بالاخره کارآفرین واقعی کیست؟
پیتر سیج، کارآفرین و خالق مدرسه کسب و کار میلیونر و آمازون که نویسندهی کتابهای پرفروشی بوده و نوع نگاه او به زندگی الهامبخش هزاران نفر در سراسر دنیا بوده است، تعریف کارآفرین را فراتر از معنای لغوی آن که در لغتنامهها یافت میشود میداند. در لغتنامهها میخوانیم که کارآفرین «فردی است که تمایل دارد یک سرمایهگذاری تجاری انجام دهد و برای این منظور با منابع مالی شخصیاش خطر میکند». پیتر اعتقاد دارد که این یک تعریف کلیشهای است و میتواند شامل هر فردی که کسبوکاری را راهاندازی میکند بشود. او میگوید: بیش از آنکه دنبال تعریفی برای کارآفرین باشیم، باید دنبال راهی که به کارآفرین بودن منتهی میشود بود.
تمام این راه در مورد خلق ارزش است. هیچ تجارت و معاملهای انجام نمیشود مگر این که همکاریای بین دو چیز اتفاق بیفتد و پول یک قرارداد ذهنی برای اندازهگیری این ارزش مبادله شده است. گشتن به دنبال نقاط دردناک، فرصت ایجاد ارزش را در برابرمان قرار میدهد. کارآفرینی، پیدا کردن همین نقاط دردناک در زندگی مردم است. مردم حاضرند برای رفع این دردها پول پرداخت کنند. آدمهای معمولی از این نقاط دردناک شکایت میکنند اما کارآفرینان این نقاط دردناک را فرصتهای طلایی میبینند. مردم برای دوری از درد بیشتر دست به جیب هستند تا برای نزدیکی به لذت.
درک کامل از کسبوکاری که در آن هستید قدم بعدی است. بسیاری افراد، تنها عناوین شغلی را با خودشان حمل میکنند. اگر به عنوان یک دندانپزشک، خودتان را تنها ارائه دهندهی خدمات دندانپزشکی بدانید، ذهنیت خودتان را محدود به بودن در این شغل به عنوان یک تکنسین کردهاید. بیشتر مدعیان کارآفرینی، کارآفرین نیستند. آنها تکنسینهایی هستند که یک روز صبح با یک مرض کارآفرینی بیدار شوند و تصمیم میگیرند کسبوکار خودشان را راهاندازی کنند، تنها به این دلیل که از لحاظ تکنیکی توانایی انجام کار را در خود میبینند نه به این دلیل که واقعا یک کارآفرین هستند. شما یک دندانپزشک هستید که در کسبوکار دندانپزشکی فعالیت میکنید و به صورت تکنیکی کار خود را بلد هستید یا کارآفرینی هستید که در کسبوکاری مربوط به ساختن لبخند زیبا برای مردم فعالیت میکنید!
به موفقیتهای خود در کسبوکارتان بسنده نکنید. همه چیز در این دنیا شامل قانون بینظمی است. کارآفرینان سابقهی موفقیتهای بزرگ و هم چنین شکستهایی را دارند که آنها را به زانو درآورده است. اشتباهاتی که انجام دادهاند و تصمیمهایی که نباید میگرفتند، و همهی اینها بخشی از فرآیند کارآفرینی و زندگی است.
اگر هویت تان به عنوان فردی شکل بگیرد که همیشه به خلق ارزش فکر میکند، شما یک کارآفرین هستید. این ربطی به داشتههای شما ندارد، این به سفری که برای داشتنها طی میکنید ربط پیدا میکند.
همهی این دنیا بر مبنای بازخوردها شکل میگیرد نه بر مبنای کامل بودن. اشتباهاتتان را بپذیرید، از بازخوردها و اشتباهاتتان یاد بگیرید و باز هم ادامه دهید.
شما به عنوان یک کارآفرین انتخاب میکنید که مسئولیتپذیر باشید و خودتان را در زندگی به عنوان یک «علت» میبینید نه یک «معلول». اخر روز، کسی نمودار فروش یا اصلاحیهی بودجهبندی شما را به خاطر نمیآورد. هیچکدام این ها در مقیاس کلان هستی دارای اهمیت نیست. کارآفرین بودن به جمع کردن پول بیشتر یا موفقتر بودن از بقیه ربطی ندارد.
مزیت زنده بودن چیست؟ جز این که تلاش کنیم اثری از خودمان بگذاریم که نشان دهیم چرا در این دنیا حضور داشتیم. تنها، کسی که از مرگ حتمی نجات پیدا میکند و دوباره به زندگی بر میگردد میداند که معنی زندگی این است که به تمام کسانی که برایمان اهمیت دارد نشان دهیم که دوستشان داریم و برایمان مهم هستند. معنی زندگی این است که کار درست را انجام دهیم، اگر خرابکاری کردهایم، سر و سامانش دهیم، اگر قرار است کسی را ببخشیم، همین حالا او را ببخشیم.
در فیلم انجمن شاعران مرده، میبینید که چطور یک معلم محدودیتهای ذهنی شاگردانش را از بین میبرد و به آنها یاد میدهد که چطور هر لحظه از زندگی را درک کنند.