دهه ۴۰ میلادی است و بحبوحه جنگ جهانی دوم! سرنوشت جنگ، اکنون نه در دست سربازان و فرماندهان، که در ید قدرت دانشمندان و محققانی است که در پشت جبههها به حل مسائل نظامی و یافتن راهی برای پیروزی در مقابل دشمن مشغولاند. یکی از حادترین مشکلات موجود، نرخ بالای سرنگونی بمبافکنها توسط پدافند آلمانهاست. بمبافکنهایی غولپیکر و سنگین که به راحتی در تیررس متحدین قرار میگیرند.
اولویت در پشت جبهه متفقین، کاهش شانس سرنگونی این بمبافکنها در حین عملیات است. راه حل چیست؟!
با پوشاندن کل بدنه هواپیما با زره، احتمال سرنگونی در صورت اصابت گلوله کمتر میشود؛ اما این راه منطقی نیست! با این کار، بمبافکن تبدیل به غولی آهنی میشود که حتی بلند شدن از زمین هم برایش میسر نیست. پس عاقلانهترین پیشنهاد، پوشاندن بخشهایی از هواپیماست؛ اما کدام قسمتها؟
مهندسان نیروی هوایی پس از مطالعه و بررسی بمبافکنهایی که به آشیانه بازگشتهاند و ثبت نقاط آسیبدیده در اثر اصابت گلوله، به این نتیجه رسیدهاند که آسیبدیدگیها اکثراً در تنه، بالها و دم اتفاق افتاده است. آنها با در دست داشتن این اطلاعات معتقدند نقاطی که بیش از همه آسیب دیدهاند، نیاز به تقویت دارند.
«آبراهام والد» تنها کسی است که نظری متفاوت با سایر دانشمندان دارد. پیشنهاد او این است که قسمتهایی باید تقویت شوند که مورد اصابت گلوله قرار نگرفتهاند!
او میگوید قسمتهای آسیبدیده بمبافکنهایی که از مهلکه «نجاتیافتهاند»، اتفاقاً قویترین بخشهای هواپیماست و همین مسئله باعث بازگشت آنها به آشیانه شده است. گلولههای آلمانیها، به صورت تصادفی شلیک میشوند و کل بدنهی یک بمبافکن را نشانه میروند، نه قسمت خاصی از آن را! پس قسمتهایی از هواپیمای نجاتیافته که مورد اصابت گلوله قرار نگرفته است، همان بخشهایی است که باعث سقوط بمبافکنهای بازنگشته به آشیانه در خاک دشمن میشوند: موتور، دماغه، مخزن سوخت و کابین.
«خطای نجاتیافتگان» یکی از انواع خطاهای انتخاب است که بر تمرکز صرف بر نمونههای موفق و نجاتیافته اشاره دارد و باعث خوشبینی واهی، تعمیم نادرست و درنهایت نتیجهگیری اشتباه میشود.
کشتهشدگان جنگها، بازندگان مسابقات، استارتاپ های شکستخورده، همه و همه از یاد میروند، بدون توجه به اینکه دنیایی از حرف و تجربه در پس زندگی اینها بوده است. ما فراموش میکنیم شکستها را ؛ شاید به این دلیل که قهرمانان ما همیشه نجاتیافتگان بودهاند.