من یک زنم با هزار آرزو و خیال ،وقتی بچه بودم خیلی تخیل داشتم
کم کم بزرگ شدم در گیر قصه ها و شعر ها بودم .یادمه
سالهای اول ازداجم در پانزده سالگی همش فکر می کردم بنویسم.
ولی چقدر دیر نوشتم .گرداب زندگی من را با خودش تکان میداد
هنوز هم یادم می افته سختی می کشم
.............