Sara Khani
Sara Khani
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

تجربه دیدن سریال خاتون: از فاجعه تا شاهکار

وقتی چند قسمت اول سریال خاتون پخش شد، هرکس یک چیزی در موردش میگفت. یکی میگفت خوبه، یکی دیگه میگفت افتضاحه. یکی میگفت بازی‌ها عالیه، اون یکی می‌گفت چه قدر همه بد بازی می‌کنند! این شد که قیدش رو زدم و گفتم فیلمی که این همه حرف ضد و نقیض پشت سرشه، لابد دیدنش هم وقت تلف کردنه ... اما خب باید بگم تجربه دیدن فیلم برای من همه این ها با هم بود. یعنی خاتون از نظرِ منِ مخاطب یک سیر صعودی با شیب خیلی تند داشت. اولش اصلا خوب شروع نشد، اما آخرش بی نظیر بود.

وقتی که توی تعطیلات عید دنبال یک سریال فارسی زبان میگشتم که برای خانواده بذارم، دوباره به اسم خاتون رسیدم و با خودم گفتم حالا بذار یکی دو قسمت ببینیم، اگر خوب نبود، ادامه اش نمیدیم. قسمت‌های اول، تنها چیزی که جلبم کرد، ظاهر به شدت زیبای فیلم بود. حال و هوای گیلان زمان پهلوی، آرایش بازیگرها و (از شما چه پنهون) لباس‌هاشون حسابی چشمم رو گرفت. یعنی اصلا اگر فیلم رو همراه خانواده دنبال کردم، به خاطر همین لباس‌ها بود.

Oh, dresses!
Oh, dresses!

حسم این بود که فیلم سعی داره داستان یک زن قوی و مدرن رو تعریف کنه که به شدت شجاع و باهوش و مستقله، اما تنها موفق شده شخصیتی رو به تصویر بکشه که فقط بلد بود حرف بزنه، توی روی دیگران بایسته، و حماقت های بی انتهاش فاجعه به بار بیاره. اینقدر حماقت های خاتون که توی فیلم به اسم قوی بودن یا باهوش بودن به تصویر کشیده شده بود روی اعصابم بود که ناخن برام نموند. همه رو از ته جویدم!

بعد کم‌کم توجهم به شیرزاد جلب شد. چه قدر این اشکان خطیبی نقش یک عاشق، یک نظامی که تابع دستوراته، و یک آدم باهوش رو خوب بازی میکرد. بابک حمیدیان هم بی نظیر بود، طوری که کاملا ازش متنفر شده بودم و گریمش هم به خوبی نقش شیطان مجسم رو براش کامل میکرد. این دوتا اونقدر خوب بودن که دلم میخواست دست بندازم و از تلویزیون هردوشون رو بیرون بکشم و روی ماهشون رو ببوسم. (حیف که موانع فیزیکی و همچنین اسلام دست و پام رو بسته بود!)

روند قسمت های اول خالی از باگ نبود. یعنی من تماشاگر همه اش با خودم میگفتم "این روند منطقی نیست. چرا اینجا اینجوری شد؟ ای بابا!" اما از یکجایی به بعد باگ ها که عمدتا مربوط به کارها و تصمیمات خاتون بود کمتر شد، روند داستان هم خیلی خیلی بهتر شد و شروع کردم به دوست داشتن این شخصیت. طوری که واقعا از دیدن سریال لذت میبردم و فقط محض خاطر حض بصری از لباس ها نبود که مینشستم و نگاه میکردم.

اوج فیلم برای من سکانسی بود که خاتون توی رودخونه نشسته بود و درحالی که عاشق و شیدای همیشگی‌اش بالای سرش ایستاده بود، با مشقت و در سکوت تمام وضع حمل میکرد. شیرزاد از ته دل فریاد میزد که خاتون رو پیدا نکرده، اما خاتون سعی میکرد با تمام توانش جلوی داد زدنش رو بگیره. اون صحنه از نظرم بی نظیر بود و نگار جواهریان طوری سنگ تموم گذاشت تا اون صحنه رو به تصویر بکشه که همونجا دلم میخواست دست بندازم و روی ماه اون رو هم ببوسم.

(اینجا رو میگم!)
(اینجا رو میگم!)

اون صحنه من رو به شدت یاد فیلم Apocalypto انداخت. جایی که دخترک داستان، از دست متجاوزین همراه فرزند بزرگترش توی چاه آب قایم میشه. اما بعد، پناهگاهش تبدیل به زندانش میشه و نمیتونه ازش فرار کنه. فیلم یه صحنه ای داره که بارون سطح آب رو بالا آورده و هرآن امکان داره خودش و بچه اش غرق بشن، و در همون حال درد زایمانش شروع میشه و بچه دومش رو به سختی توی آب به دنیا میاره و بالا میکشتش. به این فکر میکنم که تا به حال، از زمانی که انسان شروع کرد به راه رفتن روی این کره خالی، چند میلیون (یا شاید هم میلیارد) مادر برای حفظ جون خودشون و بچه شون توی چنین شرایطی قرار گرفتن؟ اگر شجاعت و سرسختی که این مادرها از خودشون نشون دادن نبود (که عملا 99.9 درصدشون هم جایی در طول تاریخ ثبت نشده)، الان ما هم مثل دایناسورها و دودوها منقرض شده بودیم.

برگردم به خاتون و پایان بی نظیرش. اگر توی سایت نماوا چک کرده باشین، تمام قسمت ها ریتینگ بالایی دارن، به جز قسمت آخر. میانگین علاقه به کل قسمت ها تقریبا 96 درصده، اما، قسمت آخر، تنها قسمتیه که ریتینگش (بعد از یک هفته از زمان پخش) زیر 90 درصده.

ریتینگ قسمت آخر خاتون
ریتینگ قسمت آخر خاتون

و این به نظرم اصلا منصفانه نیست. چون پایان بهتری رو واقعا نمیشد برای داستان متصور شد. یعنی مثلا آخرش خاتون واقعا باید با یکی ازدواج میکرد؟ باید عاقبت بخیر میشد؟ یا مثلا نشون میداد که چه بلایی سر خاتون، رضا و شیرزاد و بقیه میاد؟ یعنی واضح نیست؟

وقتی رابین هودی ها و افسران ایرانی رو فرستادن سیبری، یعنی اینکه نصف بیشتر این آدم ها قرار نیست برگردن. تازه اگر بتونن بعد از آزادی راهشون رو به کشورشون پیدا کنن. فقط سرسخت ها زنده میمونند و طاقت میارن. شاید هم شیرزاد و هم رضا زنده بمونن، اما به مرده های متحرکی تبدیل میشن که صورت هاشون گود رفته و زیر چشم هاشون به اندازه تاریکی شب سیاهه. احتمالا توی سرمای سیبری یکی دو تا انگشت یا شاید هم یک دست یا یک پا رو از دست بدن. برمیگردن، اما کجا میخوان خاتون رو پیدا کنن؟ زنی رو که روس ها دنبالشن، بچه اش معلوم نیست کجاست، و اکثر کسانی که میشناختتشون و میتونستن کمکش کنن سوار اون قطار شدن و رفتن... به نظرم پایان بندی فیلم فوق العاده بود و واقعا بهتر از این نمیتونست حقیقت رو بازگو کنه.

راستش در طول تاریخ، (و منظورم از تاریخ، کتاب های درسی و محتوای عامه که تا الان همیشه باهاش مواجه بودیم) کلمه کاپیتولاسیون مدام تکرار میشه. آمریکایی ها، کاپیتولاسیون، مرگ سگ آمریکایی و مجازات شاه مملکت. اما کمتر پیش میاد که بگن قحطی دوران جنگ جهانی دوم در اثر ربودن آذوقه ملت، مرگ 4 میلیون نفر ایرانی از 15 میلیون جمعیت، وبا و تیفوس و روس. رسانه‌ها بخش هایی از تاریخ رو خیلی پررنگ نشون میدن و بخش هایی رو به شدت کمرنگ. اینکه یک نفر بیاد و این چاله‌های کمرنگی رو که همه از کنارش سرسری رد میشن، این چنین قشنگ و عاشقانه به تصویر بکشه، زیباست. و قابل تحسین. فکر نمیکنم به جز سریال «در چشم باد» هم فیلم دیگه ای داشته باشیم که اینطور مسئله اشغال ایران توسط متفقین رو به تصویر کشیده باشه.

در چشم باد - لیلی و بیژن
در چشم باد - لیلی و بیژن

ما در مقایسه با سایر کشورها فیلم و سریال تاریخی به شدت کم داریم. مثلا همین کره جنوبی. اینقدر فیلم تولید کرده و اینقدر صدا و سیما سریال های تاریخیش رو پخش کرده (چون سانسور کردنشون راحته!) که من الان دقیقا میدونم تاریخ کره از کجا شروع شد، چطوری سه تا قلمرو شیلا و باگچه و گوریو به وجود اومدن، بعد هرسه تا متحد شدن و چوسان رو تشکیل دادن، بعد هم کره توسط ژاپنی ها اشغال شد، بعد دو کره از هم جدا شدن... درحالی که این سطح از تسلط رو به تاریخ خودمون فکر نمیکنم داشته باشم! (البته که کم کاری از خودم هم هست و واقعا باید بشینم کتاب های تاریخی بیشتری بخونم، اما میخوام بگم ما به جز بوعلی سینا و در چشم باد و یکی دوتا فیلم و سریال دیگه، هیچ وقت پامونو عقب تر از قاجار، اونم از دوران ناصرالدین شاه نذاشتیم!)

ارزش دیدن خاتون برای من به شخصه در این «دوران حساس کنونی» خیلی زیاد بود. منظورم زمانیه که روسیه درحال اجرای "مانور نظامی" در خاک کشور همسایه‌اش، اکراینه، و در نظر گرفتن اینکه ما دقیقا کجا ایستاده‌ایم، و با توجه به گذشته‌ای که با روسیه داشتیم و بارها از دروغ‌ها و پیمان شکنی هاش زخم و ضربه خوردیم، تصور بهتری از آنچه که پیش رومون هست بهم میده، که خب متاسفانه تصویر قشنگی نیست...

تاریخ بزرگترین معلمیه که ما داریم، و شاید هنر و علی الخصوص هنر هفتم بتونه ما رو مثل همین فیلم خاتون به هم نزدیکتر کنه تا گذشته‌مون رو بهتر بشناسیم و آینده بهتری بسازیم...

نقد سریال خاتوناشغال ایران توسط متفقینشیرزاد و خاتونتجربه دیدن فیلمسریال خاتون
اینجا از تجربه‌ها و افکارم در زمان فیلم دیدن مینویسم، به همراه خرده‌چیزهای دیگر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید