میشه بری؟برو،لطفا
یه جوری برو که انگار از همون اول وجود نداشتی.
خواهشا،برو
خیلی واست خوشحالم که خوشحالی.
ولی حالا لطف کن و برو.
چون من مثل تو فراموش کار نیستم.
اصلا اگه بخوام هم نمیتونم فراموش کنم.
من
مثل
تو
بیرحم
نیستم.
خیلی خوبه که حالت خوبه.فراموش کردی.زندگی میکنی.
ولی من نمیتونم
هربار که میبینمت چشمام پر میشه.
این خیلی خوبه که فقط من این حسو دارم و حال تو بد نیست.سرت با رفیقات گرمه و یادتم نیست منی وجود داشته یا داره.
ولی هرازگاهی وقتی بی اختیار چشم تو چشم میشیم و اون نگاه سردتو بهم میندازی که عمق وجودم رو تکه تکه میکنه،اون موقعس که آرزو میکنم کاش بری و پشت سرتم نگاه نکنی.
استعداد خوبی توی جریحه دار کردن احساسات بقیه داریاااا...شاید هم زورت فقط به من رسیده. ولی واقعا آفرین داری.چطور انقدر راحت دور اون همه خاطرات قشنگ خط کشیدی...؟
من
مثل
تو
بیرحم
نیستم
نسبت
به
خاطرات
مشترکمون.
این واقعا برام سلام سواله که چطور آدما انقدر سریع زخم های روحشون رو ترمیم میکنن.در صورتی که من برای اتفاقاتی که هنوز نیفتاده و حتی ممکنه نیوفته هم گریه میکنم...(اوسکلم خودتی)
شایدهم
ضربه ای
که تو
دیدی
اونقدرا
عمیق
نبود.
پس اگه الان حالت خوبه برو
و بزار حال منم خوب بشه...
داری اذیتم میکنی
فصل آزمون هاست و من بجای اینکه زیست بخونم دارم افکار مسخرمو مینویسم و اگه نمره ای که میخوام نیارم خِشتَکِتو میکشم رو سرت...
چون تمام مدت دارم بهت فکر میکنم.آثارتم همه جا هست...روی بند کفشم،کتاب فارسیم،دفتر انشاءم....
ممنون میشم...
خدافس
__________________^_^_________________