زئوس
زئوس
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

من‌دهه‌هشتادی‌ام

_ پاشووو دیگه تا کی میخوای بخوابیییی..؟
+ خوابیدن یه راه نجاته
_ یه جوری حرف میزنی انگار شکست عشقی خوردی + من دهه هشتادی‌ام
_ اوه واقعا؟منم مارکوپلو ام...یه جوری دهه هشتادی هشتادی میکنین انگار چه خبره..والا ماهم درد کشیدماا
+ هوم..معلومه که درد کشیدین ولی ما دهه هشتاری ایم. نسلی که هنوز وقتی به دنیا نیومده بود گودزیلا خطاب شد.ما به اندازه یه فرد هشتاد ساله کشیدم... تحریم بودن کشیدیم،وقتی تازه به سنی رسیده بودیم که میتونستیم گوشی دست بگیریم فیلتر شدیم،هم از دزد ترسیدم هم از پلیس،نسلی که حتی روی پول توجیبی گرفتن از باباش رو هم نداشت،نسلی که شهید چهارده/پونزده ساله داد،جنگ داخلی شد،مجبور به انتخاب بین بد و بدتر شد،اجبار،سکوت،بغض های خفه کننده،جیغ های خفه شده در بالشت،گریه های بی صدا،خنده های فیک،امید،شکست،نسل ما از سن کم شروع به بحث سیاسی کرد،با آهنگای غمگین خو میگرفت...با تمام این اوصاف زنده موند...نزاشت بهش بگن نسل سوخته..ما نسلی بودیم ک..
_ بسع بابا اول صبی چقدر شعر میگی پاشو ظهر شد.

یجا خوندم که از نسل ۸۵ به پایین دهه هشتادی نیستن، ولی من میگم از دهه ی ۷۷ تا ۹۱ همه دهه هشتادیم... من از نسل زد ام... هشتادوهشتی ام...به عنوان یه دهه هشتادی اعتراف میکنم از وضعیتم راضی نیستم..از خودم متنفرم فکر میکنید حالم خیلی خوبه؟، بیست چاری سرم تو گوشیع و یه گوشه کز کردم... حالم بده... افتضاحه... از نه سالگی دارم به شغل آیندم فکر میکنم...استرس دارم... تلاش میکنم شخصیت خودم و تغییر بدم ... بیشتر از سنم میفهمم... میخوام تغییر کنم ولی نمیتونم... میخوام به زندگیم پایان بدم ولی یاد اون بچه چهار ساله که آرزو میکرد یه روزی بازیگر بشه میوفتم... یاد قولی که بهش دادم... میخوام اجتماعی بشم ولی احساس اضافی بودن میکنم... اورثینکرم... میگرن دارم... تیک های عصبی ولم نمیکنن... احساس نا کافی بودن میکنم...محاله شبا بدون گریه بخوابم...روزام مزخرف و تکراری ان ... مثل جنازه همش یه گوشع افتادم...
حال نسل من بده:) حواستون بیشتر بهشون باشه...????
البته اگه دردکی از درد ما داشته باشید.

میگن دوازده تا چهارده سالگی سن خیلی مهمه هست...توی استعداد ها شکوفا میشن...علایق ها کشف میشن...تجربه بدست میارن...خب من سیزده سالمه ولی هییچییییی نفهمیدممم.این چند سال اونجوری که باید نگذشت...
ما هیچوقت کودکی نکردیم،چون همیشه به فکر آینده بودیم... هیچوقت نوجوانی نکردیم،چرا که وقت نکردیم و نه جوانی خواهیم کرد و نه پیری، آخر سر هم به به نوادگانمان میگوییم و آنها هم مثل ما میگذردند..
تمام این این نیز بگذردهایی که میگفتیم عمرمان بود...
و گذاشتیم به بد ترین شکل بگذرند...
____________________^_^_____________________

دهه هشتادیدهه هشتادی هانسل زداین نیز بگذردگذشت
به نام الهه‌ی رعد..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید