مدتهاست به شروع رابطه مون فکر می کنم، آغاز هر چیز خیلی مهمه، اما بلاخره طلسم رو شکستم تا چند کلمه باهات حرف بزنم.
بیا روراست باشیم...از دستت خیلی دلگیرم. میدونم هستی و بزودی میای و به ما ملحق میشی. اما من روزهای سختی رو میگذرونم. بذار اصلاح کنم. ما خسته ایم
از تلاشی که انقدر کش دار شده
از صبری که توش خبری از غوره و حلوا نیست
از امیدی که گاهی بوی ناامیدی میده
فردا اولین قرار ملاقات ماست. نمیدونم برام میمونی یا نه...
ولی دلم میخواد به اولین قرارمون دل ببندم. دلم میخاد بعد سه سال به حضورت راضی باشم. کاش دلگرمم کنی.
گرچه اینجا همونجایی نیست که دلم میخواست بهم برسیم و شاید هرگز خودم رو نبخشم. اما میدونم تو منو میبخشی.
چقدر برات حرف دارم. چقدر قصه دارم برات بگم. چه تجربه هایی رو قراره با تو از سر بگیرم. من اولین عشقت میشم
تو بهترینش شو
ولی بیا قول بدیم
که دلبسته شیم
ولی وابسته نه
قول؟؟؟
دلم داره پر میکشه ببینمت عزیزم
میدونم توام?
پس تا فردا هشت صبح??