توجه: این گزارش مربوط به سال 2017 هست و در آگست 2019 در ویرگول منتشر می شود. ممکن است بعضی از اطلاعات قدیمی باشند.
دوشنبه، ۱۰ آپریل بود که طبق روال هر هفته، ایمیل همفکر رو دریافت کردم، ایمیلی که هر هفته بدست چند هزار نفر می رسه تا مکان «قرار قدیمی همفکر» رو اطلاع بده. اما این دفعه توی عنوانش یه چیز جذاب دیگه هم بود: «فرصت آشنایی با اکوسیستم کارآفرینی ارمنستان»
از اونجایی که هم عاشق سفر هستم و هم تجربه شرکت توی بازدیدهای مشابه رو داشتم، حتی یه لحظه هم توی باز کردن ایمیل مکث نکردم. توی ایمیل توضیح کوتاهی بود مبنی بر اینکه مدرسه رهبری ارمنستان (Armenia Leadership School) اسپانسر شده تا میزبان ۱۰ نفر از کارآفرینهای ایرانی برای بازدید از اکوسیستم کارآفرینی ارمنستان باشه.
فرم Application رو باز کردم و اطلاعاتی که خواسته بود رو وارد کردم.
حدود ۲ - ۳ هفته بعد ایمیلی دریافت کردم که شما از بین متقاضیان انتخاب شدی اما هنوز برای تایید نهایی باید توی یک مصاحبه حضوری هم شرکت کنی؛ مصاحبه تقریباً خیلی سریع تموم شد، فقط چند تا سوال در مورد خودم و کسب و کارم (دونیت) و اینکه هدفت از سفر به ارمنستان چیه؟ و بعدشم "بهتون خبر میدیم..."
ایندفعه سریعتر از دفعه پیش و بعد از یک هفته ایمیلی دریافت کردم:
Dear Mr. Sanisel
Thank you very much for taking the time to interview with us for the Leadership School event. We appreciate your interest in this event and would like to inform you that you are going to attend Leadership School event in Armenia.( May 28-June 2).
Please send a copy of your passport at the earliest.
Sincerely,
Leadership School
خبر خوبی بود...
از اونجایی که از شهریور ۹۵، قانون لغو ویزا بین ایران و ارمنستان اجرایی شده، همه چیز برای سفر به ارمنستان آماده بود.
روز یکشنبه، ۷ خرداد، پرواز ماهان از فرودگاه امام خمینی ما رو به ایروان برد، از اونجایی که فقط چند تا از همسفرها رو می شناختم، تقریباً تنها کارت پرواز رو گرفتم و سوار هواپیما شدم.
فاصله هوایی بین تهران و ایروان حدود ۱ ساعت ۱۰ دقیقه هست (مثل پرواز تهران - شیراز) که بیشتر زمان پرواز رو توی آسمون ایران هستیم.
ارمنستان کشور بسیار کوچکی هست که رانندگی از پایین تا بالای کشور، نهایتاً ۴ - ۵ ساعت زمان می بره، یعنی توی یکروز می تونید از مرز ایران (جنوب ارمنستان) به مرز گرجستان (شمال ارمنستان) برسید و دوباره برگردید، البته این در شرایطی هست که شما و ماشینتون از پس جاده های قدیمی و پر فراز و نشیب ارمنستان بر بیایید.
جمعیت ارمنستان فقط و فقط ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر هست که تقریباً یک پنجم جمعیت شهر تهران هست! به قول خود ارمنیها، کل جمعیت ارمنستان توی یک هتل توی شانگهای چین جا می شن :)
از لحاظ منابع طبیعی، می شه ارمنستان رو تقریباً یک کشور فقیر حساب کرد، چرا تنها معادن این کشور، معدن سنگ هستن، و البته همین موضوع هم باعث شده که ۸۰% ساختمون های ایروان، از سنگ ساخته شده باشن.
ارمنی ها، اولین ملتی هستند که دین مسیحیت رو به عنوان دین رسمیشون قبول کردن و تاریخی بسیار طولانی دارن؛ پر از نکات روشن و تیره.
تیره ترین نقطه توی حافظه تاریخی مردم ارمنستان، ژنوساید (Genocide) یا نسل کشی ارامنه هست که حدود ۱۰۰ سال پیش توسط دولت عثمانی (ترکیه فعلی) اتفاق افتاد و نزدیک به ۱٫۵ میلیون نفر از ارمنی ها قتل عام شدن. حتی هنوز هم اگر جلوی یک ارمنی از نسل کشی صحبت کنی، ناراحتی رو خیلی راحت توی چهره اش، می شه دید. و البته همین موضوع هم باعث رابطه بد بین ارمنی ها و ترک ها (ترکیه و آذربایجان) هست.
ارمنستان رو مهد شراب انار، آبجو و کنیاک می دونن. بنابرین خیلی عجیب نیست که ارمنستان، جزو معدود کشوری هایی هست که نوشیدن الکل در خیابان غیرقانونی نیست.
بواسطه سفر قبلیم به ارمنستان که زمینی بود، فکر می کردم که آشنایی خوبی با کشور ارمنستان دارم، اما هرچقدر از سفر گذشت، بیشتر فهمیدم که ذهنیتم اشتباه بوده؛ من ارمنستان رو کشوری فقیر دیده بودم، هر چند در مقایسه با ایران، ارمنستان کشور بسیار فقیری هست، اما...
روز قبل از پرواز، ایمیلی حاوی برنامه پیش بینی شده برای تور بازدید از اکوسیستم کارآفرینی ارمنستان به دستم رسید. برنامهای که خیلی کامل و فشرده بود:
دمدمای ظهر بود که به ایروان رسیدیم، توی فرودگاه همه همسفرها رو دیدیم و کنار هم جمع شدیم، ۱۴ نفر از ایران بودیم که خیلی سریع خودمون رو به همدیگه معرفی کردیم. بیشتر افراد از اکوسیستم کارآفرینی (و خصوصاً IT) ایران بودیم. بعد از اینکه اسم هم دیگه رو یاد و بارهامون رو تحویل گرفتیم، از سالن فرودگاه خارج شدیم و برای اولین بار سَموِل مُوسیسیان (Samvel Movsisyan) بنیانگذار Armenia Leadership School رو ملاقات کردیم. فردی که به دعوت و تلاش اون به ارمنستان رفته بودیم و تا پایان سفر، همیشه کنارمون بود.
بعد از یه چاق سلامتی سریع، سوار یکی از چهارتا تاکسی که برامون پیش بینی شده بود شدیم و به یکی از بهترین هتلهای شهر ایروان، یعنی هتل Double Tree by Hilton (از مجموعه هتلهای هیلتون) رفتیم.
به هر دو نفر یه اتاق اختصاص دادن و رفتیم داخل اتاق ها و استراحت و آمادگی برای فردا رو شروع کردیم.
امروز، اولین روز رسمی تور بود، چرا که دیروز ظهر به ایروان رسیدیم و بیشتر توی هتل استراحت کردیم. برنامه امروز هم از ظهر شروع می شد بنابرین وقت داشتیم تا یه گشت خیلی کوچولو توی شهر بزنیم.
اولین برنامه رسمی، برنامه بازدید از TSD ArmTab بود.
شرکت TSD یک شرکت ارمنی هست که فعالیت های زیادی توی حوزه علم و تکنولوژی داره. بعنوان اولین بازدید رسمی توی ارمنستان، انتخاب خوبی بود، چرا که حسابی ما رو تحت تاثیر قرار داد.
اولین نکته جالب در خصوص TSD این بود که در یک منطقه آزاد تجاری (Free Economic Zone) واقع شده بود. تا اینجاش خیلی عجیب نیست، اما وقتی عجیب می شه که این منطقه آزاد تجاری، وسط شهر ایروان واقع شده، در واقع یک ساختمون بود. تا قبل از این بازدید، فکر می کردم که این مناطق ویژه اقتصادی، صرفاً نزدیک مرز کشورها هستن و نه وسط یک شهر.
وقتی در خصوص این موضوع از مدیر و بنیانگذار TSD سوال کردم، این جواب رو دریافت کردم:
آره، عجیبه که منطقه آزاد تجاری وسط یک شهر باشه. اما من هم آدم خاصی هستم. روزی که با سه میلیون دلار از آمریکا برگشتم ارمنستان و خواستم که شرکتم رو توی ارمنستان راه اندازی کنم، از دولت خواستم که یه منطقه آزاد تجاری بهم بده، و دولت هم یه منطقه برهوت لب مرز ایران رو به من پیشنهاد داد. من هم به دولت گفتم که اونجا رو نمی خوام و اگر جای بهتری به من ندید میرم گرجستان. و اینطور شد که دولت یه منطقه آزاد تجاری، وسط دل ایروان ایجاد کرد و در اختیار ما گذاشت!
تمرکز فعالیت TSD، بر روی تولید تلفن همراه و لپ تاپ هست. تلفن های همراه و تبلت هایی که حداقل در ظاهر بسیار باکیفیت به نظر میومدن.
بازدیدمون از این شرکت رو با تحویل دادن کلیه وسایل الکترونیکی، از جمله موبایل و تبلت شروع کردیم. بعد از اون گشتی توی آزمایشگاه های TSD زدیم که غیر از فعالیت اصلی شرکت (تولید تلفن همراه و تبلت) روی پروژه های جذاب دیگه ای کار می کردن و نهایتاً هم با مدیر و بنیانگذار این شرکت ملاقات داشتیم و سوالاتمون رو پرسیدیم.
از فعالیت های جنبی این شرکت، می شه به تولید پلاستیک از سیب زمینی(!) و تولید باتری های انعطافپذیر اشاره کرد. علاوه بر این ها، یکی دیگه از پروژه های جذاب شرکت، تولید سینماهای سه بعدی ارزون قیمت بود.
بعد از TSD سوار مینیبوس شدیم تا به سمت محل بازدید بعدی، یعنی Tumo Center بریم.
Tumo Center رو می شه یک مرکز استعدادیابی به حساب آورد. ساختمون بسیار بزرگی که بعد از ورود، اولین چیزی که نظرتون رو جلب می کنه، کابل هایی هستن که از سقف اومدن پایین و به استیشنهایی مجهز به کامپیوترهای Apple وصل شدن و پشت هر کدومشون هم چند تا بچه قد و نیم قد هستن که شدیداً توی مانیتور غرق شدن.
Tumo Center جایی هست که همه بچه های ارمنی، فقط و فقط با یک شرط می تونن توش ثبت نام کنن و اون شرط هم اینه که سنشون باید بین ۱۲ تا ۱۸ سال باشه. هیج شرط دیگه ای برای پذیرش بچهها توی این مرکز نیست.
این مرکز توی ۴ حوزه اصلی فعال هست:
توی این مرکز، هر کدوم از بچهها یکی از شاخه های بالا رو انتخاب می کنن و با جدیدترین متدهای آموزشی (Gamification، Video Learning و ...) تحت آموزش قرار میگیرن. دوره های این مرکز ۶ ماهه هست و بچهها بعد از مدرسشون، می تونن بیان توی این مرکز و وقتشون رو بگذرونن.
همه چیز Tumo Center با دقت بسیار زیادی طراحی و اجرا شده. از دوره های آموزشی و امکانات بگیرید تا حتی استیشنهایی که بچهها استفاده می کنن.
این استیشنها که توسط یک طراح لبنانی طراحی و اجرا شدن، علاوه بر راحتی و رعایت اصول ارگونومی، نکات جالب دیگه ای هم دارن و اون هم اینه که بواسطه وجود چرخ و کابل هایی که به سقف وصل هستن، این امکان رو در اختیار بچهها میذاره که توی کل محیط حرکت کنن و اگر دوست داشتن پیش دوستاشون بشینن، یا برعکس، اگر نیاز به تمرکز بیشتری داشتن، برن یه گوشه دنج و بی سر و صدا مشغول به کارشون بشن.
علاوه بر این، ابزارها و امکانات دیگه ای هم در اختیار بچهها هست که می تونن برای کارهاشون استفاده کنن، مثل:
به جرأت میشه گفت که تمام امکاناتی که یک نفر برای کشف استعدادش توی زمینههای فعالیت Tumo Center نیاز داره، اینجا بطور رایگان وجود داره.
اما جذاب ترین نکته این مرکز اینه که Tumo Center تماماً با هزینه شخصی یک لبنانیِ ارمنی الاصل ایجاد شده و فعالیت می کنه. به زبان ساده تر، این مرکز هیچ مدل درآمدی نداره و کلیه هزینه هاش، از جیب موسس و سرمایه گذار اون، سَم سیمونیان (Sam Simonian) و صرفا با هدف بهبود آینده کشور و مردم ارمنستان انجام میشه، بدون هیچ حمایتی از دولت و بدون هیچ چشم داشت مالی.
بعد از بازدید Tumo Center، دوباره سوار مینیبوس شدیم تا به محل بازدید بعدی بریم: شرکت (یا بهتر بگم، هنرکنده) PicsArt.
پیکس آرت یکی از محبوب ترین اپلیکیشنهای مونتاژ و ویرایش عکس دنیا رو تولید کرده که توی ۵ سال فعالیتش، ۴۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ (چهارصد میلیون) نفر اون رو دانلود کردن. (چک کنید: شاید شما هم بدون اینکه دقت کرده باشید، PicsArt رو روی گوشیتون نصب داشته باشید)
دفتر PicsArt، در واقع طبقه بالای همون ساختمونی هست که Tumo Center توش قرار داره. اولین چیزی که به چشمتون میاد توی دفتر PicsArt، دکوراسیون جذاب و رنگ رنگی اون هست.
PicsArt در حال حاضر حدود ۳۳۰ کارمند داره که ۳۰۰ تا از اونها توی همین دفتر در ایروان مشغول به کار هستن و یک تیم ۳۰ نفره هم توی دفتر PicsArt توی سن فرنسیسکو مستقر هستن که بیشتر کارهای مارکتینگ و فروش رو بر عهده دارن.
اما حقایق جالب در مورد PicsArt:
توی این بازدید، بعد از گشت و گذار توی محیط کار جذابشون، با یکی از Co-founder ها همراه شدیم تا پیکس آرت رو بیشتر به ما معرفی کنه و نهایتاً هم توی اتاق جلساتشون دور هم جمع شدیم تا یکی از کارمندها، اپلیکیشن و امکاناتش رو بهمون معرفی کنه.
بعد از بازدید از شرکت دوست داشتنی PicsArt برای رفتن به دفتر Zangi سوار مینیبوس شدیم.
Zangi به زبان ارمنی یعنی «زنگ بزن» یا «بزنگ». بر خلاف شرکتهای قبلی که امروز بازدید کردیم، Zangi یک استارتاپ قدیمی اما کوچک بود که نزدیکی بیشتری با چیزی که ما از استارتاپ ها توی ذهنمون داریم، داشت.
زنگی سال ۲۰۰۹ فعالیتش رو شروع کرد، اما چند سال بعد فهمیدن که دارن راه رو اشتباه می رن و مجبور شدن Pivot کنن (سال ۲۰۱۵)، چرا که نتونستن کنار اپلیکیشنهای پیام رسان معروف و بزرگی مثل Viber، WhatsApp، Facebook Messenger و تلگرام حرفی برای گفتن داشته باشن.
مسئول روابط عمومی زنگی، بعد از خوش آمد گویی به ما، داستان شکستهای قبلی زنگی رو برامون تعریف کرد، طوری که به نظر میومد داره از افتخاراتش میگه و خب خود این موضوع جذاب بود.
بعد از اون کل بازدیدکنندهها (که علاوه بر ما ایرانیها، کارآفرین های گرجی و بعضی از محصلهای Armenia Leadership School بودن) رو به ۴ گروه تقسیم شدن و هر کدوم سه مزیت کلیدی برای یک اپلیکیشن پیام رسان رو با همفکری هم نوشتن و نهایتاً در خصوص اون مزیتها با هم بحث کردن.
تیم زنگی سعی میکرد به ما اثبات کنه که Zangi از همه اونها بهتره، هرچند موفق نشد؛ چرا که مهمترین مزیت پیامرسان های دیگه رو در نظر نگرفته بود و اونم چیزی نبود جز User base قوی و کاربران زیاد. احتمالاً شما هم با من موافقید که تنها دلیل استفاده ما از تلگرام اینه که همه دوستامون روی تلگرام هستن وگرنه بخاطر خود تلگرام نیست (کوچ ایرانی ها از وایبر به تلگرام تایید این حرف هست)
با اینکه نتونستن ما رو متقاعد کنن که Zangi از تلگرام بهتره اما فعالیتشون نکات جالب توجهی هم داشت:
و نهایتاً یکی از جذابیتهای دیگه بازدید از زنگی، بالکن دفترشون بود که دید خیلی خوبی به شهر داشت:
روز سوم با بازدید از وزارت امور خارجه ارمنستان شروع شد.
تقریباً اکثر وزارتخانه های ارمنستان در منطقه کوچیکی در دل شهر ایروان و در کنار هم قرار گرفتند. البته این همنشینی به تازگی و بعد از ساختن ساختمان های جدید برای وزارتخانه ها انجام شده و دلیل اون هم اینه که ارباب رجوع های این وزارتخانه ها، برای انجام کارهای اداریشون مجبور به سفرهای درون شهری نباشن. در واقع فاصله بین وزارتخانه ها، در حد ۵۰ قدم هست.
بازدید از وزارت امور خارجه، به یک ارائه در مورد ارمنستان، تاریخچه اون و روابطش با کشورهای دیگه و نهایتاً چند عکس یادگاری ختم شد.
کشور ارمنستان، با بیش از ۱۲۰ کشور دنیا، روابط دیپلماتیک دوستانهای داره و پرچم این کشورها رو در ورودی وزارتخانه قرارداده بودن.
بعد از بازدید از وزارت امور خارجه ارمنستان، برای بازدید از شرکت Volo سوار مینیبوس شدیم.
Volo یک شرکت نرم افزاری هست که در سال ۲۰۰۶ ایجاد شده و تمرکزش روی پروژه های بزرگ و بسیار پیچیده نرم افزاری هست و مشتریان بزرگی از جمله "دولت آمریکا" و BMW داره.
Volo فرهنگ سازمانی بسیار جذابی داره و باعث شده که پرسنل Volo مثل یک خانواده باشن. اولین چیزی که بعد از ورود به محیط کار باهاش مواجه میشید، تابلوی عکسهای یادگاری پرسنل هست که بیشتر شبیه عکسهای دسته جمعی خانوادگی یا دوستانه میمونه:
Volo چندین دفتر در نقاط مختلف دنیا (ویتنام، کارائیب و ...) داره که بین پرسنل خودشون، به Kitchen (آشپزخانه) معروف هستن. وقتی دلیل این نامگذاری رو پرسیدم، پاسخی که دریافت کردم این بود: "به دلیل اهمیت زیاد آشپزخانه در زندگی هر روز ما آدمها"!
اما چه چیزی باعث شده که Volo بتونه اینقدر پیشرفت کنه و مشتریهای بزرگی برای خودش پیدا کنه؟ خودشون راز موفقیتشون رو توی نیروی انسانی و نحوه جذب اونها می دونن.
به گفته خودشون، پرسنل Volo همگی جزو ۱۰% بهترین نیروهای انسانی هستن. در واقع، روند استخدام و جذب نیروی Volo بسیار پیچیده و در عین حال دشوار هست و واقعاً باید آدم خاصی باشید که بتونید توی Volo برای خودتون جایی پیدا کنید.
در حال حاضر، مجموعه دفاتر شرکت Volo، بیش از ۱۵۰ نفر از این افراد "خاص" رو استخدام کردن.
بازدید بعدی ما دفتر ریاست جمهوری ارمنستان بود!
راستش برای خود ما هم تعجب بر انگیز بود که چرا ما به عنوان بازدیدکنندههای خارجی، باید به دفتر ریاست جمهوری اون کشور بریم، در حالی که من بعد از ۲۷ سال زندگی توی ایران، نمیدونم دفتر ریاست جمهوریمون کجاست! (البته الآن دیگه می دونم) اما به هر حال وقتی برنامه این بازدید هم تموم شد، جواب این سوالم رو گرفتم.
دور از انتظار نبود که برنامه بازدید، با بررسی امنیتی تکتک ما شروع شد. البته این بررسی امنیتی صرفاً شامل چک کردن پاسپورتها و مقایسه اون با لیست مهمانها و تحویل تلفنهای همراه و ... بود. بعد از اینکه کنترل پاسپورت ها انجام شد. وارد محیط ساختمان ریاست جمهوری و یک سالن جلسه بزرگ شدیم.
سالن مجللی بود، اما انتظار شخص من از دفتر ریاست جمهوری یک کشور، به مراتب بالاتر بود. در واقع اگر این کاخ رو با کاخ گلستان تهران مقایسه می کردم، نهایتاً می تونست اتاق سرایدار کاخ گلستان باشه!
بعد از چند دقیقه انتظار Head of Staff دفتر ریاست جمهوری ارمنستان (نمیدونم معادلش توی دولت ایران چی میشه، اما مطمئنم ترجمه کلمه به کلمه -سرپرست پرسنل- نمیشه) به همراه مشاورش وارد سالن جلسه و درست روبروی من نشست.
با اینکه به نظر میومد این دولتمرد ارمنی، انگلیسی رو تسلط داشت، اما به زبان ارمنی صحبت می کرد و شخصی گفتههای اون رو برای ما ترجمه می کرد؛ شاید یه استاندارد دیپلماتیک باشه! اما به هر دلیل بود، باعث شد که همه ما احساس خواب آلودگی کنیم، هرچند سکوت محیط و هوای خنک کولرها هم مزید علت شده بودن اما من تمام تلاشم رو کردم که آثار خواب توی صورتم پیدا نباشه. البته بعضی از افراد گروه که توی نقطه کور این شخص مهم بودن همونجا چرت زدن!
خواب آلودگی و همراه نداشتن تبلت یا حتی یک کاغذ و قلم، باعث شد که من نتونم نکات مهم اون ملاقات رو بخاطر بیارم، اما بطور کلی صحبت آقای مهم یک مضمون داشت:
ما خیلی دوست داریم با ایرانیها مراوده اقتصادی داشته باشیم، اما بروکراسی شما ایرانیها پوست ما رو کنده!!!
در واقع دور از ذهن هم نبود، چرا که ارمنستان کشور بسیار کوچکی هست و از طرف دیگه، دو همسایه شرقی (آذربایجان) و غربی (ترکیه) عملاً دشمن دولت ارمنستان هستن، پس فقط همسایه های شمالی (گرجستان) و جنوبی (ایران) می مونن. گرجستان هم که در مقایسه با ایران کشور بسیار کوچک و فقیری هست. بنابرین همه چشم ارمنیها به ایران دوخته شده. از اونجایی که نتونستن از سد بروکراسی و قوانین خاص ایران بگذرند، تصمیم گرفتن که بجای دولت ایران، با کسب و کارهای ایرانی و خصوصاً استارتاپها همکاری کنن. (احتمالاً این دلیل دعوت ما به ارمنستان و البته دفتر ریاست جمهوری بوده)
در حال حاضر هم ۳۷% از کل واردات کشور ارمنستان، از ایران هست.
نهایتاً بعد از یک جلسه ۲ ساعته، با بدرقه مشاور آقای مهم و البته انداختن چندعکس یادگاری روی پلههای دفتر ریاست جمهوری از اونجا خارج شدیم.
همونطور که در شروع این سفر نامه هم اشاره کردم، ما به دعوت و میزبانی مدرسه رهبری ارمنستان (Leadership School of Armenia) به ارمنستان سفر کرده بودیم.
اما اینجا جای خوبی هست که در مورد این مدرسه توضیح بیشتری بدم. در قسمت About وب سایت LS این توضیحات درج شده:
In the global reality of accelerating changes Armenia needs faster development, one of the most important requirements of which is the discovery and development of strong leaders within the young generation.
We believe that in cooperation with prominent Armenian and international leaders, thinkers and organizations we can support the development of future Armenian leaders.
اما تفسیر (و نه ترجمه) اون این می شه که کشور ارمنستان، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (حدود ۲۵ سال پیش)، تقریباً هیچ چیز نداشت؛ نه صنعتی، نه اقتصادی و نه علمی و نه حتی معدن و منابع طبیعی چشم گیری. به همین خاطر تنها امید این کشور برای بهبود اوضاع خودش، تولید علم و تکنولوژی بود. و البته این سفرنامه گواهی هست که نسبتاً هم خوب عمل کردن. دلیل این پیشرفت سریع ارمنستان (علیرغم محدودیتهایی که داشتن) همبستگی فوق العاده تکتک اجزای جامعهشون بوده.
یکی از این اجزا هم که با این هدف و چشمانداز کارش رو شروع کرده، مدرسه رهبری ارمنستان هست.
در این مدرسه دورههای یکساله برای افراد بالای ۱۸ سال برگزار می شه که به آموزش مباحث و مفاهیم زیر می پردازه:
یکی از رویدادهایی که طی سفرمون به ارمنستان شرکت کردیم، جشن فارغ التحصیلی ۲۰ نفر از دانشجویان این مدرسه بود. این جشن که بدلیل اجرای چندین باره موسیقی، شبیه یک ارکستر کوچک شده بود.
بعد از مراسم مختلف که بیشتر شبیه یک Performance بود، شرکت کنندهها در این جشن فارغالتحصیلی به شبکه سازی و آشنایی با هم دیگه مشغول شدن. یکی از نکاتی که بازهم اینجا به چشمم اومد، نحوه شبکه سازی (اصطلاحاً Networking) ارمنیها بود. بدون هیچ تعارف و رودربایستی، با لب خندون نزدیک میشدن و شروع میکردن به معرفی خودشون و صحبت کردن، چیزی که بنا به مشاهدات من، توی ایران کم دیده میشه (معمولاً برقراری ارتباط برای ما کمی دشوار هست)
اولین ملاقات روز چهارم، لغو شد. به همین دلیل وقت بیشتری داشتیم تا بعد از برنامههای فشرده روزهای قبل، کمی استراحت کنیم.
حدود ساعت ۱۱ از هتل به سمت دفتر شرکت Instigate حرکت کردیم.
Instigate در واقع نام شرکت مادری هست که بیشتر از ۱۰ کسب و کار مختلف رو توی خودش جا داده. دفتر این مجموعه یک ساختمان ۵ طبقه بود و اولین چیزی که نظر ما رو به خودش جلب کرد، فضای خاص دفتر Instigate بود؛ راهروهای طولانی و با اتاقهای زیاد در هر دو طرف، سکوت و نور کم، فضایی شبیه فضای فیلمهای روسی قدیمی رو ایجاد کرده بود.
بعد از سرک کشیدن از شیشه هایی که روی در اتاق ها بود، وارد اتاق جلسات Insigate شدیم. اتاق کوچکی و نه چندان تمیزی که بزور تیم بازدیدکننده رو توی خودش جا می داد و بعد از چند دقیقه انتظار، واهان پوغوسیان (Vahagn Poghosyan)، یکی از بنیانگذاران اینستیگیت وارد اتاق شد تا ما رو با شرکت و فعالیتشون آشنا کنه:
اما جذاب ترین قسمت این بازدید، آشنایی با مسیری بود که واهان و تیمش برای رسیدن به موقعیت کنونی طی کردن. راستش اینقدر توضیحات واهان پیچیده (اما مبهم نه!) بود که یادداشت برداری و یادآوری اون کار دشواری بود. اما اگر بخوام ساده بیانش کنم، چنین چیزی بود:
ما می خواستیم زیر دریایی بسازیم، برای عایق کردنش نیاز به کائوچو داشتیم، بنابرین یا باید وارد می کردیم و یا باید خودمون تولید می کردیم، پس خودمون تولید کردیم و به بقیه هم فروختیم!
برای انتقال کائوچوها به کارگاه ساخت زیر دریایی، نیاز به ترن داشتیم، بنابرین یا باید از خارجیها می خواستیم برامون ترن ایجاد کنن یا خودمون ترن میساختیم، پس خودمون ترن رو ایجاد کردیم و به مردم هم سرویس دادیم!
ترن ما برای حرکت به انرژی نیاز داشت، بنابرین یا باید از ایران برق وارد می کردیم و یا باید خودمون یه فکری براش می کردیم، پس خودمون نیروگاه برق ساختیم و به دولت برق فروختیم!
اما برای ساخت نیروگاه، به سد نیاز داشتیم، بنابرین یا باید سفارش می دادیم به مهندس های خارجی تا برامون سد بسازن، یا باید خودمون دست بکار می شدیم، پس خودمون شروع کردیم به سد ساختن!
و ...!!!
مطمئنم که برای شما هم به اندازه من، جذاب و البته عجیب بود. البته همین موضوع هم باعث شده که Instigate در واقع یک Holding باشه و نه یک شرکت.
در حال حاضر هم:
اما بین صحبتهای واهان، موضوع دیگه ای بسیار جذاب بود:
وقتی ازش پرسیدم که چرا همه چیز رو خودتون ساختید (چرا دوباره چرخ رو اختراع می کنید)، چنین جوابی رو شنیدم:
شرکت های بزرگ دنیا، مثل اپل و ... در واقع بنگاه های بیگاری کشیدن از افراد هستن. کارگرهای چینی اپل، با کمترین حقوق و با بیشترین فشار کاری، محصولات مختلفی رو به نام اپل تولید میکنن تا افراد نسبتاً مرفه دنیا، اون محصولات رو با قیمت گزافی بخرن و ارزش شرکت اپل روز به روز بالاتر بره. و از طرفی هم هر روز توی اخبار می شنویم که کارگر فلان شرکت بزرگ، بخاطر فشار کاری خودکشی کرد. از نظر من این یک نوع برده داری هست و من نمی خوام با استفاده از سرویس های اونها، نقشی توی این برده داری مدرن داشته باشم. بنابرین نیازمندیهای خودم رو با کمک متخصصهای کشور خودم و با شرایط منصفانه تولید می کنم.
این بازدید، بر خلاف انتظاری که با دیدن ساختمون در دقایق اول توی ما ایجاد کرد، یکی از جذابترین ملاقاتهای ما در ارمنستان بود.
نهایتاً هم از واهان خواستم که به عنوان ایلان ماسک ارمنستان (من این اسم رو روش گذاشتم)، اجازه بده تا باهاش سلفی بگیرم.
بعد از ملاقات با واهان و آشنایی با شرکت عجیبش، و البته صرف نهار در رستوران محلی نزدیک دفتر شرکت، راهی دفتر Joomag شدیم.
Joomag یک استارتاپ (بسته به تعاریف مختلف، ممکنه دیگه استارتاپ شمرده نشه) ارمنی هست که کارشون تولید محتوای Interactive (تعاملی)، فروش و انتشار اون هست.
یا به زبان ساده تر، میشه جومگ رو اینطوری تعریف کرد:
جومگ کمک می کنه تا بولتن، بروشور، کاتالوگ و نشریههای خودتون رو با استفاده از مولتی مدیا (ویدئو، فایل صوتی، عکس، متن و لینک) خیلی ساده اما جذاب طراحی کنید، اون رو به اشتراک بگذارید و یا برای فروش عرضه کنید. البته اگر انتخاب کنید که چیزی که طراحی کردید، یک نشریه هست، جومگ مسئولیت فروش، جذب اشتراک و ارائه گزارش های مالی رو هم به عهده میگیره.
اما نکات جذاب در مورد جومگ:
یکی از چیزهایی که توجه من رو خیلی جلب کرد، پوستر بزرگی بود که یکی از دیوارهای ورودی شرکت رو پوشش داده بود:
من تاحالا نیویورک نبودم (با اینکه خیلی دوست دارم) اما بس که Times Square نیویورک رو توی فیلمها و عکسهای مختلف دیدم، می تونم از روی عکس تشخیصش بدم، برای همین به محض اینکه فرصت لازم ایجاد شد، از یکی از پرسنل جومگ پرسیدم: "این فتوشاپه؟ یا واقعیه؟"
و البته جوابی که گرفتم این بود که کاملاً واقعی و به مناسبت ۵۰۰ هزارمین Publisher جومگ هست. خیلی انگیزه بخش بود دیدن این موضوع که یک استارتاپ از یک شهر کوچیک (ایروان، که جمعیتش به اندازه شهرک غرب تهران هست) چنین پیشرفت و قدرتی داشته که تونسته خودش رو روی یکی از گرونترین تابلوهای تبلیغاتی دنیا معرفی کنه. و البته دونیت رو تصور کردم روی اون نمایشگر تبلیغاتی. (آرزو برجوانان عیب نیست :) )
جومگ، بیشتر از ۵۰۰/۰۰۰ نشر دهنده (کسانی که بروشور، نشریه و ... رو ایجاد می کنن) و بیشتر از ۳۰/۰۰۰/۰۰۰ خواننده (کسانی که بروشور، نشریه و ... ایجاد شده رو مطالعه می کنن) داره.
بعد از جومگ و داستان تکراری مینیبوس سوار شدن، به ساختمونی در نزدیکی میدان جمهوری ایروان (میدان مرکزی شهر) رفتیم. ساختمان مدرنی که تماماً از انرژی خورشیدی استفاده می کرد.
این ساختمون شرکت های مختلفی رو توی خودش جا داده بود، از جمله Fast که همینجا در موردش توضیح می دم، Impact Hub ایروان که بعد از Fast بهش سر زدیم، جایزه صلح جهانی آرورا (یا اهورا) و ...
اما بریم سراغ Fast؛ توی یک دفتر کاملاً شیشه ای و مدرن، منتظر مدیر مجموعه Fast بودیم تا مثل بازدیدهای قبلی، توضیحاتی در خصوص فعالیتشون به ما ارائه کنه. اما بر خلاف روند بازدیدهای قبلی، وقتی مدیر مجموعه، آرمان عروجیان (فارسی شده اسم Armen Orujyan) وارد اتاق شد، بجای ارائه توضیح در مورد فعالیت خودش، از ما خواست تا داوطلب بشیم و استارتاپمون رو معرفی کنیم.
من بعنوان اولین نفر، دونیت رو معرفی کردم و از مشکلاتی که باهاش روبرو شدیم گفتم. هنوز ۵ دقیقه از شروع توضیحات من نگذشته بود که آرمان شروع کرد به ارائه راهکار برای حل مشکلات! و چیزی که عجیب بود این بود که تونسته بود با همون توضیحات مختصر من، دید فوق العاده کاملی به کسب و کار و مشکلات دونیت پیدا کنه که باعث تعجب همه شد!
همین روند برای چند استارتاپ دیگه هم تکرار شد و هر دفعه، بچههای ایرانی و گرجی، از هوش فوقالعاده این آدم شوکه میشدند، راستش به نظر میرسید که داره مغز ما رو می خونه؛ آخه چطور یک نفر می تونه روی کسب و کارهای مختلف، چنین دید عمیق و دقیقی داشته باشه!؟
همین موضوع باعث شد که لینکدین آرمان عروجیان رو بررسی کنم؛ دور از انتظار نبود که با اسامی بزرگی مثل سازمان ملل متحد، UCLA، Hyperloop و Facebook مواجه بشم. اون واقعاً آدم فوق العاده ای بود!
توضیح عکس: من واقعاً علاقه چندانی به سلفی ندارم، خصوصاً در محیطهای کاری سعی میکنم خودداری کنم از درخواست سلفی. اما واقعاً افتخار و خاطره آشنایی با برخی از افراد رو نمیشه از دست داد :)
اما از مقدمات و تعارفات که بگذریم، اینجا هم چیزهای جذابی وجود داشت:
مجموعه Fast که پایگاه اصلیشون توی لس آنجلس هست، روی پروژههای متنوعی در حوزه تکنولوژی در سرتاسر دنیا مشغول به فعالیت هست. اما پروژه ای که آرمان رو مثل مدیران خیلی از برندهای بزرگ ارمنی از آمریکا به ارمنستان کشیده بود، چیزی نبود بجز قطار سریعالسیری که باعث میشد ارتباط زمینی ارمنستان با ایران و گرجستان سریعتر بشه، در واقع خیلی سریعتر.
بذارید بیشتر توضیح بدم:
همونطور که قبلاً هم گفتم، ارمنستان کشوری کوچیک و کم جمعیت هست و یکی از بزرگترین معضلات کشور، کمبود نیروی انسانی متخصص هست. به همین خاطر، مجموعه Fast (با همکاری دولت ارمنستان) در حال راه اندازی پروژه ای هستن که این مشکل رو رفع کنه: یک قطار فوق سریع بین تهران، ایروان و تفلیس (پایتخت گرجستان)!
چشم انداز آرمان این بود که نیروهای متخصص، صبحها توی خونشون در تهران از خواب بیدار بشن، سوار این قطار بشن و ۱ ساعت و نیم بعد، ایروان سرکارشون باشن و عصرها هم برگردن خونه خودشون توی تهران بخوابن. (همین الان خیلی از افراد بیشتر از ۱ ساعت نیم از کرج یا شهرهای اطراف به سمت تهران رانندگی می کنن تا سرکارشون حاضر بشن، بنابرین موضوع خیلی دور از ذهن نیست، از لحاظ فنی هم قطارهای بسیار سریعتری توی دنیا وجود داره، از جمله TGV در اروپا و قطار مغناطیسی و معروف ژاپن)
و این هم از Fast...
بعد از این ملاقات هم، از دفتر خارج شدیم و با آسانسور به یک طبقه بالاتر رفتیم:
محیط کار اشتراکی یا Co-working Space به محلهایی گفته می شه که امکانات استقرار (میز، صندلی، تلفن، اینترنت و ...) رو به استارتاپها یا Freelancer هایی که دفترکار ندارن ارائه میدن. Co-working Space های بی شماری سرتاسر جهان وجود دارند (از جمله زاویه در تهران). خیلی از این فضاهای اشتراکی، کوچیک و مستقل هستند و بعضی دیگه زنجیره ای. Impact Hub یکی از شناخته شده ترین فضاهای کار اشتراکی در دنیاست که توی بیشتر از ۱۰۰ شهر دنیا، میزبان ۱۵۰۰۰ کارآفرین یا آزادکار (Freelancer) هست.
من شخصاً از Impact Hub در برلین (آلمان)، ژنو (سوییس) و پاریس (فرانسه) بازدید کردم، اما اصلاً انتظار نداشتم که ایروان هم Impact Hub داشته باشه.
در شروع بازدید، یکی از مسئولین ایمپکت هاب ایروان، توضیحاتی رو در مورد Co-working Space ارائه کرد و هدف و ویژن خودش رو از راه اندازی این فضای کار اشتراکی اینطور بیان کرد:
۳۰ درصد جمعیت ارمنستان درگیر فقر هستند و ما میدونیم تنها چیزی که می تونه این شرایط رو تغییر بده، کارآفرینی هست. واسه همین Impact Hub ایروان رو راه اندازی کردم تا به کارآفرینها کمک کنم تا اونها به ارمنستان کمک کنن!
و البته توضیحاتی هم در خصوص نحوه استقرار تیمها در این فضای کار اشتراکی و هزینه ها ارائه کرد:
توضیح: در زمان نگارش این متن، هر درام در حدود ۸ - ۱۰ تومان است.
و بعد از اون هم من سوالاتی در خصوص راه اندازی Impact Hub و مراحل اون پرسیدم (جا داره یادی کنم از علیرضا امیدوار دوست داشتنی، که قصد داشت Tehran Hub رو راه اندازی کنه، اما نذاشتن... :( )
و نکته قابل ذکر دیگه این هست که یکی از تیمهای مستقر در Impact Hub ایروان، یک تیم ایرانی بود که از ایران عزیمت کرده بودن به ارمنستان و داشتن روی پروژشون که در زمینه Cloud Security بود کار می کردن. وقتی با بهروز، یکی از کوفاندرهای تیم صحبت کردم، دلیل مهاجرت(!) به ارمنستان رو کم بودن هزینهها، ارتباط با فضای بینالمللی کسب و کار، کیفیت بالاتر زندگی و زیرساختهای بیشتر بیان کرد.
بعد از چند دقیقه گشت و گذار توی محیط Impact Hub، از اونجا خارج شدیم و برنامه بازدید روز چهارم رو تموم کردیم.
روز پنجم که در واقعاً آخرین روز بازدید رسمی ما بود، صرف بازدید از چند وزارت خونه، از جمله وزارت توسعه اقتصادی و سرمایه گذاری (Ministry of economic development and investment of Armenia)، وزارت دادگستری (Ministry of justice) و ... شد. البته در این بین با مدیر SILGroup که یکی از هولدینگهای بزرگ ارمنی بود هم ملاقاتی داشتیم که خروجی خاصی بجز اطلاعاتی سطحی در مورد نحوه فعالیت در بازار ارمنستان، نداشت.
اما عصر روز پنجم، نشست کسب و کار با حضور تیم گرجی، تیم ایرانی (ما) و البته میزبان های ارمنی برگزار شد. این رویداد با هدف ایجاد ارتباط بین کارآفرینان این سه کشور و در هتل محل اقامت ما (Double Tree by Hilton) تشکیل شد.
در ابتدای این نشست، توسط برگزار کننده (Samvel، مدیر مدرسه رهبری ارمنستان) توضیحاتی در خصوص هدف و چشم انداز این رویداد ارائه شد و بعد از اون، حامد جعفری (همبنیانگذار Techrasa) و هادی فرنود (بنیانگذار همفکر و سرویس کاموا) شرایط و فضای کسب و کار ایران رو معرفی کردند.
بعد از اون، سحر پاکسرشت (همبنیانگذار سرویس ریکامندر) محصولشون رو با اعداد جذاب از رشدشون ارائه کرد.
بعد از تیم ایرانی، نوبت به تیم گرجی رسید تا شرایط کسب و کار در گرجستان رو به حاضرین توضیح بدن، نکته بسیار قابل توجهی که بیان شد این بود که «گرجستان، ششمین کشور دنیا، از دید سادگی راه اندازی کسب و کار هست»؛ در واقع شما می تونید با صرف نیم ساعت وقت و از طریق اینترنت یک شرکت ثبت کنید و یک هویت حقوقی داشته باشید!
بعد از ارائهها، نوبت به شبکه سازی و Networking رسید که به لطف شبکهسازی خوب و حرفهای ارمنیها، ارتباطات جدید، جذاب و زیادی ایجاد کردیم.
برنامه های رسمی روز پنجم، همینجا تموم شد.
روز جمعه دیگه واقعاْ آخرین روز تور بود؛ با اینکه عصرش به مقصد تهران پرواز داشتیم، اما از زمانی آزاد صبح استفاده کردیم و از ساختمان مرکزی VIVACell MTS، بزرگترین اپراتور تلفن همراه ارمنستان بازدید کردیم.
این بازدید دو قسمت داشت: اول بازدید از بخش های مختلف ساختمان از جمله مرکز پشتیبانی، کافه تریا، فروشگاه مرکزی و ... و دوم، ملاقات با رالف ایریکیان (Ralph Yirikian) مدیر این اپراتور. این بازدید هم نکتههای جذابی داشت:
بدلیل اینکه عصر همون روز، باید به تهران برمیگشتیم، خیلی سریع از اونجا خارج شدیم و .... تمام.
هر سفر، پر از تجربه و آموزههای مختلف هست، خصوصاً سفرهایی مثل این بازدید ما از اکوسیستم کسب و کارها و کارآفرینی در ارمنستان.
اگر بخوام برجسته ترین آموختهها و تجربیات خودم از این سفر رو بیان کنم، خروجی چنین چیزی میشه: