و كتاب در مورد اهمیت معرفت شناسی در تحقيق بخونم. برام از این جهت جالب بود که کار تحقیقی مثل اثر هنري میتونه سبک و سباق داشته باشه. و این سبک و سباق به عوامل زیادی بستگی داره. مثل نوع تحقیق و یا رویکرد محقق. با این حال به نظرم یک عامل خیلی مهم دیگه وجود داره که همون عامل تعیین کننده اعتبار تحقیق میتونه بشه و اون هم بینش و پیشینه محققه. اینکه قبل از انجام تحقیق به چه شناختی از دنیا رسیده. تجربهاش چی بوده. در چه زمینهای تبحر داره و نگاهش به دنیا و اجزای تحقیقش چیه.
با اینکه تاکید زیادی بر این میشه که این شناخت و تحقیق باید در دانشگاه و برنامههای دانشگاهی ایجاد بشه اما من باور دارم بخش بیشتری از این شناخت خارج از دانشگاه و حتی پیش از دانشگاه اتفاق میافته. برای مثال اگر یک محقق قرار باشه بین اثبات گرایی و پسا اثبات گرایی یک رویکرد رو انتخاب کنه، این انتخاب در صورتی درست خواهد بود که بر مبنای شناخت درست از موضوع تحقیق، پیامدهای تحقیق، و تجربیات قبلی محقق باشه. اینکه بدونه چه بخشی از اطلاعات رو باید به صورت علمی و اماری داشته باشه، چه بخشی از اطلاعات قابلیت تبدیل به امار و دیتا را ندارند. کجا تحقیق کمی و در چه مواقعی تحقیق کیفی میتونه موثر باشه و یا ترکیبی از هر دو.
اینکه معرفت شناسی بر چه مبنایی میتونه باشه خیلی پیچیده است. به ویژه در مواردی که موضوع پژوهش میان رشتهای و در هم تنیده است. آیا این رویکرد بر مبنای اثبات گرایی، پسا اثبتا گرایی و یا ساختار گراییست.