تا یک ماه پیش که بیرون از خونه کار میکردیم، بعد از 10-12 ساعت فعالیت مداوم وقتی به خونه برمیگشتیم، قطعا مغز دستور استراحت میداد و مغز من شیرازی حتی اجازه نمیداد لای کتاب باز کنم!
اما... چجوری باید به این مغز خسته حالی کرد که توی خونه موندن این روزا دلیل بر استراحت مداوم نیست!
بالاخره بعد از خوندن کلی متن و مقاله باره فریلنسینگ، تونستم با هر بدبختی بود کار رو به به سرانجام برسونم و تحویل بدم اما واقعا به این نکته ایمان آوردم که دورکاری، لیوان خوشگل روی میز، شنیدن موسیقی مورد علاقه در هر حال، لم دادن روی صندلی راحتی و خیلی چیزای دیگه نیست. البته از پرداختن به حضور پر رنگ اعضای خانواده و صداهای مختلف مثل تلویزیون و... صرف نظر میکنیم. درو دورکاری شاید سخت ترین کار دنیا نباشه، اما از اون چیزی که به نظر میرسه خیلی سخت تره!