زئوس
زئوس
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

ناخدای خسته

من میتونستم کافی باشم.میتونستم بهترین باشم.شاید اگه یکم بیشتر برای هرچیزی وقت میزاشتم زندگیم عوض میشد...

اما من همین الآنشم خسته‌م.مثل ناخدایی که دریا کشتی‌ش رو از بین می‌بره و خودش رو غرق میکنه.شاید ناخدا بتونه خودش رو نجات بده اما روحش توی دریا خفه میشه... .

داستان من هم شبیه این ناخدا‌س.میشه گفت من ناخدای کشتی خودمم.کشتی کوچیکم انگیزم و پشتکارمه و امواج دریا تمام درد ها و رنج های من هستن...

من انگیزم رو خیلی وقته گم کردم.

انگار بعد از غرق شدن خودم و قایقم تونستم با انگیزه کمی که برام مونده بود فقط خودم رو از مرگ و خفگی نجات بدم و تمام مدت توی ساحل راه برم و دنبال کشتیم بگردم و روزی هزاران بار به دریا لعنت بفرستم.

شاید این تمام من بود.

جالبه نه?یه ناخدای خسته که تا ابد قدم زنان توی ساحل دنبال تایتانیک خودش میگرده

در صورتی که تایتانیک‌ش چند متر اونور تر توی دریا‌س.اما ناخدا برای دوباره غرق شدن توی دریا خیلی خسته‌س.یجورایی داره خودشو گول میزنه.

به هرحال روحش رو توی تایتانیک‌ش جا گذاشته... .

تایتانیکناخدای خسته
به نام الهه‌ی رعد..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید