تخت پاره بر موج
تخت پاره بر موج
خواندن ۲۲ دقیقه·۴ سال پیش

رمزگذار در ریاست «قسمت اول»

پاول ناکاسون
پاول ناکاسون


نوشته : گرنت ام.گراف

آشنایی با جنرال پاول ناکاسون

جنرال پاول ناکاسون.کسی که سال‌ها هرج و مرج در قدرتمندترین آژانس جاسوسی آمریکا را مهار کرده و به ارتش آمریکا آموخته است که چگونه حملات فراگیر سایبری را تولید و مدیریت کند..

او اینکار را انجام داده است. بدون آن‌که متوجه آن شوید.

سال‌ها قبل از آنکه او تبدیل به قدرتمندترین جاسوس آمریکا شود، پاول ناکاسون متوجه موضوعی غیرعادی در شکست‌های اطلاعاتی کشور شد.

او با خاطرات پدرش،ادوین، بزرگ شد: خاطره اینکه چگونه ادوین وقتی 14 سالش بود و درحال خوردن کورنفلکس با شیر بود از پشت در دید نیروهای زیرو ژاپنی درحال حمله به پرل‌هاربر هستند.(دیگه داستانش رو نگم بلدید همه).آن‌ها آنقدر به ادوین ، کسی که در آینده افسر اطلاعات ارتش می‌شود، نزدیک بودند که او می‌توانست یکی از خلبانان را ببیند. او سال‌ها بعد هم می‌گفت:«هنوز می‌توانم به یاد آورم که او هاچیماتی به دور سر خود بسته بود و عینک روی آن بود.»


چند دهه بعد، خود پل یک حمله غافلگیرکننده فاجعه بار دیگر را از فاصله نزدیک تجربه کرد: او در سه شنبه 11 سپتامبر به عنوان یک برنامه ریز اصلاعاتی در داخل پنتاگون مشغول به کار بود که پرواز 77 هواپیمایی امریکن به ساختمان برخورد کرد. او به یاد می‌آورد که حدود یک ساعت پس از حمله درحالی که مشعول تخلیه بودند به دود سیاه و سفید عظیمی نگاه می‌کرد که از ساختمانی که هرروز برای کار به آن‌جا میرفت بلند می‌شد.


پس از 15 سال ،همانطور که آمریکا به دنبال جنگ علیه تروریسم افتاد،پل ناکاسون به یکی از بنیانگذاران جنگ سایبری کشور تبدیل شد. یک گروه نخبه‌ که به طور کلی اصولی را طراحی می‌کنند که به ایالات متحده در جنگ الکترونیک کمک کند.تا سال 2016 او به فرماندهی گروهی موسوم به «نیروی ماموریت ملی سایبری» منسوب شده بود و در تلاش برای حملات سایبری علیه داعش بود که یکی دیگر از دشمنان خارجی ایالات متحده ، حمله کرد: حمله کرملین به انتخابات ریاست جمهوری 2016

این حمله نه با صدای بلند بلکه با گسترش آهسته و موذیانه اتفاق افتاد. زمانی که این اتفاق آشکار شد،ناکاسون تجربه‌ای گیج‌کننده در آژانس امنیت ملی و یک نهاد نظامی در آن زمان به نام «فرماندهی سایبری ایالات متحده» تجربه کرد. همزمان با نشت اطالاعات دخالت روسیه در تابستان و پاییز 2016 ، بسیاری از همکاران وی دستگیر شدند. یکی از رهبران ارشد فرماندهی سایبری به من گفت که بیشتر اطلاعات درباره مداخلات انتخابات را عمدتا در روزنامه خوانده است.(و خودشان تا قبل از آن اطلاعاتی نداشتند.) او می‌گوید : «ما حتی روی آن تمرکز نداشتیم و انتخابات یک نقطه کور برای ما بود.»

چهارسال بعد ، ناکاسون اکنون ژنرال چهارستاره فرماندهی سایبری و NSA – یکی از مقامات مسئول که مستقیما از حمله غافلگیرانه در هرزمان و هرجایی (چه در دنیای حقیق و چه در دنیای مجازی) که رخ دهد جلو گیری می‌کند - است. او سومین فردیست که شاید قدرتمندترین نقش اطلاعاتی در آمریکا را که به اصطلاح به آن «دو کلاهه» می‌گویند ، دارد . او به عنوان مدیر NSAیکی از بزرگترین دستگاه‌های اطلاعاتی در دنیا را فرماندهی می‌کند. وی به عنوان رهبر فرماندهی سایبری نه تنها دفاع از ایالات متحده در برابر حملات سایبری بلکه اجرای حملات سایبری علیه دشمنان آمریکا را نیز عهده دارد.

ناکاسون یک NSA غرق در بحران را تحویل گرفت و سپس آن را به ثبات رساند. سازمانی که سال‌ها با نقض امنیت ، فرار مغز مزمن و آنتاگونیسم با رییس جمهور تحت عنوان عملیات «دولت پنهان» روبرو بود؛ با فرماندهی ناکاسون به نهادی پیشگیرانه تبدیل شده است که برای مبارزه به صورت آنلاین هیچ مشکلی ندارد. ناکاسون به به لطف فلسفه رهبری دونالد ترامپ ، دارای قدرتی بی‌نظیر و تاریخی شده است که بیشتر از تمام قدرتی است که ارتش آمریکا در گذشته داشته است. همچنین آزادی بیشتری برای اجرای ماموریت‌های فردی نسبت به تمام فرماندهان نظامی قبلی به او داده شده است. این قدرت مانند آن است که در طول جنگ سرد فرماندهی سیلوهای موشکی کشور را داشته باشی.

استراتژی سایبری تهاجمی ناکاسون ، که تحت نظر جان بولتون ، مشاور سابق امنیت ملی ترامپ ساخته شده است ، نشان‌دهنده یک تغییر الگو در نحوه مواجهه ایالات متحده با دشمنان خود به صورت آنلاین است. ناکاسون و فرماندهی سایبری ایالات متحده به جای انتظار برای پاسخ به جمله ، به صحبت در مورد «درگیری مداوم» ، «دفاع به جلو» و «شکار به جلو» مشغول شده است. اصطلاحات بی‌نظیری که شامل همه حملات دیجیتالی به داعش ، سیستم دفاعی هوایی ایران و سیستم‌هایی برای ایجاد زمینه برای قطع شبکه برق روسیه می‌باشد.

درحالی که عملیات‌ها کاملا محرمانه باقی مانده اند و فقط دومورد به صورت علنی گزارش شده است – یک عملیات در سال 2018 علیه آژانس تحقیقات اینترنتی روسیه و حمله سال 2019 به ایران- این احتمال وجود دارد که ناکاسون در دوره کوتاه مدت و دوساله خود، حملات سایبری بیشتری را در برابر دشمنان آمریکا نسبت به تمام آنچه قبلا ایجاد شده بود آغاز کرده باشد. بر اساس گزارش وایرد، فرماندهی سایبری حداقل دو مجموعه عملیات دیگر از پاییز 2019 بدون اطلاع عمومی انجام داده است. کاخ سفید بدون تایید تعداد یا عملیات مشخصی ، روشن کرد که دقیقا همان چیزی اتفاق افتاده که از ناکاسون انتظار می‌رود. مقامات ترامپ می‌گویند سرعت جنگ الکترونیک در دوره او افزایش چشمگیری داشته است. یک مقام ارشد دولت توضیح می‌دهد : « ما نمی‌پرسیدیم آیا اکنون می‌توانیم دو یا سه عملیات دیگر انجام دهیم؟، ما می‌پرسیدیم «آیا اکنون می‌توانیم 10 برابر بیشتر فعالیت کنیم؟ و پاسخ رئیس‌جمهور ترامپ مثبت بود.»

ناکاسون توسط ترامپ به سمت خود منصوب شد ، اما طبق عادت طول دوره وی تا 2022 است که نشان‌دهنده آن است که وی تا یکدهه برروی این نهاد نفوذ دارد. وی در این مدت بیشتر از هر رهبر نظامی یا غیرنظامی تلاش کرده است تا به ایالات متحده نشان دهد جنگ در قرن 21 چگونه خواهد بود. همانطور که یکی از روسای سابق ناکاسون به من گفت ، «روش جنگ سایبری آمریکا در طی یک ماجراجویی 10 ساله توسعه یافته است و «پاول» از همان ابتدا در این ماجراجویی بوده است.». هرجایی که الان استراتژی سایبری آمریکا قرار دارد، به دلیل ناکاسون است.

عجیب ترین چیز درباره پاول

ناکاسون ترجیح می‌دهد با مداد بنویسد. دوستان و همکارانش – شامل هزاران نفر که او را دهه‌ها می‌شناسند و با اون در گروه ضربت عموما در یک محیط بسیار استرس‌زا کار کردند- به طور کلی در تلاش بودند تا حکایاتی راجع به او بگویند یا خصوصیت شخصی یا عجیب غریب شخصی او را شرح دهند. ظاهرا او هنگام تفکر لب‌ها خود را به هم فشار می‌دهد. همچنین او بسیار کتاب می‌خواند. یک مداد شماره 2 بسیار بزرگ که به عنوان هدیه خداحافظی از یکی از زیردستانش دریافت کرده به عنوان یکی از یادگاری‌های شخصی‌اش در دفتر اسپارتان فورت مید است. دفتر کاری وی تاحد زیادی از پلاک ، سکه، پرچم ، عکس‌های افتخاری که اغلب ژنرال‌های چهارستاره آن را به دیوار آویزان می‌کند،دوری می‌کند. اما ناکاسون آن مداد بزرگ زرد را نگه داشته است.همچنین او همیشه از یک مداد معمولی برای نوشتن افکار در جلسات استفاده می‌کند.در طول روز، دستیارش درصورت شکسته شدن نوک مداد،مداد آماده از قبل تراش خورده را به او تحویل می‌دهد.

اگر آمریکایی‌ها ناکاسون را ببینند که در خیابان قدم می‌زند، تعداد کمی از مردم می‌توانند آن را تشخیص دهند. او یک پدر پر جنب و جوش غربی(غرب آمریکا) است. ( او و همسرش چهار فرزند دارد که تازه وارد دانشگاه می‌شوند و ناکاسون به مینه‌سوتا، جایی که بزرگ شده است، بسیار وفادار است.) دنیس مک دوناو ، دوست دیرینه پاول که به عنوان رییس ستاد باراک اوباما خدمت می‌کرد ، او را «سرسخت ، غیراحساسی،آماده و کاملا آراسته» می‌داند. ناکاسون نه تنها فرماندهی سایبری را رهبری می‌کند ، بلکه وی یکی از معماران آن بود و در هر مرحله از آزمایشات عملیاتی و تکامل آن نقش کلیدی داشت.

در تمام مدت ، او یک شخصیت شبیه Zelig ( شخصیتی در فیلم Zelig ساخته وودی آلن) داشته است؛ مردی کاملا خاکستری که دیدگاه‌های او درمورد نظارت ، هوش و جنگ به شکل قابل توجهی مبهم مانده است. او بیشتر مواقع کار خود را در سایه شخصیت‌های بزرگتر و مشهورتر انجام داده است. برای مثال او به عنوان دستیار اصلی کیت الکساندر،رهبر بنیانگذار نیروی سایبری خدمت کرده است یا تحت تصدی مایک راجرز در فورت مید کار می‌کرد. او اکنون نیز در میان هرج و مرج و جنجال‌های دونالد ترامپ از جذب توجه اجتناب می‌کند.

جای تعجب نیست که دفتر روابط عمومی NSA به خبرنگاران اجازه مصاحبه با ناکاسون را نمی‌دهند. اما این مقاله بیش از 50 ساعت مصاحبه با حدود سه هزار مقام فعلی و پیشین کاخ سفید ، دولت ، سازمان‌های اطلاعاتی و ارتش و همچنین رهبران کپیتال هیل ، ناظران خارج و شرکای اطلاعاتی خارجی که تقریبا همه آن‌ها خوستار صحبت ناشناس بودند می‌باشد. دیدگاه آن‌ها درباره ناکاسون و داستان چگونگی پایان خدمت او در صدر فورت مید ، نه تنها به توضیح چگونگی برنامه ریزی آمریکا برای مبارزه در جنگ آنلاین کمک می‌کند بلکه به توضیح جنگ‌هایی که درحال حاضر درحال انجام است می‌پردازد.

جنگ باعث می‌شود که خانواده ناکاسون از ژاپن به آن طرف اقیانوس آرام مهاجرت می‌کنند. درسال 1905 ، پدربزرگ پل از درگیری‌های روسیه و ژاپن ، دو امپراطوری قدرت‌طلب ، فرار کرد و در هاوایی مستقر شد. پدر پاول ، ادوین ، با فروش توت‌فرنگی به همسایه سفیدپوست خود بزرگ شد. چهارسال پس از مشاهده حمله غافلگیرانه ژاپن به پرل هاربر ، ادوین به ارتش پیوست و به عنوان یک افسر اطلاعات جوان ، به عنوان مترجم به ژاپن اشغالی اعزام شد. پس از خدمت ادوین درسال 1950 در دانشگاه مینه‌سوتا به تحصیل پرداخت.وی هنگامی که از او برای تهیه مقاله درمورد هند درخواست کمک شد ، با همرسش ماری کاستلو، که یک کتابدار بود آشنا شد. آن‌ها در سال 1954 ازدواج کردند و پسر دومشان ، پاول ، فقط سه روز قبل از ترور جان‌اف‌کندی در 1963 به‌دنیا آمد.

پاول وقتی بزرگ شد ، به کاتولیک مقدس ، خدا و خدمت سربازی پدرش ایمان داشت. وی به عنوان یک دانش‌جو ارتش در دانشگاه سنت جان که یک موسسه بندیکتین در مینه‌سوتا است، تحصیل کرد. بلافاصله پس از فارغ‌التحصیلی به دنبال پدرش به استخبارات ارتش در فورت کارسون کلرادو رفت.

15 سال اول فعالیت نظامی ناکاسون نسبتا قابل توجه نبود. وی بیشتر دهه 90 را در کشور کره و کار اداری در پنتاگون گذراند. اما درد دوران پس از 11 سپتامبر، به به ویژه با راه‌هایی که اطلاعات آمریکا نتوانسته بود همگام با عصر دیجیتال باشد، آشنا شد. هنگامی که ارتش ایالات متحده برای حمله به عراق درحال بسیج بود ، وی گُردانی را در فورت گوردون جورجیا که مرکز اطلاعات سایبری ارتش است را فرماندهی می‌کرد. او و همسرش درحال بزرگ کردن دوقلو‌ها و سومین و چهارمین فرزندشان بودن ، درهمان‌حال تیم او در فورت گوردون در تلاش بود تا رویکرد آهسته ارتش را برای انتقال اطلاعات به این منطقه پیاده کند. جنیفر باکنر، سرتیپ بازنشسته که با او در فورت گوردون خدمت می‌کرد به یاد می‌آورد : «او در جنگ نبود ، اما او راهی پیدا کرد تا همه آنچه را که بدست آوردیم را به هم مرتبط سازد.» در ژوئیه 2005 او به عراق رفت و تجربه کرد که چگونه اطلاعات در سربازان در میدان نبرد مدرد فیلتر می‌شود.

در ژوئن 2007 ، همزمان با عرضه آیفون ، ناکاسون به فورت مید (مقر فرماندهی NSA) رفت. او فرماندهی مرکز عملیات فورد مید ، واحدی که با استفاده از ظرفیت‌های NSAبه پشتیبانی از نیروهای رزمی در سراسر جهان می‌پردازد، به عهده گرفت.( NSA بخشی از وزارت دفاع است اما بخشی از ارتش نیست و از نظر فنی «آژانس پشتیبانی جنگ» است.)

در آن زمان ناکاسون فکر می‌کرد این ممکن است آخرین انتصاب وی در ارتش باشد. او تازه سرهنگ شده بود و مسیر شغلی پیش‌روی او بسیار سخت بود. بسیاری از موارد برای تبدیل شدن به یک ژنرال اطلاعات ارتش وجود نداشت. تا آن زمان ناکاسون درخشان دیده می‌شد اما او یک فرد برجسته نبود. مثلا مایکل فلین ، افسر ارشد که نه‌تنها آن زمان اطلاعات را برای فرماندهی مرکزی ایالات متحده در خاورمیانه اداره می‌کرد که علاوه بر آن او یک متخصص سایبری بود. کسی با چنین تخصصی مسیر شغلی اثبات شده‌ای ندارد

اما ورود ناکاسون به فورت مید در یک لحظه فرخنده رخ داد. رییس NSA ، کیت الکساندر، که آن‌زمان از ژنرال‌های پیشگام ارتش بود، از ناکامی آژانس وی در حمایت از مردان و زنانی که در جنگ در عراق و افغانستان سخن گفت. او به‌دنبال رهبرانی بود که بتوانند به او کمک کنند تا این رویه را تغییر دهد.

کیت الکساندر
کیت الکساندر


امنیت ملی (NSA) که الکساندر تحویل گرفت یک موسسه غرور آفرین بود و در تاریخ خود درزمینه رمزگشایی و کدنویسی در زمان جنگ زبانزد بود. یکی از مقامات ارشد سابق به من گفت: « کار در NSA در روز فراتر از انتظارات دشمن خود است. این صحبت اساسا به این معناست که ما کار غیر ممکن را انجام می‌دهیم و امور عادی را به عهده دیگران می‌گذاریم.» درهرحال این نهاد عمدتا برای مقابله با تجاوزات شوروی در دنیای تلفن ثابت طراحی شده بود. استراتژی تاریخی NSA رهگیری ارتباطات از راه دور دولت‌های خارجی و استراق سمع اهداف ثابت در بازه زمانی طولانی بود. پیشکسوتان NSAبرای توضیح فرهنگ صبر استراتژیک خود ، گاهی به داستان لورا هلمز ، رمزنگار افسانه‌ای جنگ سرد اشاره می‌کنند. یک‌بار از او درمورد موفقیت خود در شکستن ارتباطات اتحاد جماهیر شوروی سوال شد او پاسخ داد: « هیچ چیز معجزه آسایی در این مورد وجود ندارد.من در دو سال یاد گرفتم که روسی صحبت کنم ، در دو سال یاد گرفتم روسی فکر کنم و در دوسال یاد گرفتم بفهمم چه تجربه‌ای ، چه شدتی و چه گستاخی‌هایی را تحمل می‌کنند و سپس بقیه کارم را در انتظار آن‌ها سپری کردم.»

لورا هلمز
لورا هلمز

این فرهنگ به طور فزاینده‌ای به دوره تروریست‌های بدون شهروندی (Stateless Terrorists) ، تلفن‌های همراه و ارتباطات دیجیتال منتقل شد. وقتی الکساندر درحال بررسی حمایتی را که NSA می‌توانست برای ایجاد موج در عراق استفاده کند، بود، فهمید که سرعت ارسال پیام سربازان خط مقدم بسیار پایین است.آژانس متوجه شد که تقریبا 10 درصد آنچه که اتفاق می‌افتاد، 18 ساعت بعد به دست آژانس می‌رسد.

الکساندر یک تکنیسین بابصیرت بود. سبک مدیریت او این بود که وظایف غیرممکن را به عنوان راهی برای وادار کردن یک سازمان به بازنگری در مشکلات و دستیابی به رویکرد‌های جدید بنیادی تعیین کند.وی به رهبران ارشد خود گفت که می‌خواهد NSA صد درصد اطلاعات مربوط به جنگ را در کمتر از 1 دقیقه تحویل بگیرد. هدف به وضوح دور از ذهن بود اما این امر باعث تجدید نظر جسورانه در مورد چگونگی اتصال اطالاعات با نیروهای خط مقدم شد.

یک قسمت از راه‌حل این بود که متخصصان رمزنگاری در عراق مستقر شوند تا اطلاعات رمزگذاری شده را از فورت مید دریافت کنند و سپس آن را برای واحدهای نبرد آماده کنند. مسئولیت اینکه بفهمند چه کسی را باید بفرستند به عهده ناکاسون که آن‌زمان یک سرهنگ نسبتا جوان بود، بود. او مدتی در دهه 90 به عنوان افسر تعیین تکلیف شعبه اطلاعات ارتش خدمت کرده بود و از افراد با استعداد خبر داشت. بنابراین او توانست گروهی از رهبران ویژه برای این کار جمع کند. یکی از همکارانش در آن زمان می‌گوید : « او سربازِ یک سرباز بود ، او از خود گذشته و مردمدار بود. من نمی‌گویم او درخشان بود. رویکرد او این بود که «فقط یک کار سخت به من بده تا من انجامش دهم»»

عملکرد ناکاسون چنان الکساندر را تحت تاثیر قرار داد که به زودی سرهنگ جوان را به کار جدیدی منصوب کرد تا تیم جدیدی را هدایت کند که شیوه جدیدی از جنگ را ابداع کند. در سال‌های پس از آن ، ناکاسون سریعتر از هر افسر دیگر از نسل خود چهار ستاره ژنرالی را جمع کرد.

اکتبر 2008

در اکتبر 2008 مقامات NSA کشف حیرت‌انگیزی کردند : کسی توانسته بود به شبکه طبقه‌بندی شده ارتش نفوذ کنند، شبکه‌ای که قرار بود به طور کامل از اینترنت عمومی قطع باشد.درحالی که آن‌ها هرگز متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده است، مقامات آمریکایی به این نتیجه رسیدند که روسیه در بازار‌های اطراف پایگاه‌های ایالات متحده در افغانستان ، درایو هایی آلوده به بدافزار را در بازار الکترونیکی برای فروش قرار داده است. محققان تصور کردند که ممکن است یک عضو آژانس از همه‌جا بی‌خبر ، یکی از درایوها را برخلاف مقررات در سیستم طبقه‌بندی خریداری و استفاده کرده باشند.

پاسخ ایالات متحده به این حمله به باک‌شات یانکی (Buckshot Yankee)معروف شد؛ یک تلاش مخفیانه و شبانه روزی هجده ماهه به رهبری الکساندر برای رهانیدن روس‌ها از شبکه. این مسئله برای همیشه نگاه ارتش به فضای مجازی را تغییر داد. مهمتر از همه ، این ایده را مطرح کرد که اینترنت فقط برای جمع‌آوری اطلاعات مفید نیست ، بلکه خود یک میدان واقعی جنگ است و اگر فضای مجازی میدان جنگ بود ، ایالات متحده بهتر می‌فهمید که چگونه فرماندهان خود را در آنجا فرماندهی کند.

در سال 2009 دولت اوباما و الکساندر شروع به تفکر درباره این که «فرماندهی سایبری چگونه است» کردند. الکساندر که ایده‌های بزرگ را دوست داشت، یک گروه از افسرات ارشد معتمد جمع کرد تا جزئیات را با آن‌ها تنظیم کنند. ناکاسون یکی از آن‌ها بود. در سال 2018 وی در مورد گوشه‌گیر شدن الکساندر با یکی از مخاطبان شوخی کرد و گفت :«او گفت من چنین ایده‌ای دارم ، کسانی که کیت الکساندر را می‌شناسند یا فرار می‌کردند یا پنهان می‌شدند اما من هردو فرصت را از دست دادم»

ناکاسون به همراه سه افسر جوان این مسئولیت را به عهده گرفتند. این گروه چهارگانه به طور رسمی تیم پیاده سازی نامیده می‌شوند،اما همه از آن‌ها به عنوان چهار سوارکار (Four Horsmen) نام می‌بردند. (علی رغم این واقعیت که یکی از این افسران خانم بود.) آن‌ها با فرصتی روبرو شده بودند تا درباره چگونگی جنگ در قرن جدید تصمیم بگیرند. این یک انقلاب نظامی بود مثل یک انقلاب نظامی مهم در قرن نوزدهم از تفنگ‌های تک تیکر به مسلسل یا انقلاب قرن بیستم از جنگ در خشکی به دنیای هواپیماهای جنگنده.

ناکاسون به عنوان رهبر این چهارنفر ، یک اتاق کنفرانس در پایین سالن از دفتر الکساندر مستقر کرد و آن‌ها ماه‌ها کار کردند تا بفهمند فرماندهی سایبری چگونه است. آن‌ها 6 روز در هفته ، تا اواخر عصر و یک نصف روز در یکشنبه کار می‌کردند. ناکاسون از دیگران سابقه فنی کمتری داشت ، اما او از نزدیک دنیای اطلاعات نظامی را درک می‌کرد و از همه مهمتر چشم و گوش رییس بود. ار میکلنل استیون ال دیویس ، یکی دیگر از اعضای تیم ، به یاد می‌آورد :« او احتمالا شخصی بود که ژنرال الکساندر بیشتر از همه به او اعتماد داشت.»

هدف ایجاد نهادی بود که بتواند از شبکه‌های نظامی ایالات متحده در برابر حملات سایبری دفاع کند و گاها دست به حمله بزند. این حملات سایبری علیه زیرساخت‌های دیجیتالی دشمنان آمریکا صورت می‌گرفت. اما یکی از سوالاتی که آن‌ها با آن دست به گریبان بودند این بود که آیا درمورد موضوعات اخیر علنا بحث کنند؟ در اواخر دهه 2000 ، الکساندر ، با همکاری CIA و اسرائیل ، هنگامی که کرم موسوم به Stuxnet را تولید کردند و از آن برای غیرفعال کردن سانتریفیوژهای هسته‌ای ایران استفاده کردند ، اساسا پرده مربوط به دوران مدرن جنگ سایبری را کنار زدند. استاکس نت در سراسر جهان خبرساز شد ، اما NSAهیچ نقشی در آن و دستاوردش نداشتند،و بسیاری از سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا ترجیح دادند که بازی را جایی ادامه دهند که جنگ سایبری مهم است. دیویس به یاد می‌آورد :« این نبردی بزرگ برای سازمان بود. چهار سوارکار همه طرفدار بیان علنی ماموریت NSA بودند. توافق بر روی بیان آن بود اما با جزئیات متفاوت»

آن‌ها به عنوان واحدی که در یک منطقه خاکستری بین دو آژانس فعالیت می‌کردند ، در میان حسادت‌های نهادی هم قرار گرفته بودند. اعضای تیم اعتقاد داشتند که جلسات غیرعلنی باعث تسخیر NSA توسط ارتش می‌شود ، درحالی که پنتاگون معتقد بود که این تنها یک عملیات توسط ارتش به فرماندهی NSA است.

چند شب از هرهفته، الکساندر درپایان روز کنار اتاق کنفرانس می‌ایستاد تا پیشرفت تیم را بررسی کند. او پشت یکی از میزها می‌نشست ، پاهایش را روی هم می‌گذاشت و با تیم از بزرگترین مشکلاتی که با آن روبرو بودند صحبت می‌کرد. آن‌ها با ارائه یک چشم‌انداز برای ماشین جنگ دیجیتال ارتش ، باید یک دکترین جنگی کاملا جدید و یک چارت سازمانی جدید تعریف می‌کردند. آن‌ها با درک اینکه فرماندهی سایبری بدون ابزار و زیرساخت دیجیتالی می‌تواند آغاز کند ، تصمیم گرفتند بیشتر به استفاده از منابع انسانی NSAمتکی باشند. با گذشت زمان ، آن‌ها یک برنامه کاری چند صفحه‌ای را در یک استوری بورد که یک راهنمای مصور برای چالش‌های پیچیده جنگ سایبری و نحوه مواجهه با آن بود، خلاصه کردند. دیویس می‌گوید : «در نهایت تبدیل به یک استوری‌بورد کاملا مخفی شد.»

آن‌ها استوری بوردها را به مقامات کاخ سفید ، پنتاگون و تپه کاپیتال (سناتورها) نشان‌دادند و توضیحاتی به آن‌ها ارائه کردند. در طی یک جلسه توجیهی کنگره ، به آن‌ها یک کیف طبقه‌بندی شده قفل‌شده دادند و از آن‌ها خواستند تا با قیچی آن‌ را باز کنند. باکنر ، که به اعضا کمک می‌کرد می‌گوید: « آن‌ها دوسال کاری سخت انجام داده بودند و به علت ماموریت عملیاتی «باکشاتو یاکنی» تغییر کرده بودند و فهمیده بودند چگونه متفاوت فکر کنند»

در سال 2010 ، فرماندهی سایبری رسما آغاز به کار کرد و کیت الکساندر به عنوان اولین فرمانده آن انتخاب شد. این وظیفه جدید برای او چهارمین ستاره را به ارمغان آورد درحالی که کار او فقط نظارت بر چندصد نفر بود.

درنهایت طراحی گرافیک تیم شاید نِردی ترین و مشخص‌ترین روش برای نشان دادن دیدگاه چشم‌انداز آن‌ها بود : آن‌ها یک تخم مرغ عید پاک را وارد نشان رسمی فرماندهی سایبری کردند و آن را با الگوریتم MD5 هش کردند که استعاره‌ای از در لفافه بودن آن‌ها است.

لوگو فرماندهی سایبری
لوگو فرماندهی سایبری


تولد رسمی فرماندهی سایبری

تولد فرماندهی سایبری ناسازگاری برای خانواده فورت مید ایجاد کرد. نیروی کار تحلیلی NSA که عمدتا غیرنظامی بود مدت‌ها به سختی با رهبران ارتشی درگیر بودند. ساعت 5 بعد از ظهر ، هنگامی که تماس استاندارد «عقب نشینی» ارتش از طریق فورت مید عبور میکرد ، الکساندر به شدت به غیرنظامیانی که به پایین آمدن پرچم ادای احترام نمی‌کردند اوقات تلخی می‌کرد. اکنون این درگیری فرهنگی با طغیان پرسنل ارتشی فرماندهی سایبری که در NSA حصور داشتند و با حضور در مقر NSA ، برای جلب توجه ، منابع و مکانی که اشغال می‌کردند، با غیرنظامیان رقابت می‌کردند ، تشدید شد. همانطور که یک مقام NSA به من می‌گوید این تازه‌واردان نظامی مانند قارچ گسترش می‌یافتند و در سراسر فورت مید، هر جایی که می‌توانستند را اشتغال می‌کردند.

علاوه بر این ، اخلاق بیمارمانند و بلندمدت جمع‌اوری اطلاعات NSA به سرعت با میل فرماندهی سایبری برای نشان دادن توانایی‌های خود به وضوح دچار مشکل شد. مقامات در راس این دو سازمان نمی‌توانند چگونگی انجام این کار بدون افشای منابع و روش‌های با ارزش NSA در مقابل دشمنان خارجی را مشخص کنند. ناظران NSA همچنین متوجه شدند که به نظر می‌رسد فرماندهی سایبری خود را مهم‌تر از NSA می‌داند. در اطلاعیه‌های عمومی همیشه فرماندهی سایبری قبل از NSA ذکر می‌شد و پرچم آن در سمت راست NSA در رویدادهای رسمی ظاهر می‌شد که با توجه به پروتکل، نشان‌دهنده وضعیت بالاتر است.

درمیان همه این‌ها اطلاعات محرمانه و رسمی برای NSA بزرگترین مشکل را درست کردند. در بهار سال 2013 ، ادوارد اسنودن از کار خود به عنوان پیمانکار NSA فرار کرد، به هنگ کنگ پرواز کرد ، و رازهای داخلی آژانس را به روزنامه‌نگاران لورا پویترا ، گلن گرین والد، بارتون گلمن و دیگران تحویل داد. این اسناد شامل بیش از 1.5 میلیون سند که به نظر می‌رسید که یک نقشه نظارت جهانی وحشتناک را ترسیم می‌کند و بسیار فراتر از تصورات عمومی در مورد توانایی‌های جاسوسی ایالات متحده بود. روز به روز ، در فورت مید یک جنجال جدید به پا می‌شد. NSA مدت‌ زیادی بود که به عنوان یک سازمان اطلاعاتی از مشخصات منحصر به فردی برخوردار نبود. در محافل دولتی سازمان به «اونقدرا هم آژانس نیست» معروف بود. اگر چه این مشخصات همچنین بدین معنا بود که آژانس به جنجال عمومی عادت نداشت و ادراک کمی از نظر سیاسی نسبت به آژانس‌های اطلاعاتی واشنگتن ، FBI و CIA داشت. استفانی اوسالیوان ، معاون اصلی اطلاعات ملی و کهنه‌کار حرفه‌ای سیا که از نظر سیاسی بسیار پرتحرک بود ، در یک جلسه با مدیران NSA شوخی کرد و گفت «به جمع ما خوش آمدید»

ادوارد اسنودن
ادوارد اسنودن

سرزنش‌های عمومی ناشی از افشاگری اسنودن، اعتبار NSA را خدشه‌دار کرد. دبورا پلانکت ، یکی از مقامات ارشد NSA در آن زمان ، یاداوری می‌کند :«این بلافاصله باعث شد ما از خودمان سوال کنیم.» ناگهان در دیدگاه عمومی ، NSA یک اقدام همه جانبه را اجرا می‌کرد که از آزادی‌های مدنی مجرمان و بی‌گناهان سواستفاده می‌کند. مهم نبود که مقامات آژانس به پایبندی دقیق به قانون افتخار می‌کردند و به ناظران کنگره گزارش می‌دهند. جیمز کلاپر مدیر اطلاعات ملی در 2016 به من گفت « این شوک یک شوک بود.»

رسوایی جاری ، تنش‌های درون فورت مید را بیشتر تشدید کرد. افشاگری‌های اسنودن، نماد عمومی NSA را وحشیانه جلوه می‌داد اما در شهرت روبه‌رشد فرماندهی سایبری بی‌تاثیر بود. یکی از مقامات ارشد آن زمان می‌گوید : « هروقت کسی درباره فرماندهی سایبری صحبت می‌کند ، آواز فرشتگان را می‌شنید. و هربار کسی از NSA صحبت می‌کرد صدای حیوانات حرامزاده با خباثت را می‌شنید. در تمام مدت ، NSA هنوز بیشتر کارهای فرماندهی سایبری را انجام می‌داد ؛ مانند یک کودک طرد شده که هنوز لباس‌های همه را پاک می‌کند.»

فورت مید با یکی از تاریک‌ترین فصل‌های تاریخ خود روبرو بود. ادوارد کاردون ، که در سپتامبر 2013 به عنوان رییس بخش فرماندهی سایبری ارتش مسئولیت پذیرفت می‌گوید : « آشفتگی و درگیری داخلی زیادی وجود داشت.» کاردون به عنوان یک متخصص در تحول سازمانی شهرت داشت و به زودی یکی دیگر نیز به او پیوست.رهبر معروف به ثابت قدمی خود. ناکاسون آگوست 2013 از افغانستان به واشنگتن برگشت و با خاطر مهارت امنیت سایبری بالا به عنوان معاون جدید فرمانده ارتش سایبری شروع به کار کرد.

ادوارد کاردون
ادوارد کاردون


همانطور که هفته به هفته افشاگری‌های اسنودن منتشر می‌شد، ناکاسون و کاردون تمام روز را در یک SCIF (اتاق امن) که مخصوص جلوگیری از استراق سمع ساخته شده بود ، کار می‌کردند.آن‌ها در جنوب واشنگتن در تلاشند تا سه فرهنگ را با هم ادغام کنند : فن‌آوری‌های ارتباطی ارتش ، پرسنل اطلاعاتی ارتش و NSA و آنچه کاردون آن را «افراد سایبری خفن» می‌نامید. افراد سایبری خفن گروهی از گیک‌های آینده‌نگر بودند که علاقه چندانی به نظم و رسم و رسوم نظامی نداشتند.کاردون می‌گوید «شما می‌توانید تصور کنید چه وضعیتی بود.»

کاردون و ناکاسون هنوز در حال طراحی اساسی‌ترین ویژگی‌ها تو توانایی‌های فرماندهی سایبری بودند. فقط حدود 100 نفر در ارتش از مهارت امنیتی سایبری مناسب برخوردار بود. هدف آن‌ها کشف راهی برای رسیدن به 2000 نفر بود. در طی مدت طولانی، آن‌ها به این نتیجه رسیدند که یک حرفه جدید در ارتش تاسیس شود ، بنابراین می‌توان افسران سایبری را به همان روشی که پیاده‌نظام و سواره‌نظام ارتش را تربیت می‌کنند ، تربیت کرد.

وی به عنوان بخشی از این تلاش‌ها ، در سپتامبر 2014 ، شاخه سایبری ارتش را تاسیس کرد که اولین شاخه جدید ارتش بعد از 3 دهه بود. همزمان ناکاسون کار دیگری نیز انجام داده بود.در می همان سال ، او رهبری آنچه را که به عنوان نیروی ماموریت ملی سایبری ، بازوی تهاجمهی فرماندهی سایبری ایالات متحده شناخته می‌شد ، به عهده گرفت. نقش جدید ناکاسون را به عنوان شاید مهم‌ترین جنگجوی سایبری کشور نشان داد.تنها مشکل این بود که مشخص نبود که ایالات متحده هنوز علاقه زیادی به جنگجویان سایبری دارد یا نه.

بخش سایبری ارتش
بخش سایبری ارتش


هنگامی که کیت الکساندر در سال 2014 بازنشسته شد ، فحوای کلام خداحافظی او این بود که سیاستمداران ارتش ایالات متحده می‌خواستند قدرت خود را در دنیای سایبری حفظ کنند. چاک هیگل وزیر دفاع وقت در زمان بازنشستگی الکساندر گفت : « وزارت دفاع رویکرد خویشتنداری برای هرگونه عملیات سایبری خارج از شبکه دولتی ایالات متحده حفظ خواهد کرد.ما از سایر کشورها می‌خواهیم همین‌کار را انجام دهند.»

چاک هیگل
چاک هیگل


کارون می‌گوید ناکاسون خلاف این را باور داشت : « او کاملا از این ایده حمایت می‌کرد که ما باید توانایی این تیم‌ها و کارهایی را که انجام می‌دهند را به صورت عمومی نشان دهیم. توانایی نشان داده شدن باعث جلب توجه و منابع می‌شود. اگر مردم فکر می‌کنند شما می‌توانید چه کارهایی انجام دهید ، می‌توانید نیروی کار عالی جذب کنید.» آن‌ها تنها منتظر فرصتی بودند تا فرماندهی سایبری خودش را ثابت کند.این اتفاق زودتر از چیزی که فکر می‌کردند اتفاق افتاد.

«ادامه دارد»

nsaامنیت ملی آمریکاوایردایالات متحدهارتش ایالات متحده
احتمالا دانشجو،مطمئنا خطاپذیر ، تنها؛مثل غرب آسیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید