دیروز داشتم در مورد خواص کورکومین که ماده ی اصلی زرچوبه است مقاله ای می خواندم. امروز بیمار ALS از من شنید که بیشتر زردچوبه مصرف کند. چون خواص ضدالتهابی دارد و چقدر ما این روزها کورکومین لازم شده ایم.
بعد با خودم فکر کردم پارسال همین موقع فکر مهاجرت به سر هردوی ما زد. بعدتر از آن خودم را در پرواز دیشب تصور کردم و فکر سقوط پس از پنج دقیقه در مغز من نگنجید.
بعد یادم آمد هربار که بیمار HIE میبینم و عزیزی در درکنار بالین او، باز هم خودم را تصور میکنم. این حساسیت اضطرابی لعنتی از کجا پیدایش شد؟ از کودکی با من بود. تکنیک گسلش توجه هم کارسازش نیست. توجه رو از کدامشان بردارم؟ خاصیت خاورمیانه است یا هرجای دیگری بودم به سراغم می آمد؟
و سر آخر با این فکر خوابم گرفت. خیلی وقت است مهمانی شلوغی نرفتم. خیلی وقت است دیدن بچه تازه متولد شده نرفتم. دست کم یادم آمد یک هفته است محمدپور شیرینی پخش میکند چون دو تومور خوش خیم را از سرش برداشت و هنوز می بیند.
راستی آخرین باری که رقصیدم کی بود؟
کاش فردا کمی برقصم