گروه موسیقی را تصور کنید که هر کدام از هنرمندان در سازهای منتخب خودشان بهترین هستند و هر یک به تنهایی میتوانند موسیقی زیبایی را بنوازند.
تصور کنید هر یک از این افراد شروع به نواختن موسیقی مورد علاقه خود کند و همزمان چندین و چند موسیقی که بهترین و معروفترین آهنگهای دنیاست نواخته شود. احتمالا اصلا گوشنواز نخواهد بود. با اینکه بهترین نوازندهها بهترین آهنگها را نواختهاند.
در سازمانها هم، چنین است. اگر بهترینهای دانشی و مهارتی و شخصیتی را بهکار بگیری که با بهترین و بهروزترین تکنولوژیها و متدها کار کنند اما هماهنگی و تناسب و تعامل مناسب با هم نداشته باشند. خروجی نهایی خوب و عالی نخواهد بود.
یکی از مهارتهای رهبران سازمانی، مدیریت تعارضات است.
یک رهبر واقعی توانایی ایجاد همسویی و هماهنگی را دارد. همانند رهبر ارکستر که با تکان دستهایش و میمیک صورتش و نگاه کردن و برگرفتن نگاه به نوازندگان پیام میدهد، رهبران سازمانها هم با ابزارهای مختلفی که دارند این کار را انجام میدهند، گاهی با گرفتن تصمیمات سخت و برکناری یا نوازش سازمانی و مهربانی، گاهی با گره زدن منافع افراد بههم یا به سازمان و هزاران راهکار دیگر که با توجه به فرهنگ و نیاز سازمان امکان اجرایی شدن دارد و در نهایت همسویی ایجاد میکند.
رهبری کردن هنر است، شاید هنری شبیه به یک رهبر ارکستر؛
#به_قلم_ساناز