غولهای صنعت خودروسازی مانند فورد، جنرال موتورز و کرایسلر در «دیترویت»، بزرگترین شهر مرزی ایالاتمتحده و کانادا، متولد شدند. در آن روزها، این سه شرکت کل بازار اتومبیلهای لوکس را قبضه کرده بودند و دیترویت نه تنها قلب این صنعت در امریکا شده بود، بلکه لقب پایتخت صنعتی قرن بیستم را یدک میکشید. رونق گرفتن تولیدات صنعتی و مخصوصاً خودروسازی، منجر به سرازیر شدن خیل عظیم شهروندان جویای کار امریکایی به دیترویت شده و جمعیت این شهر تا دههی پنجاه میلادی به دو میلیون نفر رسید.
اما حالا دیترویت، متروکهترین شهر امریکاست. شهر پر شده از خانههای خالی که سردر خیلی از آنها را تابلوی «آماده تخریب» تزئین کرده است. جمعیت شهر به کمتر از هفتصد هزار نفر رسیده و به ندرت میتوان اتومبیل یا رهگذری را در خیابانهای شهر دید. چشم و چراغ صنعت امریکا الآن لقب دومین شهر جرمخیز را به خود گرفته و شهر شده سمبل فقر و شکست و مصیبت!
به نظر میرسد سقوط دیترویت یک شبه اتفاق نیفتاده است. همانطور که اریک اسکورسون[1]دربارهی دیترویت میگوید: «ورشکستگی دیترویت موضوعی آنی نیست. دیترویت یک شهر صنعتی بود. بهخلاف شیکاگو، نیویورک و شهرهای دیگر که اقتصادی چندگانه دارند، دیترویت تنها به صنعت اتومبیلسازی وابسته بود. این صنعت و صنایع جانبی آن در طی 50 سال از بین رفت». وقتی به عقب برمیگردیم و اتفاقات رخ داده در دل این شهر را مرور میکنیم، میبینیم که این شهر حتی در دوران رکود هم میلیاردها دلار درامد داشته؛ پس آنگونه که پیداست، شهر آرام آرام رکود را به چشم دیده و اتفاقاً مشکل همینجاست.
خودروسازان آمریکایی که خود را سلطان بیرقیب این صنعت میدانستند با خیال اینکه کارشان روی غلتک افتاده، مشکلاتی را که روز به روز روی هم تلنبار میشد، نمیدیدند. حتی آن زمان که رقابت بالا گرفت و مردم نیازها و خواستههای جدیدی پیدا کردند، مدیران اجرایی و اتحادیهی کارکنان این صنعت، حاضر نشدند الگوهای تاریخ مصرف گذشتهی خود را کنار بگذارند و مصرانه پایبند روشهای منسوخ خود بودند.
مردم اتومبیلهای کوچک و کممصرف میخواستند اما کاری که دیترویت میکرد، تولید اتومبیلهای بزرگ، پرمصرف و گرانقیمت بود. رقبای ژاپنی سر کار آمده بودند ولی آنها همچنان به عبارت «ساخت امریکا» میبالیدند و کسی جز ساکنان بزرگترین شهر ایالت میشیگان را جدی نمیگرفتند.
بازار بهشدت تغییر میکرد و تنها چیزی که در دیترویت رو به رشد بود، بروکراسی حاکم بر این صنعت بود. آنها در خصوص هر موضوع سادهای جلسه تشکیل میدادند. به قول راس پرو[2]، «آن وقتها حتی اگر ماری روی زمین کارخانه جنرال موتورز دیده میشد، مدیران برای کشتن آن، جلسه تشکیل میدادند.»
در این بین، موضوعی که نباید نادیده گرفته شود این است که دیترویت تنها نیست و هر صنعتی میتواند در لبه پرتگاه دیترویت شدن قرار بگیرد. شرکتهای زیادی وجود داشتند که زمانی نماد پیشرفت شهر یا کشور خود بودند و به تدریج با رکودی دیترویتوار، به نابودی کشیده شدند. درواقع عواملی که این شهر را متلاشی کرد، نه تنها ممکن است هر تجارت، صنعت و شهری را تهدید کند، بلکه میتواند هر فرد یا شغلی را به این ورطه بکشاند. این عوامل کداماند؟
چهار عامل را میتوان مسبب این شکست فاحش دانست:
1. غرور ناشی از موفقیت
اصلیترین عامل این شکست بزرگ، این بود که بعد از به دست آوردن انحصار بازار اتومبیلهای لوکس، بیشترین چیزی که در متولیان این صنعت دیده میشد، غرور ناشی از موفقیت بود که باعث شد نوآوری را نادیده بگیرند و سطح انتظاراتشان از حدی که بود، فراتر نرود. در واقع موفقیت، دلیل اصلی شکست و دشمن قلب خودروسازی آمریکا به شمار میرود.
2. عدم توجه به رقبا و کوتاهی از ورود به رقابت
زمانی که صنعت یا افرادی در این خیال به سر میبرند که موفقیتشان قطعی و ابدی است، رقیبی از راه میرسد و با چند گام کوچک از آنها پیشی گرفته و آنها را از میدان به در میکند. شاید اگر سه غول خودروسازی، بهموقع رقیب ژاپنی خود را دیده و وارد رقابت با او شده بودند، صنعت دیترویت اینگونه واژگون نمیشد.
3. عدم تمایل به استفاده از فرصتهای توأم با ریسک
آنچه سیلیکون ولی را به جایگاهی که امروزه دارد، تبدیل کرده و آن را در نقطه مقابل دیترویت قرار داده است، زمین تا آسمان با عملکرد ساکنان دیترویت متفاوت است. نقطه اشتراک شرکتهای فعال در سیلیکون ولی این است که برای کسب دستاوردهای بزرگ، هوشمندانه به استقبال خطر میروند.
به نظر میرسد برای در امان بودن از تجربیات دیترویت و رسیدن به جایگاه شرکتهای فعال سیلیکون ولی، نیاز است بار سنگین ترس را زمین گذاشته و مشتاقانه به استقبال فرصتهای موجود برویم.
4. ناتوانی در تطبیق با تغییراتی که پیوسته در حال رخ دادن است
نکته حائز اهمیت دیگر در مورد سیلیکون ولی این است که این شهر سالهاست که با روند تکاملی بازار جهانی پیش رفته و نمونههای تازهای از نوآوری را عرضه میکند؛ کاری که دیترویت نکرد و مدتها به راهکارهایی که چندین سال از عمر آنها میگذشت، لجوجانه بسنده کرد تا جایی که نابودی خود را از نزدیک شاهد بود.
همه این ضعفها و کاستیها دست به دست هم داد و همزمان با از دست دادن 82 میلیارد دلار در مدت 3 سال توسط شرکت جنرال موتورز، سمبل موفقیت امریکا به تهدیدی برای کشور تبدیل شد که دیگر حمایتهای مالی دولت فدرال هم نمیتوانست کمککننده باشد. سرانجام این شهر در ژوئیه سال 2013 با 18 میلیارد دلار بدهی و حدود صد هزار نفر طلبکار، اعلام ورشکستگی کرد که بزرگترین ورشکستگی شهری در تاریخ ایالات متحده امریکا محسوب میشود؛ اما این میزان پول صرف چه کارهایی شده است؟
در شکلی که در ادامه آمده، هافینگتون پست، بدهیهای این شهر را طبقهبندی کرده است:
بنابراین صرفنظر از اینکه در چه شهری زندگی میکنید یا در چه صنعتی مشغول به کار هستید، ممکن است با سرنوشتی مشابه آنچه برای دیترویت اتفاق افتاد، مواجه شوید. عوامل متعددی که دیترویت را به دره نابودی کشاند، ممکن است روزی گریبانگیر افرادی شود که این تجربیات را نادیده میگیرند ولو اینکه در آن زمان خود را جز موفقترینها بدانند و درآمدی را که سیل وار به سویشان روانه میشود را پشتوانه دانسته و هیچ نشانهای از ناکامی مشاهده نکنند.
هرچند امید و خوشبینی لازمه موفقیت در کسبوکار است ولی برای دوری از دامهای سر راه، خوشبینی مطلق را کنار گذاشته و ضمن ثبات قدم در کار، رقبا، تهدیدها و چالشهای بازار را زیر نظر داشته باشید و بدون ترس با آنها روبرو شوید تا به غفلت دیترویت و شکست بعد از آن دچار نشوید.
به قول اندی گرو[3]: «تنها افراد مبتلا به پارانویید از نوسانات بازار کار جان سالم به در میبرند.»
پس کمی پارانویید را چاشنی کارتان کنید. بدگمانی همیشه بد نیست!
[1] استاد دانشگاه دولتی میشیگان
[2] سیاستمدار و میلیاردر امریکایی (2019 -1930)
[3] کارآفرین امریکایی (2016 -1936)