سوگ سراسر «درد» است.نفس کشیدن در سوگ درده، نگاه کردن درده، از خواب بیدار شدن درده، به خواب رفتن درده،لبخند هم حتی درده، زنده ماندن درده و خیره شدن به جای خالی کسی درده....
در سوگ خاطرات دردناک اند، گذشته دردناکه، آینده هم دردناکه حتی محبت و حمایت شدن هم می توانند دردناک باشند....
اگر انجام کوچک ترین کار ها برایت دردناک هستند، اگر ساده ترین کارها به اندازه ی فتح قله دماوند ازت انرژی می برند، اگر هر ثانیه، نفس به نفس احساس درد می کنی، نه دیوانه هستی و نه ضعیف، تو فقط سوگواری.
زندگی گاهی خیلی درد ناک هست، اما این ما هستیم که زجر آورش می کنیم:
ما آدم های تبدیل کردن درد ها به رنج های چند ساله ایم.
- تکه هایی از یک کل منسجم
ما درد را به رنجی عمیق و طولانی تبدیل میکنیم و از حس کردن دوباره زندگی فاصله می گیریم و فکر می کنیم زندگی جز زجر کشیدن نیست.
- تکه هایی از یک کل منسجم
سوگ به اندازه ی کافی دردناک هست. وقتی که از واقعیت سوگ فرار می کنیم، وقتی که خود را در برابر آن بیحس می کنیم، وقتی که سعی می کنیم از آن فاصله بگیریم و وقتی سعی می کنیم سریع با آن کنار بیاییم آن را به زجر تبدیل می کنیم:
تمام شدن ها دردناک هستند. مثلاً اندوهگین شدن در مقابل هر نوع از دست دادنی درد است. اندوه را حس کردن دردناک است. اما اندوه را زندانی کردن و حس کردنش را به تعویق انداختن رنج است است و این به تعویق انداختن برای هر فرد روشی شخصی و متفاوت دارد.
- تکه هایی از یک کل منسجم
تلاش برای مقابله با سوگ درست مانند دست و پا زدن در آب برای غرق نشدن در آن است؛نتیجه کاملا معکوس دارد و باعث میشود بیشتر در آن فرو برویم.لازم نیست از درد سوگ اجتناب کنید؛ باید آن را بپذیرید:
اتفاق های تلخ و احساس های ناخوشایند دردناک هستند و فرار از آنها شاید در ابتدا برای ما جالب باشد چرا که به صورت موقت درد را کم میکند، اما در دراز مدت خود به رنجی عمیق تبدیل خواهد شد.
بعضی رنج ها همیشه اجتناب ناپذیرند؛هرکاری بکنید بازهم زندگی پر است از شکست ها،فقدان ها،پشیمانی ها و حتی مرگ.وقتی تمام مزخرفاتی را که زندگی به سمت تان خواهد انداخت،بپذیرید(از من بشنوید،مزخرفات زیادی به سمت تان خواهد انداخت)به لحاظ روحی و روانی در برابر آن آسیب ناپذیر خواهید شد.هر چه باشد،تنها راه غلبه بر درد این است که اول یاد بگیرید چطور تحمل کنید.
- هنر ظریف رهایی از دغدغه
در سوگ همه چیز دردناک است، و این کاملا طبیعی است . لازم نیست کاری کنی که از این وضعیت نجات پیدا کنی.
اگر ناگزیریم رنج بکشیم، اگر مشکلاتمان در زندگی اجتناب ناپذیرند، پس سوالی که باید بکنیم،این نیست که چطور به رنج کشیدن خاتمه بدهیم؛ بلکه سوال این است که چرا رنج میکشم؟برای چه هدفی؟
-هنر ظریف رهایی از دغدغه
سختی های زندگی قصد کشتن و انتقام جویی از من را ندارند.من از آنجا در رفتم؛چون فهمیدم آزادی زیاد،آزادی حقیقی را تهدید می کند.
13
پست های مرتبط: