چند وقت پیش خاطرات یک خانم روحانی خواندم ،خیلی برام عجیب بود .
خب اگه این خانم نمی خواد اسم روستا را بگه اسم اهلی را عوض کرده بود
خیلی بسته و محدود حرف زده بود و من متعجب از خاطره خوندن و جالب این که
این خانم به راحتی اجازه نشر گرفته بود.
امروز رفتم دنبال پیدا کردن خاطره نویس های زنان پزشکان ،دیدم ای داد ...
در این گروه هم همینه ،کلا در ایران محدود و بسته بودن همینطوره..
من هم باید مثل بقیه با سربسته بودن موضوع همسر پزشک را پیش ببرم.
دنیایی عجیبه .وقتی کتاب شدن را خواندم فهمیدم کلا در ایران همینطوره.
پس بریم سراغ خاطرات زن پزشک...........