من چند روز پیش چیزی رو تجربه کردم که دوست داشتم اونو با بقیه به اشتراک بگذارم و البته با بازگو کردنش یه یادآوری هم برای خودم کرده باشم.
ما معمولا تو ذهنمون فکر میکنیم که اگر فلان موفقیت رو به دست بیاریم٫ اگر فلان رشته قبول بشیم٫ اگر رتبه مون فلان بشه٫ اگر فلان بیزنس رو راه بندازیم و در سال فلان قدر درآمد داشته باشیم٫ اگر فلان چیز رو بخریم٫ اگر فلان جا بریم٫ اگر فلان شرکت استخدام بشیم و .... احساس خوشبختی عمیقی رو تجربه خواهیم کرد. راستش منم موافقم. با به دست آوردن چیزی که آرزوی به دست آوردنش رو داشتیم و برای بدست آوردنش کلی تلاش کردیم٫ برامون لذت بخشه. اما حقیقت اینه که اون لذت خیلی زودگذره. معمولا این جور لذتها بخاطر وابسته بودن به مسیرهای دوپامینی٫ قبل از به وقوع پیوستن و زمانی که ما انتظارشون رو میکشیم٫ لذت بالاتری دارند تا زمانی که واقعا به دستشون میاریم.
چند روز پیش اما برای من یک سری اتفاقاتی افتاد که یک لذت غیرقابل وصف رو تجربه کردم. لذتی که عمیق٫ همراه با آرامش و طولانی بود. یکی از اتفاقاتی که اون لذت رو برام داشت این بود که من بدون چشم داشتی برای خوشحال کردن همسایه مون براشون یه چیزی درست کردم و بردم دم در خونه شون. و بعد برای دوستی یک غذا درست کردم و بردم بهش دادم. این کار ساده من٫ نیازهای عمیقی رو از من تامین کرد و لذتی همراه با آرامش رو در من بوجود آورد. یه لحظه فکر کردم٫ گاهی ما آدما منتظریم تا اتفاق خاصی بیافته که این لذت رو برامون رقم بزنه اما یه کارای کوچیک که از جنس دَهِش و بخشایش هست و تو بی هیچ چشم داشتی میبخشی حالا چه از جنس ماده و چه از جنس اطلاعات و تجربه٫لذتی عمیق رو تجربه میکنی. اینو نوشتم که یادم بمونه خودم رو از چنین سرور و لذتی محروم نکنم.