برای مدت خیلی طولانی فکر می کردم که ازبیماری روانی رنج میبرم.رفتار اطرافیانم طوری بود که احساس می کردم افسردگی دارم.اینکه دلم میخواست تنها باشم طبیعی نبود.اینکه ماندن در اتاق و خواندن کتاب را به مهمانی های شلوغ و پرجمعیت ترجیح میدادم باعث شده بود فکر کنم مشکلی جدی دارم.وقتی از بودن در کنار نود درصد آدم ها لذت نمی بردم این فکر را در من ایجاد شد که آدم بی احساسی هستم.از اینکه در میان جمع دوستانم، زیاد صحبت نمی کردم ناراحت بودم و فکر می کردم که مهارت های اجتماعی ضعیفی دارم که اگر آنها را درست نکنم در آینده به مشکلات جدی بر خواهم خورد.
تا اینکه کم کم در تست های شخصیت سنجی و غیره فهمیدم که یکی از جنبه های شخصیت افراد با لغاتی به اسم درون گرا یا برون گرا سنجیده می شوند.توضیحات نا کامل و غیر دقیق زیادی راجب به تفاوت این آدم ها خواندم و شنیدم.تا اینکه در میان هزاران مطلب و کتاب موجود راجب درون گرایی با یک کتاب خیلی حال کردم.
سوزان کین نویسنده آمریکایی، در کتاب قدرت سکوت شما را به جهان درونگرایی نزدیک می کند و باعث می شود حقیقت را بیابید.این پست بر اساس مطالب همین کتاب نوشته شده است.ممکن است شما خودتان یک درونگرا باشید.اگر هم نیستید قطعا در بین اعضای خانواده، دوستان،همکاران و .... با دونگرا ها روبه رو هستید.
این فقط کارفرماها نیستند که از بررسی دقیق تر کارکنانشان سود می برند. ما هم نیاز داریم نگاه موشکافانه تری به خودمان بیندازیم. درک اینکه در کجای طیف حساس به پاداش قرار میگیریم، قدرت زندگی بهتر را به ما
می دهد. پیشنهاد میکنم برای شناخت بهتر خود و آدم های اطرافتان این پست را کامل بخوانید.
1- چیزی به عنوان برون گرای محض یا درونگرای محض وجود ندارد. چنین فردی باید در تیمارستان بستری شود!
2-نتایج تحقیقات به طور پیوسته تایید میکنند که درونگرایی و برونگرایی مثل سایر صفات شخصیتی اصلی همچون خوب بودن و با وجدان بودن حدود ۴۰ تا ۵۰ % ارثی هستند.
تبعیض قائل شدن نسبت به افراد آرام می تواند آنها را دچار رنج روانی عمیقی سازد. شاید در مدرسه ترغیب شده باشید که از "لاک تا ن بیرون بیاید". نگرش گمراه کننده ای وجود دارد که نمی تواند بپذیرد برخی از حیوانات به طور طبیعی به هرکجا که می روند، پیوسته محافظ شان را نیز با خود میبرند و بعضی از انسان ها هم دقیقا همین طور هستند.
معمولا افراد، انسان های پرحرف تر را شایسته تر و دوست داشتنی تر از کسانی می پندارند که کند صحبت میکنند. از سال 1920 گرایش به سمت برون گرایی ایده ال رواج پیدا کرد. کتاب های معروف خود یاری تمرکز خود را از فضیلت درونی به جذابیت بیرونی تغییر دادند. آگهی ها به زنان یادآور می شدند که موفقیت آن ها در بازی دوستیابی نه تنها به ظاهر بلکه به شخصیت آنها بستگی دارد.امروزه ما پذیرای طیف بسیار محدودی از سبک های شخصیتی هستیم. به ما گفته اند برای عالی بودن باید جسور باشیم و برای خوشحال بودن باید اجتماعی باشیم
به نظر من قبل از اینکه به سراغ اینکه درونگرایی چیست و درونگراها چه ویژگی هایی دارند برویم، باید یک بار مرور کنیم که درونگرایی چه چیزی نیست و نسبت دادن چه ویژگی هایی به یک فرد تودار نادرست است.
احتمالاً مشترکترین و مخربترین سوءتفاهم در خصوص تیپ شخصیتی این است که درونگراها ضداجتماعی و برونگراها اجتماعی هستند.اما هیچ یک از این فرمول ها درست نیست؛ درونگرا ها و برونگرا ها به شکل های متفاوتی اجتماعی هستند. آنچه روانشناسی" نیاز به روابط صمیمی" می نامند در درونگرا و برونگرا به یک شکل ابراز می شود.دیوید باس میگوید:«در حقیقت کسانی که خیلی برای روابط صمیمانه ارزش قائلند، معمولاً تمایلی ندارند که مثل برونگراها پر سر و صدا، خیلی معاشرتی یا دائم در مهمانی باشد. آنها به احتمال بیشتر شبیه کسی هستند که گروه برگزیدهای از دوستان صمیمی دارند و گفت و گوهای صمیمانه و معنادار را به مهمانی های شلوغ ترجیح می دهند.
در مدرسه:
1- اوباما
وی در کتاب جسارت امید، میگوید در اوایل ازدواج با میشل، روی نخستین کتابش کار می کرد.« اغلب اوقات را در دفترم پشت آپارتمان مان واقع در راه آهن می ماندم؛ و فکر میکردم اینکه بعد از ظهر میشل را در خانه تنها بگذارم عادی است.
2- مادلین لینگل
وی نویسنده رمان کلاسیک جوانان تحت عنوان شیاری در زمان و بیش از ۶۰ کتاب دیگر میگوید: اگر زمان بسیاری از دوران کودکی اش را در تنهایی با کتاب ها یش سپری نکرده بود هرگز تبدیل به متفکری برجسته نمی شد.
3- انشتین
انشتین یک درونگرای تمام عیار بود.او میگفت: «موضوع این نیست که من خیلی باهوش هستم، موضوع این است که من مدت بیشتری را به اندیشیدن به مسائل اختصاص می دهنم»
4- نیوتن
نیوتون یکی از برجسته ترین درونگرا های جهان بود. ویلیام وردزورث توصیفی از او داشت« خردی جاویدان/کسی که به تنهایی در میان دریا های عجیب افکار سفر می کرد.»
به عنوان حسن ختام می خواهم شما را با این پاراگراف از کتاب تکه هایی ازیک کل منسجم تنها بگذارم.:
اگر میخواهید به درون تان نزدیک شوید، سکوت کنید. حتی اگر می خواهید به درون تان بیشتر نزدیک شوید، سکوت کنید. سکوت که می کنید فروتنی شروع میشود. فروتنی در مقابل تمام اتفاق ها، هرج و مرج های اطرافمان و فروتنی در مقابل تمام تلاطم های جهان درونی مان. این فروتنی ما را به درون می برد به جهان بی انتها. سکوت کمک میکند نسبت به ضعف های خودمان صبور تر باشیم و در نتیجه این صبر، پذیرش و درک بیشتر تعارض ها در آدم های اطرافمان است. سکوت ما را آماده می کند بیشتر حس کنیم. سکوت کنیم فهمیم چقدر از درون همه شبیه به هم هستیم و شبیه هم رنج میکشیم فقط راه های فرار از درد و رنج مان متفاوت است.