کودکی من در سختی گذشت ،در یک خانواده پر از تنش درگیری بی پولی سختی
بعدها که بزرگتر شدم و مادر فهمیدم پدر و مادر من چقدر سختی کشیدند تا ما بزرگ شدیم.
باید مادر بشوی تا بفهمی مادرت چگونه آدمی بوده است .
من روزهای که مادرم کتک می خورد یا قهر بود را فراموش نمی کنم . خانه ما سکوت محض بود
و من از این سکوت متنفر بودم ،با خودم تصمیم گرفتم که هر زمان که مادر شدم
زنی خوب و مهربان باشم هیچ وقت دعوا نکنم تا بچه هایم زجر نکشند .
ولی زهی خیال باطل ،چون مادرم از آن طرف بوم افتاد و من از این طرف بوم ......
دنیای کودکی تاثیر مستقیمی در دنیای بزرگسالی من داشت.