اگر نظر هربرت سایمون را بپذیریم که تصمیم گیری جوهر اصلی مدیریت است، باید پذیرفت که در میان تمامی مباحث مدیریت علمی، مبحث تصمیم گیری نقش اول را به عهده دارد. تصمیم گیری را می توان به دو شاخه تصمیم گیری کیفی و تصمیم گیری کمی تقسیم کرد. در مبحث کیفی، تصمیم گیری مهارتی مدیریتی شمرده می شود که فرایندی ذهنی دارد و مدیران سازمان ها ناگزیر با آن روبه رو می شوند. مسلما اخذ تصمیمات مدیران متأثر از متغیرهای قابل کنترل و غیر قابل کنترل مانند فرهنگ سازمانی، اعتقادات و ارزش ها، دانش و بینش کارکنان، ادراکات، شخصیت مدیر و کارکنان و... است. در واقع تصمیم گیری کیفی، فرایندی برای حل یک مسئله تعریف می شود که در آن مدیران و کارکنان اثربخش ترین مجموعه اقدامات و فعالیتهای خود را انجام می دهند. در این فرایند، تصمیم گیرنده روی انتخاب و گزینش بهترین گزینه یا گزینه ها از بین گزینه های رقیب در وضعیت اطمینان و عدم اطمینان تمرکز می کند. هر گاه این تصمیم گیری مبتنی بر محاسبات و وابسته به مقادیر عددی باشد، تصمیم گیری را کمی می گوییم که برای آنها | روش ها و تکنیکهای متعددی طراحی شده است. همان گونه که از عنوان کتاب برمی آید، این کتاب تنها به تصمیم گیری کمی می پردازد که هم می تواند در محافل آکادمیک و دانشگاهی به عنوان یک متن درسی استفاده شود، هم در صحنه عمل به مدیران در اخذ تصمیمات بهینه کمک کند.
در ویدیوی زیر به صورت کامل به مبحث انتخاب بهترین روش برای پژوهش پرداخته شده است (چنانچه ویدیو نمایش داده نمیشود بر روی عنوان" Always for آپارات" کلیک کنید یا برای دیدن ویدیو اصلی اینجا را کلیک کنید) چنانچه نیاز به مشاوره برای انتخاب روش مناسب پایان نامه/مقاله خود هستید با ما تماس بگیرید 09338859181
در این ویدیو به این سوال که برای پروژه یا مقاله و یا پایان نامه خود چه روش تصمیم گیری چند معیاره ای انتخاب کنم پاسخ داده می شود. در این ویدیو ابتدا روشهای تصمیم گیری چند معیاره (mcdm) به صورت کامل دسته بندی شده سپس روشهای هر دسته قید شده و ماهیت آن ها بیان می شود. سعی شده در این ویدیو روشهای جدید که پر کاربرد می باشد معرفی شوند. در این ویدیو روشهای زیر بررسی می شود:
از آغاز تاریخ تا کنون، تصمیم را می توان نتیجه و انعکاس اندیشه بشر دانست. فیلسوفان بزرگی همچون ارسطو ، افلاطون و توماس آکویناس درباره ظرفیت انسان ها برای اخذ تصمیم منطقی به صورت مبسوطی بحث کرده اند و این خصلت انسانی را وجه تمایز انسان و حیوان شمرده اند. فرهیختگانی مانند لویولا در قرن ۱۶ و بنجامین فرانکلین در قرن ۱۸، یک تصمیم را حاصل نظرات متفاوتی می دانند که بعضی به نفع آن و بعضی علیه آن رأی داده اند؛ به عبارت دیگر، تصمیم، حاصل اتفاق و تکثر نظرات است، بنابراین هر نظر را می توان ایک معیار خواند. خلاف این مشاهده طبیعی برای سال های طولانی، در بیان یک مسئله تصمیم گیری با تعریف، تنها یک معیار در نظر گرفته می شد و وجوه چندبعدی موقعیت ها را در یک معیار اندازه گیری می کرد.
حتی امروزه، برای مثال متون تحقیق در عملیات برای مواجه شدن با یک مسئله تصمیم گیری، تعریف یک تابع هدف و حداقل کردن یا حداکثر کردن آن را پیشنهاد می کنند؛ بنابراین این نوع تقلیل گرایی و مواجهه غیر طبیعی تا دهه ۷۰ همچنان به راه خود ادامه می دهد، اما رویکرد ملاحظه شده از طرف لویولا و فرانکلین، از حداقل ۴۰ سال پیش، راه جدیدی برای تمرکز روی مسئله تصمیم گیری باز کرده است. این رویکرد، ریشه تحلیل تصمیم چند معیاره است.
در واقع ایده تصمیم گیری چند معیاره، همبستگی نزدیکی با راهی دارد که انسانها همواره تصمیم گیری کرده اند. علی رغم تنوع رویکردها، ابزارها و تکنیکهای تصمیم گیری چند معیاره، اجزای اساسی آن بسیار ساده هستند. در واقع این اجزا مجموعه ای از اقدامات متناهی یا نامتناهی (گزینه ها، جواب ها و...)، حداقل دو معیار و حداقل یک تصمیم گیرنده است. با داشتن این عناصر اساسی به عنوان ورودی، MCDM فعالیتی است که به صورت مینایی در انتخاب، رتبه بندی (اولویت بندی) و دسته بندی اقدامات کمک می کند واضح است که هم فلاسفه درباره تصمیم گیری اندیشیده اند، هم بسیاری از جنبه های تکنیکی مهم MCDM متعلق به کار اقتصاددانان در زمینه رفاه اقتصادی، تئوری مطلوبیت و تئوری رأی گرای انتخاب اجتماعی است. ادغام نظرات و ترجیحات گروهی از رأی دهندگان در ترجیحات اجتماعی یا جمعی، کاملا مشابه ترجیح جامع یک تصمیم گیرنده از یک مجموعه معیار نامتجانس و غيرهم جهت در MCDM است.
علی رغم اهمیت نظرات قابل توجه رامون لول در قرن ۱۳ و نیکولاس کوسانوس در قرن ۱۵، امروزه ریشه سیستم رأی گیری بیشتر به ژان شارل بردا (۱۷۳۳-۱۷۹۹) و کندورسه (۱۷۴۳-۱۷۹۴) نسبت داده می شود؛ ولی این لول بود که ابتدا مفهوم مقایسات زوجی را نزدیک ۵۰۰ سال پیش از کندورسه معرفی کرد. همچنین کوسانوس روش امتیازی را سه و نیم قرن قبل از بردا معرفی کرده بود. به علاوه، باید ذکر شود که نامه پلینیوس در سال ۱۰۵ قبل از میلاد نشان می دهد که او راهبرد رأی گیری سه مرحله ای را معرفی و درباره سیستم رأی گیری، خیلی قبل تر از لول و کوسانوس بحث کرده است.
به هر حال، روش امتیازدهی بردا با تئوری ارزش و تئوری مطلوبیت فعلی مشابهت هایی دارد. همان گونه که روش کندورسه با رویکرد برتری" MCDM دارای مشابهت است. به همین روش، بنتهام در قرن ۱۸، محاسبات مطلوبیت گرایانه برای استخراج مطلوبیت کلی جامعه از ادغام منافع شخصی افراد یک جامعه را معرفی کرد. کار بنتهام را فرانسیس اجورث' (یک اقتصاددان مطلوبیت گرا) در قرن ۱۸، برای حداکثر کردن مطلوبیت بنگاههای رقیب ادامه داد. اجورث برای یافتن نقاط تعادل رقابت برای بنگاههای متفاوت، منحنیهای بی تفاوتی (خطوط مطلوبیت یکسان) را برای هر بنگاه پیشنهاد داد؛ آنگاه منحنی قرارداد را مطابق با منطق پاره تو یا مجموعه کارا استخراج کرد. ویلفرد پاره تو تعریفی را از مطلوبیت جوامع به دست میدهد که می توان امروزه مفهوم تسلط" را یکی از مفاهیم اساسی MCDM دانست. همچنین تئوری بازی که بورل و جان فون نویمان بنیان گذار آن هستند و نیز توسعه این تئوری، تأثیر بسیاری روی MCDM داشته است.
در سال ۱۹۵۱، کوپمن مفهوم نقطه کارا را مطرح کرد و بهینه سازی در فضاهای برداری را هارولد ویلیام کان و نیز کار آلبرت ویلیام تاکر ارائه دادند و برای اولین بار در دهه ۶۰، مفاهیم اساسی MCDM مطرح شد؛ برای مثال می توان به کارهای چارتز و کوپر بر روی برنامه ریزی آرمانی و پیشنهاد روش ELECTRE از برنارد روی اشاره کرد. کوکران و زلنی در سال ۱۹۷۲، در دانشگاه کلمبیای کارولینای جنوبی، کنفرانس «تصمیم گیری چندمعیاره» را برگزار کردند که آغاز رسمی و رشد فوق العاده MCDM بود و امروزه نیز همچنان راه خود را ادامه می دهد.
دنیای اطراف ما، دنیای مشارکت و رقابت است. پیچیدگی این منطق مشارکت و رقابت، انسانها را هر لحظه به تصمیم گیری مطابق با قضاوت خود از محیط اطراف وادار می کند. اینکه گفته میشود ما موجودی منطقی هستیم شاید اغراق باشد؛ زیرا قضاوتها و تصمیم گیریهای ما به ادراکاتمان وابسته است. درک ما از دنیای اطراف به میزان تکرار و یادآوری و میزان درگیری در فعالیتها وابسته است.
گاهی تصمیم گیری را معادل علم مدیریت می دانند و گفته میشود که مدیریت کردن یک سازمان چیزی جز تصمیم گیری نیست. آنچه را که ما به عنوان تصمیم گیری در این کتاب مطرح خواهیم کرد، انتخاب یا اولویت بندی یا دسته بندی چند گزینه رقیب برحسب یک یا چند شاخص خواهد بود؛ بدین معنا که هر گاه چند گزینه رقیب هم باشند و تصمیم گیرنده بخواهد یکی یا سبدی از آنها را برگزیند، یا آنها را به ترتیب اولویت مرتب یا دسته بندی کند، یک مسئله تصمیم گیری تک شاخصه یا چندشاخصه خواهیم داشت.
فرایند تصمیم گیری بر مبنای فرایند کلی پردازش اطلاعات در مغز عمل می کند. این فرایند ۶ مرحله دارد.
۱. بازیابی اطلاعات: به دلیل محدودیت ظرفیت ذهن، تنها اطلاعات مهم بازیابی می شوند تا بتوان آنها را پردازش کرد.
۲. شناخت: محتوای اطلاعات بالا شناسایی می شود.
۳. تفکر: اطلاعات شناسایی شده با دانش و مهارتهای موجود شخص در ذهن او ترکیب می شود و اندیشه درباره حل مسئله آغاز می شود.
۴. قضاوت: درباره اطلاعات ترکیبی قضاوت می شود و گزینه ها و شاخصهایی برای تصمیم گیری ارائه می گردد
۵. ارزیابی: گزینه ها دوبه دو یا به صورت جمعی برحسب یک یا چند شاخص مقایسه می شوند.
۶. تصمیم: رضایتبخش ترین گزینه یا گزینه ها (سبد گزینه ها) انتخاب، یا گزینه ها اولویت بندی یا دسته بندی می شوند. نقد مهمی که به بسیاری از متون MCDM وارد است، به کار بردن عبارت «فرض کنید چنین مسئله ای وجود دارد» است. محال است که در دنیای واقعی، مسائل بدین شکل ظهور کنند. معمولاً، در ابتدای فرایند تصمیم گیری، گزینه ها، شاخص ها و خیلی از جزئیات مسئله به شکلی وجود ندارند که در کتابهای آموزشی می آیند. در اغلب اوقات، فرایند تصمیم گیری چندشاخصه در بستر یک فرایند وسیع تر قرار دارد که از تعریف یک مسئله یا موضوع آغاز، و پس از ساختاردهی مسئله، مدلسازی و به کارگیری مدل برای تفکر چالشی، در نهایت به تدوین برنامه اقدام منتهی میشود. مراحل اصلی این فرایند در شکل زیر ملاحظه میشود (2002 Belton & Stewart).
می توان مراحل این فرایند را در قالب سه مرحله کلیدی «شناسایی و ساختاردهی مسئله»، «ساخت و حل مدل» و «تدوین برنامه اقدام» خلاصه کرد. مرحله اول عبارت است از تفکر عمیق، گسترش مشکل به وجود آمده، ادراک مشترک تصمیم گیرندگان یا DM و تحلیلگران تصمیم درباره پیچیدگی مسئله و گامهایی که گروه تصمیم گیرنده باید در مراحل مختلف تصمیم گیری طی کنند. فعالیتهای انجام شده در این مرحله واگرا هستند و افراد درگیر در فرایند تصمیم گیری به بسط معانی و تفکر درباره مسئله از زوایای مختلف می پردازند. مرحله دوم (ساخت و حل مدل) به تفکری همگرا نیاز دارد تا میان اطلاعاتی که در مرحله قبل با بررسی مشکل از زوایای مختلف به دست آمد، پیوند ایجاد کند و پایههای اصلی مشکل یا مسئله به وجودآمده تعیین شوند. بدین ترتیب، آشکار می شود و نحوه طی کردن ادامه فرایند تصمیم گیری، به ویژه مرحله سوم، مشخص می شود. همچنین از زاویه ای دیگر، این مرحله به تفکری واگرا نیاز دارد تا گزینه ها و شاخص ها به طور واضح تعریف شوند.
مرحله سوم، پیاده سازی راه حل های به دست آمده در مرحله دوم است. شاید این مرحله به ظاهر پایان فرایند تصمیم گیری باشد؛ اما شامل مراحل کامل همین فرایند است که از ابتدا تکرار می شوند، برای مثال اگر طی گام چهارم تصمیم گرفته شود که با کدام یک از تأمین کنندگان قرارداد بسته شود یا راهبرد بستن قرارداد با تأمین کنندگان باید چگونه باشد، فرایند بستن قرارداد با تأمین کننده انتخاب شده، خود نیاز به طی کردن مراحل سه گانه و تصمیم گیری درباره نحوه پیاده سازی دارد. بنابراین در دل مرحله سوم، می توان فرایندهای تصمیم گیری جدیدی تعریف کرد.
افراد زیادی در فرایند تصمیم گیری دخیل می شوند که می توان به تصمیم گیرنده، مشتری، حامی مالی و تحلیل کننده اشاره کرد. تصمیم مناسب که منافع تمام یا اکثر ذی نفعان را تأمین کند، نیازمند رفت و برگشت بین گام ها و همچنین فعالیت های درون هر گام است؛ برای مثال پس از حل مدل اولیه و تحلیل حساسیت، ممکن است نیاز باشد تا از بانکهای اطلاعاتی مؤسسات مشاوره استفاده شود یا داده های مربوط به حوزه های خاصی از فعالیت سازمان، با دقت بیشتری جمع آوری شوند.
۳. طبقه بندی انواع تصمیم گیری کمی و اگر مجموعه ای از روش ها، شیوه ها، تکنیک ها، برنامه ریزی ها، سازماندهی ها، بودجه بندی ها، هماهنگی ها و... را مدیریت علمی بنامیم که امروزه در تمامی سازمان های تولیدی، خدماتی، صنعتی و تجاری به کار گرفته می شود، این مجموعه در محافل آکادمیک شامل دروسی مانند سازمان و مدیریت، مدیریت منابع انسانی، رفتار سازمانی، تحلیل های آماری، مدل های کمی و... است که تدریس و بررسی می شوند.
در واقع، این مجموعه شامل دو بخش کیفی و کمی است که بخش کمی آن را علم مدیریت می گویند. گاهی علم مدیریت را علم تصمیم گیری نیز می خوانند. علم مدیریت را می توان به دو بخش مجزا تقسیم کرد که اولی را تحقیق در عملیات " (OR) و دومی را تصمیم گیری (DM) می نامیم. در یک تعریف کلی تر، تصمیم گیری خود مجموعه مفصلی است که هم به صورت تک معیاره (تک شاخصه یا تک هدفه)، هم به صورت چند معیاره (چندشاخصه یا چندهدفه) مطرح می شود. معیار را می توان اندازه اثربخشی» خواند. معیار، مبنا و اساس ارزیابی است و در قالب شاخص ها یا اهداف ظاهر می شود.
هنگامی که بیش از یک راهکار، راهبرد، شق، راه حل یا عمل برای حل یک مسئله وجود داشته باشد، هر کدام از شیوه های مختلف انجام آن کار را یک گزینه" می نامند. انجام کار می تواند دلالت به مفاهیم مختلفی داشته باشد که با توجه به هدف تصمیم گیری تعیین می شود؛ برای مثال، در صورتی که هدف (مشكل) انتخاب بهترین تأمین کننده باشد، فهرستی از تأمین کنندگان محصولی خاص، گزینه ها را تشکیل می دهد. در MADM، گزینه ها رقیب یکدیگر هستند؛ یعنی در شاخص های مختلف، عملکردی نزدیک به یکدیگر دارند و ذهن انسان نمی تواند بهترین گزینه را با توجه به شاخص های موجود تشخیص دهد. البته تعیین گزینه ها به سادگی مسئله انتخاب تأمین کننده نیست؛ مثلا درباره سرمایه گذاری در بورس، تعیین سبدهایی مناسب از سهم های مختلف، به کارشناسی بیشتری نیاز دارد یا گزینه ها ممکن است راهبردهای رقیبی باشند که سازمان ها باید در یک برنامه راهبردی آن را تدوین کنند. برای تدوین راهبردها، تحلیل های چندی از جمله تحلیل معروف SWOT وجود دارد؛ بنابراین شناسایی راهبردها ممکن است در یک کار پژوهشی فعالیت سنگینی باشد که بر عهده پژوهشگر است.
این شناسایی ممکن است از راههای کیفی (مانند روش دلفی) یا راه های کمی (مانند آزمون فرضیه آماری) صورت گیرد. گزینه های شناسایی شده با تکنیک های MADM ارزیابی می شوند. به طور کلی، ممکن است تکنیکها به سه شکل گزینه ها را | ارزیابی کنند: الف) انتخاب، ب) رتبه بندی وپ) دسته بندی در مسئله انتخاب، یک یا چند گزینه به عنوان گزینه های برتر (منتخب) معرفی می شوند و گزینه های دیگر منتخب نخواهند بود. در چنین مسائلی، اولویت گزینه های انتخاب شده برای تصمیم گیرنده اهمیتی ندارد و او تنها به دنبال شناسایی گزینه هایی است که عملکرد قابل قبول تری نسبت به گزینه های دیگر داشته باشند. ممکن است گزینه های برتر، در مراحل بعدی، دقیق تر آزمایش و بررسی شوند. در مسئله رتبه بندی، تصمیم گیرنده مایل است تا اولویت بندی گزینه ها را بداند و بتواند گزینه ها را به ترتیب از بهترین تا بدترین گزینه مرتب سازی کنند. اکثر تکنیکهای تصمیم گیری چندشاخصه به رتبه بندی گزینه ها می پردازند. در مسئله دسته بندی، گزینه ها به چند گروه مرتب تقسیم می شوند؛ مرتب بدین معنی است که گروهها نسبت به هم رتبه بندی شده اند و اولویت هر گروه نسبت به دیگران مشخص است، اگر چه اعضای درون گروه ها ممکن است نسبت به یکدیگر اولویت بندی شده باشند یا نسبت به هم اولویتی نداشته باشند.
به طور کلی، در MADM تعداد گزینه ها محدود است و آنها را تصمیم گیرنده، کارشناسان و خبرگان تعیین می کنند؛ اما اغلب در MODM تعداد گزینه ها نامحدود است و نمی توان گزیندها را از پیش تعیین کرد، بلکه گزینه های بالقوه (رقیب) را محدودیت های مسئله شکل می دهند و مجموعه جوابهایی در منطقه موجه قرار می گیرند که در همه محدودیت ها صدق می کنند. به عبارت دیگر، تصمیم گیری چندشاخصه و تکشاخصه در فضای گسسته، و تصمیم گیری چندهدفه و تکهدفه در فضای پیوسته تعریف می شوند. گزینه ها را اغلب با
A (به نشانه Alternatives یا Action) و نیز با S (به نشانه Strategy) یا با حروف کوچک انگلیسی (... ,
a,b,c ) نمایش می دهند.