در طی یوتیوب گردی هایم،به عبارت جالبی برخوردم بنام سندرم نقش اصلی یا سندرم قهرمان داستان.پس از تماشای چند مورد ویدیو،در گوگل این عبارت را جست و جو کردم تا مقاله ای موثق و جمع و جور بیابم.آنطور که من برداشت کردم،این سندرم به اختلال خود شیفتگی بسیار نزدیک است ولی ندانستم مرز دقیق این دو چیست.
این سندرم همان حس مرکز جهان بودن را میدهد؛همه باید به تو توجه کنند،تو یک ستاره ای،همیشه حرف های جالب و حیرت انگیز و هوشمندانه ای برای گفتن داری که به نفع بقیه است که به تو گوش بدهند و توجه کنند وگرنه یک مشت عقب مانده ی بی شخصیت هستند،نه فقط حرف ها بلکه کارهای تو (چف کیس!)چقدر سرگرم کننده و شجاعانه و با اعتماد بنفس ...چقدر...
این توجه طلبی یک جورهایی درون همه ماست ،هرچه باشد ما اجتماعی هستیم و نیاز به دیده شدن و شنیده شدن و مورد قبول واقع شدن از سوی جامعه از نیاز های ماست.مشکل از انجایی آغاز میشود که دقیقا نمیدانیم چه میزان از توجه و تایید شدن کافی است.آیا اصلا باید تایید شویم حتی وقتی حق با ما نیست یا کار نادرستی انجام میدهیم؟گاهی این مشکلات مربوط به طرحواره های مخرب کودکی هستند که یک بحث مفصل روانشناسی است اما ...
مننننننن
ترجیح میدهم به نسخه ی قابل مشاهده ی این مشکل در فضای مجازی اشاره کنم.
در هر فضای اجتماعی،ما بدنبال ابراز نقطه نظرات و چشم انداز خود هستیم.همه حق ابرازنظر دارند.هر کس سلیقه ی مخصوص به خود را دارد که ممکن است ما لزوما با انها موافق نباشیم یا چنان مخالف باشیم که بخواهیم فرد مقابل را دو شقه کنیم ولی بهرحال مجازی است و دستمان نمیرسد و همینکه بتوانیم در کامنت یا جواب طرف چند دشنام نثار کنیم کمی دلمان را خنک میکند.
من در طول 7 سالی که وارد مجازی(اینستاگرام و یوتیوب) شده ام،جمعا دو بار کامنت گذاشته ام که دومین بار کتک مجازی مفصلی خوردم و دیگر حساب کار دستم آمد.متوجه شدم که نظر هرکس اول برای خودش و بعد برای چند نفر از هم نظرانش محترم است.گاهی به شدت دلم میخواهد حرفهای کوبنده ام را به کله ی بعضی ها بکوبم ولی بعد به خودم می ایم و میبینم که این قصد و نیت برای اثبات کردن خودم،نوعی خودشیفتگی است و نیازی نیست کسی را بکوبم.
گذشته از نظرها،نوع پست ها هم گاهی بحث برانگیز است.اول از همه،به دسته ی «میکروفون بدست»ها میپردازم.یکی از نقاط ضعف من ،سادگی و اعتماد بیش از حد است.متاسفانه گاهی فراموش میکنم هر که در مجازی با زرق و برق ها و «شیک و پیک» بودن ها مشغول نسخه پیچی و سخنرانی است لزوما متخصص و به حق نیست.در اینجا ،تفکر انتقادی نقش مهمی را بازی میکند.«اسکرول کردن» های مداوم،قدرت تفکر و تامل را کم میکند زیرا با افزایش دوپامین (پست بعدی،ویدیو بعدی،استوری بعدی و...)مغز پاداش خودش را میگیرد و نیازی نمیبیند انرژی صرف کند تا بداند اینها چیست که به خوردش میدهند.
این میکروفون به دست ها،دنبال کننده و تایید کننده دارند بنابراین با اطمینان و اعتماد به نفسی قانع کننده حرف میزنند.در دنیای ساختگی خودشان،به هدایت دنبال کننده هایشان به راه راست میپردازند و تشخیص معتبر بودن آنها کمی زمانبر است مگر آنکه برای بسیاری اثبات شده باشد.
گذشته از موضوعات تخصصی(روانشناسی،علمی،پزشکی و...) که ممکن است انها درموردشان تولید محتوا کنند،برخی مباحث به هیچ عنوان نیازی به فتوا دهی و هدایت گری ندارند چرا که کاملا سلیقه ای هستند.مانند مسائل مربوط به زیبایی و شهرت یا موسیقی.
اینکه از نظر شما افرادی که به نوع خاصی از موسیقی گوش میدهند جذاب هستند و جذابیت در این سلیقه موسیقی خلاصه شده،کاملا به خودتان مربوط است و دیگرانی مثل بنده ،به نظر شما پشیزی اهمیت نمیدهند چرا که قرار نیست همه مطابق خواست شما سوگیری کنند.ثانیا،شما با همین حرف،خودتان را هم در زمره ی «خدایان جذابیت»قرار دادید که نشان دهنده ی ایگوی بیش فعال شماست.اگر هم اصراری بر تبلیغ یا ارج دهی به چیزی را داشته باشیم بهتر است چیزی یا کسی را نکوبیم و در مقابل هم قرارشان ندهیم.هرچه باشد،آن دکوراسیون خاص یا خواننده ،طرفداران خودش را دارد.
ادامه دارد...
پ.ن:اولین بارم بود اینطور یک نفس مینوشتم،برای ادامش باید فکر کنم!