در مطالب قبلی در این خصوص صحبت کردیم که چرا صرف تجربه برای تایید اثر بخشی یک روش یا دارو در پیشگیری و درمان معتبر نیست و فرضیات باید چه مراحلی را بگذرانند تا اعتبار علمی پیدا کنند. در این پست سه مثال از مواردی رو بررسی میکنیم که تجربه با یافته های علمی تطابق نداشته.

یکی از شناختهشدهترین نمونهها زالودرمانی است. قرنها در ایران، هند و اروپا برای درمان التهاب، سردرد یا «غلظت خون» از زالو استفاده میکردند. بیماران اغلب بعد از آن احساس سبکی میکردند و همین حس، تأییدی بر کارایی درمان به نظر میرسید. اما در کارآزماییهای بالینی امروزی، مشخص شده که زالو تنها در موارد خاص جراحی ترمیمی (مثلاً بازگرداندن خونرسانی به بافت پیوندی) واقعاً مفید است، نه برای تصفیهی خون یا درمان بیماریهای مزمن. مطالعات British Journal of Plastic Surgery نشان دادهاند که اثرات ضدالتهابی ادعایی زالو در اغلب موارد تفاوتی با دارونما ندارد. تجربه، در اینجا، درمان را بزرگتر از واقعیت نشان داده بود.
مثال دوم، زنجبیل است که در بسیاری از مکاتب طب سنتی برای تهوع، سرماخوردگی یا حتی “افزایش ایمنی بدن” توصیه میشود. در ظاهر، بسیاری از بیماران گزارش بهبود میدهند؛ اما مرور نظاممند Cochrane در سال ۲۰۱۴ نشان داد که زنجبیل تنها اثر خفیفی در کاهش حالت تهوع دارد و هیچ شواهدی مبنی بر تقویت سیستم ایمنی یا پیشگیری از عفونت وجود ندارد. احساس «بهتر شدن» اغلب ناشی از اثر پلاسبو یا خودمحدودشوندگی بیماری بوده است — یعنی همانطور که بدون درمان هم بعد از چند روز بهتر میشد.
یکی دیگر از این موارد، حجامت است؛ روشی که در فرهنگهای گوناگون سابقهی طولانی دارد و بسیاری از مردم از آن احساس آرامش میگیرند. اما کارآزماییهای تصادفی متعددی، نشان دادهاند که حجامت هیچ اثر مشخصی بر کاهش غلظت خون، خارج شدن سموم بدن، کاهش فشار یا قند خون و یا تقویت سیستم ایمنی ندارد، مگر همان اثر تسکین موقت ناشی از تلقین و آزادسازی اندورفین.
طب سنتی بخشی از تاریخ بشر است، اما بدون آزمون علمی، مرز میان درمان و توهم درمان مبهم میماند. هرجا که علم وارد شد، روشن کرد چه چیزی واقعاً اثر دارد ( از عصارهی بید (منشأ آسپرین) تا آرتمیزینین که از گیاه چینی به داروی نجاتبخش مالاریا بدل شد.) سنت و تجربه زمانی ارزشمند است که در نور آزمایش های کنترلشده و دادههای قابل تکرار آزموده شود.