
نظام آموزش عالی ایران بر اساس مصوبات وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، تمامی دانشجویان مقطع کارشناسی را موظف به گذراندن ۲۲ واحد دروس عمومی میکند که از این میان، ۱۲ واحد بهطور انحصاری به دروس معارف اسلامی اختصاص یافته است. این دروس که با هدف تعمیق مبانی فکری، فرهنگی و هویتی دانشجویان طراحی شدهاند، دهههاست که بخش ثابتی از برنامه درسی دانشگاهها بودهاند. اما پرسش اساسی این است: هزینه واقعی این طرح عظیم آموزشی—از منظر مالی، زمانی و اجتماعی—چقدر است و آیا نتایج حاصل از آن، این سرمایهگذاری گسترده را توجیه میکند؟
این مقاله ابتدا ابعاد و هزینههای این طرح را کمیسازی میکند، سپس به بررسی فلسفه وجودی و اهداف رسمی آن میپردازد و در نهایت، استدلالی چندوجهی ارائه میدهد که چرا بازنگری و حذف این الزام میتواند مزایای راهبردی قابل توجهی برای دانشجویان، دانشگاهها و اقتصاد ملی به همراه داشته باشد.
برای درک مقیاس این برنامه، ابتدا باید ابعاد آن را با اعداد و ارقام مشخص کنیم.
هر دانشجوی کارشناسی در رشتههای فنی-مهندسی و علوم پایه موظف به گذراندن ۱۲ واحد در پنج گروه درسی (مبانی نظری اسلام، اخلاق، انقلاب، تاریخ اسلام و آشنایی با منابع اسلامی) است. با ورودی سالانه حدود ۲۰۰,۰۰۰ دانشجو به دانشگاههای دولتی روزانه، و حضور تقریبی ۸۰۰,۰۰۰ دانشجوی کارشناسی در کل سیستم، محاسبات نشان میدهد که برای پوشش این حجم از آموزش، به حدود ۱۹۰۰ استاد تماموقت (یا معادل آن) نیاز است.
این نیروی انسانی عظیم، هزینهای سرسامآور را به نظام آموزش عالی تحمیل میکند:
هزینه مستقیم دستمزدها: با فرض هزینه متوسط سالانه ۶۰۰ میلیون تومان برای هر عضو هیئت علمی (شامل حقوق و مزایا)، هزینه مستقیم دستمزدها به ۱,۱۴۰ میلیارد تومان در سال میرسد.
هزینه بالاسری و زیرساخت: با احتساب ۵۰٪ هزینههای بالاسری (نگهداری کلاس، انرژی، پشتیبانی اداری و...)، مبلغ ۵۷۰ میلیارد تومان دیگر نیز به این هزینه افزوده میشود.
در مجموع، هزینه سالانه برگزاری دروس معارف در دانشگاههای دولتی ایران حدود ۱,۷۱۰ میلیارد تومان برآورد میشود. این یعنی هزینه تمامشده این ۱۲ واحد برای هر دانشجو در طول دوره کارشناسی او، بالغ بر ۸.۵ میلیون تومان است؛ سرمایهای که مستقیماً از بودجه عمومی تأمین میشود.
نهادهای سیاستگذار، بهویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی، اهداف مشخصی را برای این طرح تعریف کردهاند. این اهداف صرفاً آموزشی نیستند، بلکه ابعاد تربیتی، فرهنگی و ایدئولوژیک دارند:
تحکیم مبانی اعتقادی: ارائه یک چارچوب منسجم فکری برای پاسخ به شبهات دینی و فلسفی دانشجویان.
تقویت هویت اسلامی-ایرانی: مقابله با "تهاجم فرهنگی" و ایجاد مصونیت در برابر فرهنگهای بیگانه.
رشد بینش سیاسی و اجتماعی: آشنایی دانشجویان با مبانی نظری نظام جمهوری اسلامی ایران.
پرورش فضائل اخلاقی: ترویج اصول اخلاقی برای زندگی فردی و حرفهای متخصصان آینده.
در یک کلام، هدف نهایی، پرورش یک "متخصص متعهد و با بصیرت" است، نه صرفاً یک تکنسین یا دانشمند.
با وجود اهداف تعریفشده، شواهد نشان میدهد که این طرح با ناکارآمدیهای جدی مواجه است که بازنگری در آن را ضروری میسازد.
حذف این ۱۲ واحد، بیش از هر چیز یک بهینهسازی استراتژیک در زمان و هزینه است.
واقعیسازی فارغالتحصیلی ۷ ترمه: در حال حاضر، دانشجویی که بخواهد ۷ ترمه فارغالتحصیل شود باید با ۱۴۰ واحد، میانگین سنگین ۲۰ واحد در هر ترم را بگذراند. اما با حذف دروس معارف و کاهش کف واحدها به ۱۲۸، این میانگین به ۱۸.۳ واحد کاهش مییابد که یک بار تحصیلی استاندارد و کاملاً قابل مدیریت است. این امر از طریق سه مکانیسم کلیدی امکانپذیر میشود:
شتابدهنده ترم تابستان: دانشجو میتواند با گذراندن دروس تخصصی در دو ترم تابستان، عملاً یک ترم کامل را جبران کند.
شکستن قفل پیشنیازها: حذف بار اضافی ۲ واحدی معارف در ترمهای سنگین، از حذف دروس حیاتی و ایجاد "اثر دومینویی" در برنامه تحصیلی دانشجو جلوگیری میکند.
حذف گلوگاه ترم آخر: دانشجویان زیادی مجبورند یک ترم اضافی را صرفاً برای گذراندن یک درس ۲ واحدی باقیمانده معارف بگذرانند؛ پدیدهای که یک ناکارآمدی محض است.
این تسریع در فارغالتحصیلی به معنای ورود سریعتر نیروی متخصص به بازار کار، کاهش هزینه یارانههای آموزشی دولت و حذف هزینههای پنهان لجستیکی (مانند حملونقل و تغذیه) برای دانشجویان است.
در شرایط اجتماعی کنونی، اجبار به گذراندن این دروس اغلب به نتیجهای معکوس میانجامد.
ایجاد مقاومت به جای پذیرش: ماهیت اجباری این کلاسها، بهویژه اگر با کیفیت پایین ارائه شوند، در بسیاری از دانشجویان مقاومت و ذهنیت منفی ایجاد میکند. در نتیجه، این دروس به عاملی برای کاهش تقید و افزایش دافعه تبدیل شدهاند.
فرسایش انگیزه: این روند، دانشگاه را از یک محیط پویا به یک دوره تحمیلی و فرسایشی تبدیل میکند که در آن، دانشجو مجبور به گذراندن واحدهایی است که آنها را "انتزاعاتی بلامصرف" میداند و این امر انگیزه کلی او را برای تحصیل کاهش میدهد.
رسالت اصلی یک دانشگاه، پرورش نیروی متخصص و آکادمیک برای یک بازار کار سطح بالا است. تحمیل واحدهای اجباری غیرمرتبط، این رسالت را تضعیف کرده و زمان و انرژیای را که باید صرف علوم تخصصی و مهارتهای پیشرفته شود، به خود اختصاص میدهد.
طرح ۱۲ واحد دروس معارف، با هزینهای سالانه بالغ بر ۱,۷۱۰ میلیارد تومان، ضمن ایجاد گلوگاههای جدی در مسیر تحصیلی دانشجویان، در شرایط فعلی با خطر تأثیر معکوس بر اهداف خود مواجه است. بازنگری در این سیاست و حذف الزام آن، نه یک اقدام ضدفرهنگی، بلکه یک اصلاح ساختاری هوشمندانه است.
چنین اصلاحی میتواند به کاهش چشمگیر هزینهها، افزایش بهرهوری ملی از طریق تسریع ورود نخبگان به بازار کار، و مهمتر از همه، بازگرداندن دانشگاه به رسالت اصلی خود منجر شود. تبدیل این دروس به واحدهای اختیاری، این امکان را فراهم میآورد تا دانشجویان علاقهمند از محتوای آن بهرهمند شوند، در حالی که کل سیستم آموزشی از یک بار سنگین، ناکارآمد و فرسایشی رها میشود.