اولین باری که با دروغ مواجه شدم رو به یاد دارم!
روزی از روزهای سه سالگی توپ مورد علاقه ام ترکید. دوست بچگی هایم برای دلداری به من گفت: "ناراحت نباش، من اینقدر از این توپ ها خونمون دارم که نمیتونیم پامون رو روی زمین بذاریم! برات یکی میارم."
خانواده بسیار مقیدی داشتم پس این اولین مواجهه من با دروغ بود؛ فکر میکردم واقعا در یک استخر توپ زندگی میکنند (استخر توپ فضایی پر از توپ در پارک های قدیم بود). بالاخره یک روز به منزل ایشان رفتم؛ ولی دریغ از یک عدد توپ!
اینکه کسی بتواند چیزی را که وجود ندارد به زبان بیاورد. در آن روز ها برای من مثل جادوگری بود!
چیزی که باعث شد امروز بتوانم دیدگاه متفاوتی در باره دروغ داشته باشم و درباره آن بنویسم این بود که در سه سالگی نه از دست سامان ناراحت شدم و نه عصبانی؛ من حس دوستی را درک کردم که با ارائه یک تصویر زیبا توانست من را از عمق ناراحتی بیرون بیاورد.
آن روز به نظرم سامان نابغه ای بود که توانست مساله انسانی پیچیده ای را با راه حلی ساده حل و فصل کند.
طرح مساله
دروغ مثل ماره کسی که مار ها رو نمیشناسه از همشون میترسه؛ ولی کسی که مار ها رو میشناسه دقیقا میدونه از کدوم لازم نیست بترسه، از کدوم میتونه استفاده مفید ببره و البته از کدوم هم باید بترسه؟
به عقده من سه دسته اصلی دروغ وجود دارد که هر کدام را از دو منظر شنونده و گوینده بررسی میکنم.
این نوع دروغ به تنهایی مسئول بدنام کردن هر نوع دروغ و دروغگوست و همین ایشون صحبت کردن در مورد دروغ و دروغگو رو ممنوع کرده...
به طور مثال من با کمک این نوع دروغ یک ماشین 500 میلیون تومنی که وجود نداره رو به شما میفروشم!
سخنی با شنونده:
شنونده عزیز عصبانیت شما کاملا قابل درکه. میفهمم که چقدر احساس مورد سواستفاده واقع شدن یا تجاوز روانی رو با خودتون به دوش میکشید. اما ما با 1000 زبان و به 1000 روش هم که دروغ و دروغگو را منفور اعلام کنیم باز هم نمیتوانیم جلو تمام کلاه برداری ها را بگیریم!
در نهایت باز هم هر کسی بتواند کلاهبرداری کند این کار را میکند. حتی من و شما هم اگر بتوانیم کلاهبرداری کنیم؛ میکنیم!
اما برای مقابله با آن چند توصیه برایتان دارم:
1- اطلاعاتتان را بالا ببرید؛ هم در مورد کلیت کار (در همین مثال: معاملات ماشین) و هم در مورد طرف مقابل و مورد کلاهبرداری (در این مثال: ماشین و فروشنده). طبیعیست که اگر بدون اطلاعات درست و کامل وارد معامله ای شدید اگر کلاهتان بر باد نرود فقط خوش شانسی آوردید و حالت نرمال آن است که کلاهتان برداشته شود.
2- مثل تکنیک شعبده باز ها (دروغ شعبده باز ها در دسته سوم قرار میگیرد و در ادامه بررسی میشود) دروغ گوی کلاه بردار سعی میکند با تصویری زیبا حواس شما را از اصل ماجرا پرت کند که متوجه کلاهبرداری نشوید. برای همین هر گاه پیشنهادی شگفت انگیز دریافت کردید که در اغلب موارد سود هنگفتی پشت آن است؛ اصلا هول برتان ندارد! زمان بخرید و اندکی در تنهایی اوضاع را سبک و سنگین کنید.
- وارد معامله ای که در آن تخصص کافی ندارید؛ نشوید. لطفا اول تخصص پیدا کنید.
در نهایت کلاهبرداری اجتناب ناپذیر است و تنها کسی که میتوانید سرزنش کنید خودتان هستید که بدون اطلاعات کافی وارد معامله شده اید.
سرزنش کلاهبردار دردی را دوا نمیکند؛ چون همیشه یکی دیگر پیدا میشود.
البته منظور این نیست که بخواهم طرفدار کلاهبرداری باشم! اما حقیقت این است که زندگی فقط از جانب خودمان قابل کنترل است. پس مقصر شناختن دیگری همواره بیهوده است.
سخنی با گوینده:
کلاهبردار عزیز سلام؛ میدانم چقدر به خودت افتخار میکنی که توانسته ای راه صد ساله را یک شبه بروی. قطعا هوش و درایت شما در امر قالب کردن چیز ها به کسانی که در آن زمینه تجربه کمتری دارند قابل ستایش است.
قطعا شما بچه زرنگ تر از آنی که حرف های من برایت مهم باشد اما لطفا قبل از برداشتن کلاه بعدی چند نکته زیر را در نظر بگیر:
1- آب بندی کردن آدم های ساده قطعا به ترویج بی اعتمادی کمک میکند و جامعه ای پر از بی اعتمادی برای زیستن شما و فرزندانتان سخت است.
2- درست است که شما بچه زرنگید و در دام این کلاهبرداری ها نمی افتید اما اگر لحظه ای بتوانید تصور کنید؛ این آدم های ساده مناسب برای کلاهبرداری معمولا همه زندگیشان را به دست شما میسپارند و اگر آن زیر ها وجدانی برایتان باقی مانده شاید توجه به این نکته برایش جالب باشد.
3- هر چند توجه نمیکنید ولی نکاتی مثل دست بالای دست بسیار است و یا ماه پشت ابر نمیماند برای شما ساخته شده.
در نهایت ابراز زرنگی شما باعث آگاه شدن هرچه بیشتر مردم شده و از این بابت همگی از شما سپاسگزاریم.
متداول ترین این نوع دروغ را از بچه ها میشنویم آن هم وقتی با تمام وجود سعی دارن بگن فلان کار رو نکردند! در حالی که اینطور نیست...
این دروغ بیشتر از اینکه انگشت اتهام رو به سمت گوینده بگیرد به سمت شنونده میگیرد واقعا اگر شما سر از تن بچه بدبخت قطع نکنید آیا باز هم دروغ میگوید؟؟
سخنی با شنونده:
در بیشتر مواقع گفتن حقیقت خیلی خیلی سخت است خصوصا اگر به شما به هر ترتیب از مقام یا قدرت بیشتری نسبت به گوینده برخوردار باشید. این دروغ معمولا از بچگی شروع میشود و حتی آدم های 50 ساله ای که دروغ انکار میگویند معمولا مادر پدر ترسناکی داشته اند.
(البته من روانشناس فرویدی نیستم؛ اندک مطالعه ای دارم ولی بیشتر از تجربه زندگی مینویسم)
روایت است که چرچیل به خاطر شخصیت کاریزماتیک ای که داشته همواره مستعد شنیدن این نوع دروغ بوده و برای همین ممکن بوده که اطلاعات درست به دستش نرسد. این اطلاعات غلط میتوانست چرچیل را به بی عرضه ترین و خرابکار ترین شخصیت تاریخ تبدیل کند. اما چرچیل این ویژگی خود را پذیرفت و به جای آنکه دست و پا بزند و همه را به خاطر دروغ گویی تنبیه کند و جنگ جهانی دوم را به هیتلر ببازد؛ یک گروه سازماندهی کرد که وظیفه شان رساندن حقیقت بی کم و کاست به چرچیل بود.
شما هم اگر از دروغ شنیدن خسته شده اید؛ میتوانید این چند تکنیک را به کار ببرید:
- گوینده دروغ مشخصا از شما یا عواقب کار خودش ترسیده؛ کمی فضای امن برای شجاع بودن نیاز دارد. او را درک کنید و اندکی فضای امن مهیا کنید.
- همه ما اشتباه میکنیم؛ درک طرف مقابل زمانی آسان میشود که به یاد بیاوریم خودمان هم اشتباه کرده ایم.
- ممکن است این ترس از بچگی در گوینده وجود داشته باشد و اصلا مساله ترسناک بودن شما نباشد؛ از خودتان و اشتباهاتتان برایش حرف بزنید. تا شجاعت پیدا کند.
در نهایت توصیه میکنیم در مواقعی که اعتراف گرفتن آنقدرها هم مهم نیست از حقیقت چشم پوشی کنید؛ شما که بازپرس قضایی نیستید! معمولا هم پیدا کردن مقصر در حل مساله کمکی نمیکند؛ به جای آن دنبال راه حل باشید.
همانطور که در دروغ قبل گفتم ما فقط توان اصلاح خودمان را داریم. برای همین توصیه میکنم شنونده بهتری شویم تا دروغ های کمتری بشنویم.
سخنی با گوینده:
من هم دروغ انکار گفته ام؛ بار ها هم گفته ام. زمانی که میترسیدم قضاوت شوم، میترسیدم طرد شوم، میترسیدم تنبیه شوم. در شرایط مختلف دروغ انکار گفته ام اما همیشه یک مورد ثابت بود: می ترسیدم!
شنونده شما هم حتما تا به حال دروغ انکار گفته؛ همه گفته ایم. ترس در همه وجود دارد؛ قرار نیست ترس را از بین ببریم؛ فقط کافیست تمرین کنیم حتی زمانی که میترسیم هم شجاع باشیم.
ما رشد میکنیم و اگر امروز از دیروزمان بهتریم به خاطر اشتباهات دیروزی ست که امروز دیگر نداریم. این دروغ ها تلنگری ست که به ما نشان میدهد بخشی از وجودمان به پاکسازی نیاز دارد؛ پس اگر با این بخش از وجودمان شفاف باشیم راحت تر میتوانیم به آن پی ببریم و اصلاح کنیم.
در نهایت مهم نیست با شنونده صادق هستیم یا نه؟ هر چند اگر صادق باشیم اعتماد به نفس و شجاعت خوبی به خودمان میدهیم. مهم این است که با خودمان صادق باشیم و از این تلنگر برای بهتر شدن استفاده کنیم.
حس فوق العاده ایست روزی که با تمام بدی ها و خوبی هایمان؛ چیزی برای پنهان کردن نداشته باشیم و به همه ابعاد بد و خوب وجودمان افتخار کنیم.
من آن روز را برای خودم و شما آرزو میکنم.
در نهایت به هرکس که دروغ میگویید بگویید. در بیشتر مواقع اصلا زندگی شما به آن ها مربوط نیست و دارند فضولی اضافی میکنند(باز هم در این مواقع توصیه میکنم یک به شما ربطی نداره محترمانه بگویید به جای دروغ؛ این به شجاعتتان و ترک دروغ گفتن کمک میکند). اما با خودتان صادق باشید تا هر موقع دروغ گفتید بفهمید و بتوانید از خودتان بپرسید "چرا دروغ گفتم؟؟"
اگر دروغ گفتن به معنای بیان چیزی که حقیقت ندارد (به هر روش ممکن) باشد؛ بیشتر هنر ها در دسته دروغ قرار میگیرند؛ ساناز سه ساله ای که برای اولین بار با چنان شور و هیجان با دروغ آشنا شده بود؛ اگر کتاب هری پاتر هم میخواند (اون موقع کتاب هری پاتر نبود و من هم سواد نداشتم) حتما در نظرش واقعا مدرسه هاگوآرتزی وجود داشت که در قسمت ممنوعه آن یک سگ سه سر زندگی میکرد و شمع ها به صورت معلق روی سالن نهارخوری ایستاده بودند.
پس خانم جی کی رولینگ بیش از 10 جلد دروغ نوشته و با این حال تا مدت ها پر فروش ترین نویسنده عموم مردم بوده!
یا مثلا نقاش مورد علاقه من ونگوگ سراسر دروغ نقاشی میکرده و یا بازیگران سینما در تمام صحنه مشغول دروغ گفتن هستند.
بین هنر ها آن هایی که دروغ بیشتری دارند عنوان خلاقانه گرفتند و ده ها بار بیشتر ستایش شدند. حقیقت این است که ما از دست هنرمندان عصبانی نمیشویم چون آنقدر هنرمند نیستند که فریبمان دهند! اما دروغ گو ها فریبمان میدهند؛ حالا در این فریب خوردن دو حالت وجود دارد حالتی که ضرری به ما میرسد (دروغ کلاهبرداری) و حالتی که اصل مطلب چه طبق فرمایشات جناب دروغگو باشد و چه 180 درجه مخالف آن؛ به حال ما فرقی نمیکند! (دروغ انکار و دروغ هنر)
اما در فریب خوردگی حالت دوم (بی ضرر)؛ چرا از این اجرای زده هنرمندانه که فقط برای شما اکران شده به عنوان یک استندآپ دروغ (برگرفته از استندآپ کمدی) لذت نمیبرید؟
سخنی با شنونده:
شما دقیقا میدانی آنچه میشنوی حقیقت ندارد؛ اینکه حقیقت داشته باشد یا نه هم به حال شما هیچ فرقی نمیکند!
پس لازم نیست کارگاه بازی دربیاوری یا اینکه تناقضات را به رخ گوینده بکشی؛ فقط راحت لم بده و از داستان تخیلی ای که به صورت زنده برایت روایت میشود لذت ببر و البته یادی هم از من بکن :)
والا؛ همین داستان رو اگر تو تئاتر میشنیدید باید برای صندلی ردیف جلو (به قیمت امروز) 50 هزار تومن پول میدادید! پس چرا با جاسوس بازی بیخود لذت شنیدن رو از خودتون صلب میکنید؟
سخنی با گوینده:
من به عنوان یکی از شنونده های خوب واقعا از خلاقیت شما تشکر میکنم؛ اما شاید بهتر باشد چند نکته را در نظر بگیرید:
1- اگر دقت کرده باشید احتمالا بیشتر شنونده هایتان گوش های مخملی یا خاکستری ندارند! شاید برخی ها به رویتان بیاورند و خیلی ها هم همین زحمت را به خودشان نمیدهند! اما بیشتری ها میفهمند که حرف هایتان حقیقت ندارد.
در این صورت شما کم کم به عنوان یک آدم خالی بند شناخته میشوید و اگر از عواقب این حسن شهرت آگاهی ندارید خواندن مجدد داستان چوپان دروغگو را برایتان تجویز میکنم.
2- احتمالا دوستان زیادی هم نمیتوانید داشته باشید چون درست است که همه از استند آپ دروغتان لذت میبرند اما برای صمیمی شدن یه مقدار غیر قابل اعتماد به نظر میرسید.
در نهایت توصیه میکنم که خودتان با اعلام قبلی یا اعلام بعدی استند آپ دروغتان را از بقیه صحبت جدا کنید تا عواقب مذکور گریبانتان را نگیرد.
در نهایت من به شخصه هنرتان را میفهمم و هر جا لازم باشد ازتان حمایت میکنم.
#لذت_دروغ