پیشینه ای از آرزو:
جالب است بدانیم فلسفه آرزو در ادیان و ملیت های گوناگون مختلف است و نمی توان برای داشتن سرگذشت آن به گذشته رجوع کرد. ولی دانستن یک سری از آن ها خالی از لطف نمی باشد و شگفت آور است. به طور مثال ژاپنی ها مشکلات خود را با عنوان آرزو بر روی کاغذ هایی می نوشتند و به معبد ماتوکوجی می رفتند و کاغذ هارا در توالت های این معبد می انداختند و به این باور بودند که آرزوهایشان که همان حل مشکلاتشان بود به زودی برآورده خواهد شد.
همچنین اگر بخواهیم از قالب ادیان بررسی کنیم بهتر است از دین اسلام برایتان مثال بزنم. تاریخچه ی آرزو در اسلام به شبی به نام لیله الرغائب برمی گردد. پنجشنبه اول ماه رجب را به این نام می خوانند و اعتقاد دارند که سفره ی نعمت های الهی در این شب بر روی همه ی آدمیان باز است و با درخواست از خداوند می توانند به آرزویشان برسند. دیدگاه ادیان به خصوص دین اسلام به آرزو، به نوعی دعا کردن است.
سوالی که در این میان مطرح می شود این است که آیا به راستی آرزو چیست؟ کدام یک از دیدگاه ها بر آن صدق می کنند؟
آیا تاکنون فکر کرده اید شاید آرزو همان چیزی باشد که شما در زندگی قصد رسیدن به آن را دارید؟ به طور قطع آرزو همان چیزی است که شما در جهت تحقق بخشیدن به آن قدم بر می دارید و آن را عملی می کنید. در واقع آرزو همان خواسته های شماست که اگر بخواهید به آن ها جان می بخشید اگر هم که نخواهید...در این جا دیگر اثری از نشد یا نمی توانم نیست بلکه اگر آرزویی در ذهن شما شکل می گیرد خداوند توانایی انجام آن را در شما قرار می دهد.
هرچیز که در جستن آنی آنی:
گاهی اوقات یک تلنگر زندگیتان را تغییر خواهد داد. دبیرستانی که بودم یکی از استادانم از بچه ها پرسید بزرگترین آرزویتان را با اسم خود بر روی کاغذ بنویسید و در صندوق جلوی میز بیاندازید.برایم جالب بود زیرا تا کنون به آن فکر نکرده بودم. من آرزو ی بزرگی نداشتم و تنها ارزویم موفقیت بود که با در کنار هم قرار گرفتن آرزو های کوچکم به آن می رسیدم.
آیا بدون داشتن آرزو هم می توان زندگی کرد؟ جایگاه آرزو در زندگی هر فرد کجاست؟
بعد از جمع آوری آرزو ها توسط استاد، آرزو ها تک تک خوانده شدند. و نتیجه گیری جالبی به دست آمد.
تقریبا تمامی افراد به طور آگاهانه یا نا خود آگاه در جهتی که آرزو داشتند در حال حرکت بودند. یعنی براساس شناختی که از بچه ها داشتیم تقریبا راستای حرکتشان در مسیر زندگی با آرزوهایشان هم جهت بود. البته درست است در هرزمینه ای استثنا وجود دارد ولی قابل چشم پوشی بود.
در این جا بود که معنای واقعی هر چیز که در جستن آنی آنی خود را نشان می داد. تلاشم را بر آن گذاشتم که حتی اگر توانایی کاری را در خود نمی بینم آن را به صورت آرزو در ذهن خود پرورش دهم تا کم کم به سمت تحقق دادن به آن قدم بردارم.
آلبرت انیشتین نابغه یا کند ذهن قرن 19:
شاید خیلی از اوقات اسم افراد مهم را می شنوید و بی تفاوت از کنارشان رد می شوید.شاید به این خاطر است که در زندگی آن ها بخشی تعجب آور و یا خارق العاده ندیده اید. و بر این باورید که اکثر آن ها با یک برنامه ی روتین که شامل تلاش و پشتکار و انگیزه می شود حرکت کرده و موفق شده اند
من هم از این قاعده مستثنی نبودم و باور داشتم که افراد موفق از بچگی موفق بوه اند و یا با یک استراتژی کسل کننده به آرزوهایشان رسیده اند.
انیشتین در یادگیری مکالمه و صحبت کردن بسیار ضعیف بود. به گونه ای که خدمتکار آن ها به او لقب کند ذهن را داده بود. همین امر موجب شده بود که پدر و مادر آلبرت نگران هوش او باشند. او به علت ناتوانی در این امر باتحقیر های زیادی رو به رو شد. وی پس از سال ها پدرش فوت شد و تمامی مسئولیت های زندگی بر دوشش افتاد.علاوه بر آن بدهی های بسیاری هم داشتند.
آلبرت از کودکی به علم فیزیک علاقه ی بسیار زیادی داشت و اشتیاق زیادی از خود نشان می داد. تا جایی که هر شب با آرزوی رسیدن به جایگاه یک فیزیکدان مشهور به خواب می رفت. اما به خاطر مشکلات زندگی همه چیز را به تاخیر انداخته بود. تا وقتی که فهمید همه چیز بستگی به خودش دارد. او با وجود سختی های بسیار تحصیلات خود را ادامه داد و شروع به نوشتن مقالات مختلف کرد.
جالب است بدانید که او نمره هایش در درس های دیگر حتی ریاضی اصلا قابل تعریف نبود و فقط در زمینه ی فیزیک بهترین نمرات را به خود اختصاص داده بود.
آلبرت انیشتین نابغه ی قرن 19 که ملقب به کند ذهن بودن شده بودتوانست در طی دوران زندگی خود بهترین افتخارات را کسب کند. اگر چه شرایط خوبی هم نداشت ولی توانست به آرزویش برسد. انیشتین خواه یا ناخواه در جهت تحقق بخشیدن به آرزوی خود گام برداشته بود و تا جایی که می توانست آن را عملی کرده بود. و باز هم به مصداقی از جمله ی هرچیز که در جستن آنی آنی می رسیم.
نتیجه گیری کلی:
هر شخص در زندگی خود آرزوهایی دارد که ممکن است با شرایط فعلی زندگی اش توانایی تحقق بخشیدن به آن هارا نداشته باشد ولی دست کشیدن از آن ها یعنی خاموش کردن منبع آرزو ها و خوشبختی. باید هر کس خودش شرایط تحقق بخشیدن به آرزوهایش را فراهم کند. با نگاهی بر زندگی نابغه ی بزرگ، آلبرت انیشتین فهمیدیم که اگر قهرمان زندگی خود نباشیم و برای آرزوهایمان ارزش قائل نشویم در واقع آتشفشان آرزو های خود را رو به زوال و نابودی برده ایم.