گاهی وقت ها تحمل میکنی.
درد و اندوه رو
با اینکه میدونی اگه با کسی حرف نزنی میمیری
ولی
میریزی توی خودت
که حال بقیه رو بدتر نکنی
با خودت میگی جایی که همه حالشون بده،کسی به حال بدِ یه بچه چهارده ساله اهمیت نمیده.قرار نیست توی این اوضاع اگه گریه کنی کسی بغلت کنه
بگه درست میشه،آروم باش
چون هیچی درست نمیشه،وهمه اینو میدونن
پس اگه اشکاتو ببینن میگن برو یه جای دیگ حال بقیه رو بد نکنی
پس ترجیح میدی بریزی تو خودت
و استرس لعنتی رو تنها به دوش بکشی
بغضت رو پنهون کنی
و اشکات رو توی تنهایی بریزی
لرزش دست هات رو توی جیب هودیت پنهون کنی
و به سردرد های شبانه عادت...
خشمتو از دنیا سر دیوار خالی کنی
و خودتو توی تنهایی هات
با دستای خودت اشکاتو پاک کنی
و بیرون از اتاق،
به هم سن و سالای خودت امید ببخشی
با صدای لرزونت
به ترک دیوار هم که شده بخندی
تا حال بقیه رو بهتر کنی... .
-خسته از سه نقطه های بی پایان...
تاریخینحس
۱۴۰۲/۹/۱۰
__________________^_^_________________