رابطه بین دعا و توسل با " امتناع تفکر" غالب در فرهنگ و جامعه ما چه می تواند باشد .
در دعا و توسل ما از فرد یا نیرویی که معمولا در دسترس نیست و در جهان دیگری حضور دارد , می خواهیم و انتظار داریم که راهکاری برای حل مسئله مان بیابد , یعنی به صورت ماژیکال (جادویی) بدون علل و اسباب طبیعی آن را حل کند .
و در دل باور داریم که وی بر انجام امور از طریقی غیر از مجاری واقعی و معمولی و عینی آن قادر می باشد . صرف نظر از این که آن نیرو یا شخص یا موجودی که از وی طلب حل مسئله مان را داریم وجود واقعی داشته , یا نداشته باشد , چنین رویه و عادتی رابطه مستقیم با "امتناع تفکر" خواهد داشت .
وقتی می شود بدون تفکر و تلاش مسئله ای را حل کرد , چرا بایستی فرد برای حل آن تلاش کند !؟ .
صرف نظر از این که آن نیرو یا شخص یا موجودی که از وی طلب حل مسئله مان را داریم وجود واقعی داشته , یا نداشته باشد , چنین رویه و عادتی رابطه مستقیم با "امتناع تفکر" خواهد داشت . ق
این که برای تصمیم گیری هایی که معمولا نیاز به مقدماتی دارد , مثلا اطلاعاتی در آن خصوص بایستی جمع آوری شود , تحقیق و پرس و جویی بایستی صورت پذیرد , افراد متوسل به استخاره می گردند , مانند امر ازدواج , نیز در قالب همین الگو قابل تحلیل می باشد .
بر این اساس دعا و توسل و مانند آن ها نقشی اساسی در ابتلای جوامع دیندار به امتناع تفکر فرهنگی ایفا می کنند (صرف نظر از این که اساسا دعا برآورده می شود یا خیر ) .
البته ممکن است در توجیه و عذر تراشی عنوان شود که : "روش صحیح دعا طبق فرمایش فلان منبع چنین است " ! .
لیکن آن چه مورد بررسی است رخدادی است که در عالم واقع نه در عالم ایده آل به وقوع می پیوندد .