ویرگول
ورودثبت نام
تخت پاره بر موج
تخت پاره بر موج
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

آیا یک گفتگو سیاسی مخرب دیدگاه سیاسی ما را تغییر می‌دهد؟

وقتی دوقطبی‌سازی افزایش پیدا می‌کند، ممکن است درک ما از حقیقت تغییر کند.

Credit: Hanna Barczyk
Credit: Hanna Barczyk


در یک لحظه مهم از مناظره نهایی ریاست‌جمهوری ترامپ و کلینتون، دونالد ترامپ به سوالی که در مورد ولادیمیر پوتین اینچنین پاسخ داد:

درحالی که به سوی کلینتون اشاره می‌کند: «او هیچ احترامی به کلینتون نمیگذارد. هرجا پوتین را دیدم هیچ احترامی برای کلینتون قائل نبود.»

سپس دو کاندیدا تلاش کردند تا درک عمیق‌تری از سیاست‌هایشان را اعلام کنند. کلینتون گفت:

" آیا تو میگی که رویکرد تهاجمی پیشنهادی من واقعا نمی‌تواند مانع توسعه طلبی روسیه شود؟"

و ترامپ پاسخ داد:

"من معتقدم که باید مانع توسعه‌طلبی روسیه شد اما این رویکرد فقط می‌تواند باعث بی‌ثبات‌سازی شود..."

-------------

شوخی کردم. این اتفاق اصلا نیفتاده است. در واقع هدف هر طرف، حمله و شکست دادن طرف دیگر بود. کلینتون درواقع گفت:

"خب به خاطر همینه که اون دوست داره یک عروسک به عنوان رییس‌جمهور داشته باشد."

که ترامپ پاسخ داد:

"تو یک عروسکی نه من"

مکالمه‌هایی از این دست چنان به عنصر اصلی گفتمان سیاسی معاصر تبدیل شده است که به راحتی می‌توان فراموش کرد که تفاوت اساسی آن‌ها با اختلافاتی که معمولا در زندگی عادی داریم بسیار متفاوت است.چند دوست را درنظر بگیرید که سعی دارند در مورد رستوران برای شام تصمیم بگیرند. یکی می‌گوید:« بیایید امشب رستوران جدید هندی را امتحان کنیم. من خیلی وقت است که غذای هندی نخوردم» یکی دیگر پاسخ می‌دهد:« میدانید، دیدم که آن مکان نظرات منفی زیادی دارد. به جای آن پیتزا بگیریم؟» اولی می‌گوید:«خوب شد فهمیدیم.پیتزا بگیریم.». هرکدام با نظری متفاوت بحثی را آغاز می‌کنند و هرکدام نظری را ارائه می‌کند، سپس به استدلال دیگری گوش می‌دهند و سپس هردو به سمت توافق پیش می‌روند. این نوع گفتگوها همیشه اتفاق می‌افتد. در تحقیقات خود، که شامل روانشناسی شناختی و فلسفه تجربی است، ما از آن به عنوان «بحث برای یادگیری» یاد می‌کنیم.

اما با افزایش قطبی‌سازی سیاسی در ایالات متحده، نوع تبادل خصمانه‌ای که بین ترامپ و کلینتون وجود داشت به شکل فزاینده‌ای درحال رخ دادن است.نه تنها در میان سیاستمداران بلکه در میان همه ما. در تعاملاتی از این قبیل، افراد ممکن است استدلال‌هایی برای عقاید خود ارائه دهند، اما هیچ یک ار طرفین علاقه واقعی به یادگیری از طرف دیگر ندارد. در عوض، هدف واقعی «کسب امتیاز» است؛ به عبارت دیگر، شکست دادن طرف مقابل در یک فعالیت رقابتی. گفتگوها در توییتر، فیس‌بوک و حتی بخش‌های نظرات یوتیوب به نمادهای قدرتمندی از جنگ‌طلبی گفتمان سیاسی این روزها تبدیل شده است. ما از این نوع بحث به عنوان «بحث برای پیروزی» یاد می‌کنیم.

واگرایی ایدئولوژیک آمریکایی‌ها با خصومت آن‌ها با یکدیگر همسو است. نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد که لیبرال‌های حزبی و محافظه‌کارها کمتر با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند، نظرات نامطلوبی نسبت به حزب مخالف دارند و حتی اگر یکی از اعضای خانواده با شخصی از طرف مقابل ازدواج کند، ناراضی خواهند بود. در همان زمان، ظهور رسانه‌های اجتماعی انقلابی در نحوه مصرف اطلاعات ایجاد کرده است. اخبار اغلب به دلخواه سیاسی شخص، شخصی‌سازی می‌شوند. دیدگاه‌های رقابتی را می‌توان به طور کامل از حباب رسانه‌ای که خود ایجاد کرده‌ایم، خاموش کرد. بدتر از آن، محتوای خشم‌آور به احتمال زیاد در این سیستم‌عامل‌ها گسترش می‌یابد و زمینه‌ای برای ایجاد عناوین کلیکی و اخبار جعلی ایجاد می‌کند. این محیط آنلاین سمی به احتمال زیاد آمریکایی‌ها را از هم دورتر کرده و مبادلات غیرمولد را تقویت کرده است.

در این زمان افزایش قبیله‌گرایی، یک سوال مهم در مورد تاثیرات روانشناختی «بحث برای پیروزی» ایجاد کرده است. وقتی می‌بینیم به گونه‌ای صحبت می‌کنیم که هدف آن شکست دادن حریف است چه اتفاقی در ذهن ما می‌افتد؟ تحقیقات اخیر ما با استفاده از روش‌های آزمایشی این سوال را بررسی کرده است و ما دریافته‌ایم که تمایز بین حالت‌های مختلف استدلال تاثیرات گسترده‌ای دارد. این نه‌تنها باعث تغییر روش تفکر مردم در مورد بحث و افراد طرف مقابل می‌شود، بلکه تاثیر اساسی‌تری نیز در نحوه درک ما از موضوع مورد بحث دارد.


ما عینیت‌گرا هستیم یا نسبی‌گرا؟

مسئله عینیت اخلاقی و سیاسی، مسئله‌ای خارق‌العاده است که فیلسوفان طی هزاران سال درباره آن بحث می‌کنندو هنوز هم با در نظر گرفتن چند مکالمه فرضی، درک اصل سوال به اندازه کافی ساده است. بحث در مورد یک سوال کاملا ساده در علوم یا ریاضیات را درنظر بگیرید.

فرض کنید دو دوست با هم روی یک مسئله کار می‌کنند و متوجه می‌شوند که درمورد راه‌حل اختلاف نظر دارند:

مری: ریشه دوم عدد 2197 عدد 13 است.
سوزان: نه، ریشه مکعب 2197 عدد 14 است.

افرادی که در این درگیری مشاهده می‌کنید ممکن است ندانند که پاسخ کدام صحیح است. با این حال ممکن است کاملا مطمئن باشند که یک پاسخ عینی و درست وجود دارد. این فقط یک نظر نیست؛ این یک واقعیت است و هرکسی که نظر دیگری داشته باشد مشخص است که مرتکب اشتباه شده است.

اکنون سناریو دیگری را درنظر بگیرید. فرض کنید این دو دوست تصمیم بگیرند که برای ناهار کمی استراحت کنند و ببینند که در مورد موادی که باید روی دسر خود بریزند اختلاف نظر دارند:

مری: پنیر خامه‌ای گیاهی واقعا خوشمزه است.
سوزان: نه پنیر خامه‌ای گیاهی اصلا خوشمزه نیست و کاملا حال‌به‌هم‌زن است.

در این مثال ناظران ممکن است نگرش دیگری اتخاذ کنند: حتی اگر دو نفر نظر مخالف داشته باشند، می‌تواند که هیچکدام نادرست نباشد. به‌نظر می‌رسد واقعیت عینی موضوع وجود ندارد.

با این اوصاف به این فکر کنید که چه اتفاقی می‌افتد که مردم درباره سوالات بحث برانگیز در مورد موضوعات سیاسی تزریقی اخلاقی بحث می‌کنند. درحالی که دو دوست ما از ناهار خود لذت می‌برند، فرض کنید در یک گفتگوی سیاسی داغ شرکت می‌کنند:

مری: سقط جنین از نظر اخلاقی اشتباه است و نباید قانونی باشد.[جمهوری‌خواه]
سوزان: نه، سقط جنین هیچ مشکلی ندارد و باید کاملا قانونی باشد.[دموکرات]

سوالی که با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم این است که چگونه این نوع بحث را درک کنیم. آیا مانند سوال ریاضی است، جایی که یک پاسخ عینی درست وجود دارد و هرکسی که خلاف این را بگوید باید اشتباه کند؟ یا بیشتر شبیه برخورد با سلیقه است، جایی که هیچ جواب درست وجود ندارد و مردم می‌توانند نظرات مخالف داشته باشند بدون اینکه یکی اشتباه کند؟

در سال‌های اخیر، کار بر روی این موضوع فراتر از حوزه فلسفه و رونشناسی و علوم‌شناختی گسترش‌یافته است. به جای تکیه بر شهود فیلسوفان حرفه‌ای، محققانی مانند خود ما شروع به جمع‌آوری شواهد تجربی برای درک چگونگی تفکر مردم درمورد این مسائل کرده‌اند. آیا مردم تمایل دارند فکر کنند که سوالات اخلاقی و سیاسی پاسخ‌های صحیح عینی دارند؟ یا آیا نگاه نسبی‌گرایانه‌تری دارند؟

در ابتدایی‌ترین سطح، دهه گذشته تحقیقات نشان داده است که پاسخ این سوال پیچیده است. بعضی از افراد عینیت بیشتری دارند؛ دیگران نسبی‌گرایانه‌ترند. این ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما مطالعات بعدی تفاوت بین افراد با این نوع تفکر را بررسی کرده است. وقتی از شرکت‌کنندگان سوال می‌شود که آیا تمایل دارند با یک هم‌اتاقی که دیدگاه‌های مخالف در مورد سوالات اخلاقی یا سیاسی دارد، یک آپارتمان مشترک داشته باشند؟ عینی‌گرایان تمایل بیشتری به «نه» گفتن دارند. وقتی از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شود در اتاقی در کنار شخصی که عقاید مخالف دارد بنشینند، عینی‌گراها درواقع دورتر می‌نشینند. همانطور که جفری پی. گودوین، روانشناس دانشگاه پنسیلوانیا یک بار گفت، افرادی که دیدگاه عینی‌گرایی دارند تمایل دارند به شیوه‌ای «بسته‌تر» پاسخ دهند.
چرا اینطور است؟ یک احتمال ساده این است که اگر فکر می‌کنید پاسخ عینی صحیحی وجود دارد، ممکن است به این نتیجه برسید که هرکسی که نظر مخالف داشته باشد، نظرش به سادگی نادرست است و بنابراین ارزش شنیدن ندارد. بنابراین، دیدگاه مردم درمورد حقایق اخلاقی عینی می‌تواند رویکرد آن‌ها در تعامل با دیگران را شکل دهد. این یک فرضیه قابل قبول است و ارزش بررسی در مطالعات بعدی را دارد. با این حال ما فکر می‌کردیم که داستان ممکن است طور دیگری باشد. به طور خاص، ما احتمال دادیم که ممکن است اثری در جهت مخالف وجود داشته باشد. شاید فقط این نباشد که داشتن دیدگاه‌های عینی‌گرایانه تعامل شما با دیگران را شکل می‌دهد. شاید تعاملات شما با افراد دیگر بتواند درواقع درجه دیدگاه‌های عینی‌گرایانه شما را شکل دهد.


بردن در برابر یاد گرفتن

برای آزمایش این نظریه، ما آزمایشی انجام دادم که در آن بزرگسالان درگیر یک مکالمه سیاسی آنلاین بودند. هر یک از شرکت‌کنندگان به یک وب‌سایت وارد شدند و مواضع خود را در مورد موضوعات بحث برانگیز سیاسی، از جمله سقط جنین و حقوق اسلحه نشان دادند. آن‌ها با یک شرکت‌کننده دیگر که دارای عقاید مخالف بود مطابقت داشتند. سپس شرکت‌کنندگان در مورد موضوعی که در آن اختلاف نظر داشتند، به گفتگوی آنلاین پرداختند.

نیمی از شرکت‌کنندگان تشویق شدند که برای پیروزی بحث کنند. به آن‌ها گفته شد که این یک مبادله کاملا رقابتی خواهد بود و هدف آن‌ها باید عملکرد بهتر از شخص مقابل باشد. نتیجه دقیقا همان نوع ارتباطی بود که هر روز در شبکه‌های اجتماعی مشاهده می‌شود. به عنوان مثال، در اینجا متن یکی از مکالمات واقعی وجود دارد:

نفر اول: من 100 به انتخاب زنان اعتقاد دارم.
نفر دوم: سقط جنین باید ممنوع باشد زیرا باعث مرگ یک زندگی می‌باشد.
نفر اول: سقط جنین قانون کشور است، سرزمینی که در آن زندگی می‌کنی.
نفر دوم: قلب در روز 21 شروع به تپش می‌کند. این قتل است

نیمی دیگر از شرکت کنندگان به یادگیری تشویق شدند.به آن‌ها گفته شد که این یک تبادل مشترک خواهد بود و آن‌ها باید سعی کنند تا آنجا که می‌توانند از حریف خود یاد بگیرند. این مکالمات معمولا لحن متفاوتی داشتند:

نفر سوم: من معتقدم سقط جنین حقی است که باید همه زنان داشته باشند. من درک می‌کنم که برخی افراد تعیین‌کننده‌های خاصی را در مورد زمان و دلیل انتخاب می‌کنند؛ اما من فکر می‌کنم این امر به هر دلیلی قبل از یک زمان مشخص بارداری باشد که توسط پزشکان توافق شده است که به مادر آسیب نرساند.
نفر چهارم: من معتقدم که زندگی از زمان بارداری (لقاح اسپرم و تخمک) آغاز می‌شود؛ بنابراین سقط جنین برای من معادل قتل است.
نفر سوم: من کاملا این نکته را درک می‌کنم. به عنوان یک زیست‌شناس، از اولین تقسیم سلولی آشکار است که «زندگی» در حال رخ دادن است. اما من فکر نمی‌کنم زندگی به اندازه کافی مناسب باشد که بتوان سقط جنین را لغو کرد.

این تعجب‌آور نیست که این دو مجموعه دستورالعمل منجر به چنین نتایجی شده است. اما آیا این تبادلات به نوبه خود منجر به دیدگاه مختلفی درمورد ماهیت سوال مورد بحث می‌شود؟ پس از پایان مکالمه، از شرکت‌کنندگان پرسیدیم که آیا آن‌ها فکر می‌کنند درمورد موضوعاتی که اخیرا درمورد آن بحث کرده‌اند واقعیت عینی وجود دارد؟ به طرز حیرت‌انگیزی، این تبادلات 15 دقیقه‌ای درواقع باعث تغییر دیدگاه‌های مردم شد. افراد پس از مشاجره برای پیروزی، بیشتر از مشاجره برای یادگیری، عینی‌گرایی می‌کردند. به عبارت دیگر، زمینه اجتماعی مورد بحث،نظرات افراد را درمورد این پرسش عمیق فلسفی درمورد اینکه آیا اصلا حقیقت عینی وجود دارد، تغییر داد.

این نتایج به طور طبیعی به سوال دیگری منجر می‌شود که فراتر از آن است که بتوان با یک مطالعه علمی به آن پرداخت. کدام یک از این دو استدلال بهتر است در موضوعات بحث‌برانگیز سیاسی اتخاذ شود؟ در ابتدا، پاسخ ساده است. چه کسی نمی‌تواند ببیند که چیزی در رابطه با گفتگوهای مشترک بسیار مهم است و در مورد رقابت محض چیزی کاملا منفرد دارد؟

اگرچه این پاسخ ساده ممکن است در بیشتر مواقع درست باشد، اما ممکن است مواردی نیز وجود داشته باشد که همه‌چیز خیلی روشن نباشد. فرض کنید ما درگیر بحث با گروهی از افراد شکاک درباره علوم اقلیمی هستیم. ما می‌توانیم سعی کنیم با هم بنشینیم، به استدلال‌های افراد بدبین گوش فرا دهیم و تمام تلاش خود را برای یادگیری از هر آنچه آن‌ها می‌گویند، انجام دهیم. اما برخی ممکن است فکر کنند که این رویکرد دقیقا رویکرد غلطی است. با باز ماندن دربرابر ایده‌هایی که با اجماع علمی مغایرت دارند، ممکن است چیزی بدست نیاید.درواقع، موافقت با مشارکت در یک گفتگوی مشترک ممکن است نمونه‌ای از آنچه روزنامه‌نگاران آن را «تعادل کاذب» می‌نامند، باشد.(مشروعیت بخشیدن به یک موقعیت افراطی خارج از حد که نباید به همان اندازه سنجیده شود.)برخی می‌گویند بهترین روش در این نوع پرونده‌ها بحث برای پیروزی است.

البته، مطالعات ما نمی‌تواند مستقیما تعیین کند که «بهترین حالت» کدام استدلال است. و اگرچه بسیاری از شواهد نشان می‌دهد که گفتمان سیاسی معاصر درحال مبارزه بیشتر و تمرکز بر پیروزی است، اما یافته‌های ما دلیل وقوع آن تغییر را توضیح نمی‌دهد. بلکه اطلاعات جدید و مهمی را برای بررسی فراهم می‌کنند: نحوه استدلال ما درواقع درک ما از خود سوال را تغییر می‌دهد. هرچه بیشتر برای پیروزی بحث کنیم، بیشتر احساس خواهیم کرد که یک پاسخ واحد، از نظر عینی درست وجود دارد و همه پاسخ‌های دیگر اشتباه هستند. برعکس، هرچه بیشتر برای یادگیری بحث کنیم، بیشتر احساس خواهیم کرد که هیچ حقیقت عینی واحدی وجود ندارد و پاسخ‌های مختلف می‌توانند به همان اندازه درست باشند. بنابراین دفعه بعدی که تصمیم گرفتید چگونه در توییتر درمورد سوال جنجالی روز بحث کنید، به یاد داشته باشید که شما فقط نحوه تعامل با شخصی که نظر مخالف دارد را انتخاب نمی‌کنید؛ شما همچنین تصمیم می‌گیرید که شما و دیگران فکر کنید که آیا این سوال پاسخ صحیحی دارد یا نه.

منبع: Scientific American

توییترمشاجرهعینیت گرایینسبی گراییگفتگوی سمی
احتمالا دانشجو،مطمئنا خطاپذیر ، تنها؛مثل غرب آسیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید