در این پست به تجزیه و تحلیل مطلبی که در پست قبلی به عنوان نمونه ارائه شد می پردازیم , مطالب درون آکلاد از بنده می باشد :
بهتره بدونیم نظر حاکمیت در مورد مردم چیه، این مطالبیست که منتشر می کنن:
?خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو❗
ولی قرآن چیزی دیگه میگه:
أكثر الناس ﻻ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ" بیشتر مردم نمۍدانند
أكثر الناس ﻻ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ" بیشتر مردم ناسپاس اند
*أكثر الناس ﻻ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ " بیشتر مردم ایمان نمی آورند
أكثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ" بیشترشان گناهکارند
أكثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ" بیشترشان نادانند
أكثرهم ﻣﻌﺮﺿﻮﻥ" بیشترشان اعتراض گرند
أكثرهم ﻻ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ" بیشترشان تعقل نمۍکنند
أكثرهم ﻻ ﻳﺴﻤﻌﻮﻥ " بیشترشان ناشنوایند
"و قلیل من عبادی الشکور" و کم اند بندگانی که شاکرند
"و ما آمن معه الا قلیل"
و جز اندکی ایمان نمی آورند
?پس نه تنها اکثریت نشانه حقانیت نیست، بلکه در موارد زیادی، اکثریت بر خلاف معیارهای الهی رفتار میکنند.
«و إن تطع أکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله، إن یتبعون إلا الظن و إن هم إلا یخرصون»( سوره انعام،آیه116)
اگر از اکثریتی که در زمین هستند، پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه سازند زیرا اکثریت مردم پیروی از ظن و گمان می کنند و جز به دروغ سخن نمی گویند .
یکی از مسائلی که بسیار بحث در باره آن می شود، رأی اکثریت است که برخی آن را معیار صحت {رای اکثریت ملاک صحت نیست , ملاک تصمیم مردمان برای چگونه زیستن است , همان گونه که می تواند مبتنی بر تصمیم آنان برای زیستن تحت احکام شریعت باشد ! } می دانند و برخی دیگر به آن بی تفاوت هستند.
و شاید نظام دموکراسی مبتنی بر احترام رأی اکثریت باشد بلکه خود این مسأله به عنوان قانون تلقی می شود. البته بحث در قانونگذاری و تصویب قوانین وضعی مثل قانون راهنمائی و رانندگی نیست، زیرا این قوانین قابل تغییر است و همواره متکامل تر می شود و هیچگاه نمی تواند قانون ثابت و لا یتغیری باشد ولی قوانینی که برگرفته و استنباط شده از قرآن و سنت است قوانینی است الهی { برگرفته از سنت و قرآن است یعنی این که توسط انسان ها استنباط شده پس نمی تواند الهی باشد بلکه انسانی است , بسته به درک و شعور و تمایلات و منافع صنفی استنباط کنندگان در هر زمان ! } که به عنوان تشریع تلقی می شود و هیچ کس حق تغییر و تبدیل در آن را ندارد { وقتی انسانی باشد چر کسی حق تغییر و تبدیل آن را نداشته باشد ؟} .
این مطلب را فقط برای تذکر عرض کردم و گرنه بحث ما راجع به نظر اکثریت در تصویب قوانین نیست ولی به طور کلی آیا رأی اکثریت می تواند نظر درست و محکمی باشد یا اینکه نظر دانشمندان هر صنف در کار خود محترم است. قطعا نظر اکثریت در این موارد ارزشمند نیست زیرا همواره قرآن اکثریت را مورد انتقاد و سرزنش قرار داده و اکثریت را نپذیرفته است { یعنی هر بار که اکثریت جایی تصمیمی گرفته اند قرآن در مورد آن حکم داده است ؟ مثلا در مورد اجتماع اکثریت بر رای "آری" به جمهوری اسلامی حکم صادر کرده است ؟ , آیا یک حکم مبهم و نامشخص که معلوم نیست دلالت بر چه کسانی می کند و در چه زمینه ای و برای چه رویدادی بیان شده است ؟ قابل تعمیم به هر اجتماعی اکثریتی می باشد ! ؟ }
بلکه در موارد زیادی تأکید می کند که اکثر مردم نادان، نا فهم و بی ایمان هستند «أکثرهم لا یشعرون.. أکثرهم لا یعلمون.. و ما أکثر الناس ولو حرصت بمؤمنین» بنا بر این محک و معیار صحت هرگز نمی تواند نظر اکثریت قرار داد. {فاشیسم یعنی برتری نژادی , برتری فرقه ای , برتری تفکر , برتری پیوند خونی این گونه زاده می شود , کاربرد امتناع تفکر برای کسب برتری و قدرت اجتماعی , در واقع اقتدار دینی خود سعی در اثبات امتناع تفکر دارد برای این که برتری خود برای حاکمیت بر احمق ها بر گوسفندان را به کرسی بنشاند }.
اگر امروز با دقت به اوضاع جهان بنگریم می بینیم اکثر جنگ ها و نبردها و کشمکشها و ظلمها نتیجه رأی و نظر اکثریت بوده است {جنگ ها را همواره فرقه ها و گروه های متنفذ و پر قدرت برای منافع خودشان آغاز کرده اند و مردمان را به زور یا به تدلیس به جنگ با یکدیگر واداشته اند , اکثریت همواره از جنگ روی گردان بوده اند }
بلکه این اکثریت هستند که دنیا را پر از فساد و فحشا کرده اند به گونه ای که راه رسیدن به خوشبختی و زندگی بی درد سر را بر همه بسته اند {؟}.
و این رأی اکثریت است که امروزه دنیا را به بن بست اقتصادی رسانده و مشکلات غیر قابل حلی را بر مشکلات روزمره مردم افزوده است {کدام بن بست اقتصادی ؟ , اقتصاد دنیا که پر رونق و شکوفاست }. این رأی اکثریت است که جهانخواران را به حمله بی کران به مظلومان و محرومان واداشته زیرا آن را راه رسیدن به منافع شخصی خود می پندارند. و این نظر اکثریت است که غرب و شرق را علیه یک کشور مظلوم شورانده و به ستیز واداشته که چرا برای رسیدن به حق ضایع خود در این جنگل بی رحم، به فکر چاره افتاده و می خواهد بدون وابستگی به ددان و خونخواران به حق مسلم خود چنگ بزند و مانند دیگران به حیات با کرامت و با عزت خود ادامه دهد { کدام شرق ؟ , کدام غرب ؟ , کدام مظلوم ؟ , کدام حیات با کرامت و عزت ؟ , کلا فرافکنی است } .
از آن گذشته خود شاهدیم که در تمام ادوار تاریخ بیشتر مردم کافر، گمراه و هواپرست بوده اند و همیشه حق خواهان اندک و لذا امیر المؤمنین علیه السلام به ما سفارش می کند که در راه هدایت و حق از اندک بودن حق خواهان نهراسید «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة أهله».
در این آیه شریفه نیز همین مطلب مورد تأکید قرار گرفته و علتش هم بیان شده است. می فرماید: اگر بخواهی گوش به حرف اکثریت مردم بدهی تو را از راه خدا منحرف و دور می سازند زیرا اکثریت مردم خردمند و فهمیده نیستند و معمولا پیرو حدس و گمان می باشند که این گمانهای بی جا منجر به دروغ و فریب می شود. در جای دیگری می فرماید: «إن یتبعون إلا الظن و إن الظن لا یغنی من الحق شیئا» اینان دنبال گمان و حدس خود می روند و همانا گمانها هرگز نمی تواند راه رسیدن به حق باشد.
البته مفهوم مخالف این آیه می تواند این مطلب باشد: أقلیت مردم که دانشمندان و حکیمان هستند بیشتر با دلیل و برهان مطالب خود را به کرسی می نشانند و از هواپرستی و گمان پردازی به دورن و لذا سخن آنان بیشتر به واقع و حقیقت نزدیک است. و قطعا شرط اول پذیرش سخنان آنان این است که با تقوا باشند و مطالب خود را از قرآن و سنت استخراج کرده باشند زیرا مطلبی قابل قبول است که مهر و امضای خدا و برگزیدگان خدا برآن خورده باشد و نتیجه هواخواهی و تخمین و گمان نباشد {خوب این شرط را چه کسی بایستی تشخیص دهد و این افراد را بر سرنوشت خودش حاکم کند ؟ مردم بایستی این را تشخیص بدهند , و چون گفتیم که مردم بیشتر اشتباه می کنند پس مردم در مورد شناخت این افراد و به حکومت و حاکمیت رساندن آن ها نیز قطعا اشتباه خواهند کرد , پس یک دور باطل در این جا بوجود می آید .} .
در ادامه مطلب می فرماید: «إنّ ربّک هو أعلم من یضل عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین» و همانا پروردگارت بیش از همه دانا به حال منحرفان و گمراهان است، چنانکه او اعلم به حال هدایت شدگان نیز می باشد. پس باید پیروی از کسی کرد که سخن خدا را تکرار می کند {استدلال فاسد : چون خداوند به حال منحرفان آگاه است پس بایستی از از کسی پیروی کرد که سخن خدا را تکرار می کند ! , خوب گوگل بیش از همه سخن خدا را تکرار می کند در هر مورد می توان احادیث و آیات را در آن جستجو کرد , پس آیا بایستی از گوگل پیروی کرد ! ؟ , از طرفی آگاه بودن خداوند دلیلی بر آگاه بودن کسی که مدعی پیروی از خداست نمی باشد } .
زیرا تنها راه رسیدن به حق و حقیقت راه مستقیم الهی است. وانگهی انسان هر چند به بالاترین مقام علمی نائل شود باز هم فکر و ذهنش محدود است و نمی تواند همه جوانب امر را بررسی کند {آیا این حکم در مورد علما و مراجع که پایین تر گفته ایم فیلتر با آن ها باشد صادق است یا خیر ؟ } .
خداوند می فرماید : «و ما أوتیتم من العلم إلا قلیلا» جز اندکی از دانش چیزی به شما نرسیده است. و این خطاب به همه مردم است چه دانشمندان و چه دیگران.بنا براین اگر می بینیم اکثریت آرا محترم شمرده می شود نه از باب این است که اکثریت اشتباه نمی کنند {مگر قرار است اشتباه نکنند , یا مگر شدنی است که انسان ها اشتباه نکنند ؟ }
بلکه از روی ناچاری است {آن که ناچار است چه کسی است ؟} .
تازه اگر بپذیریم که نمایندگان مردم ، آنها که بیشتر مورد تأیید مردم اند حق قانونگذاری دارند، در صورتی قوانین آنان لازم الاجرا است که با فیلتر علما و مراجع، تصحیح و تبیین شود و مخالف حکم شرع نباشد و نمایندگان خود نیز از دانش بیشتری بهره مند باشند. و سر انجام این قوانین وضعی است که قابل تغییر و تبدیل است.
مطلب دیگری که از این آیه استفاده {استفاده = کاربرد توسط یک انسان در جهت خواست خودش ! } می شود این است که نمی توان از راه حدس و گمان به معارف الهی دست یافت بلکه باید تکیه بر دانش و یقین کرد . و اصلا صریحا خداوند نهی کرده است که پیروی از مطلبی کنیم که بدون علم به دست آمده است «و لا تقف ما لیس لک به علم» در خاتمه امیدواریم خداوند ما را به راه حق جویان که پیوسته اقلیت بوده اند هدایت کند {آیا همین استفاده ای که از آیات و روایات و استناد به تاریخ در این متن به عمل آمده است مبتنی بر روش های علمی است !؟ }.