سارا رشادی
سارا رشادی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

قدم به قدم تا کشف محصول

رضایت مشتری با رشد محصول در بازار رابطه‌ای کاملا مستقیم داره. در دنیای پر رقابت امروزی، همه شرکت‌ها به دنبال این هستند که تعداد کاربران خودشون رو افزایش بدن و از این طریق سهم بیشتری از بازار رو به خودشون اختصاص بدن. از طرف دیگه فیچرهایی که با کدنویسی تولید می‌شن بسیار گرون هستند، به همین دلیل هم بهتره که قبل از شروع کدنویسی، از نیاز مشتری مطمئن شیم.

Product Discovery
Product Discovery

اول از همه باید مطمئن بشیم که مشتری واقعی این محصول رو می‌خواد، بعدش باید راه حلی پیدا کنیم که قابل استفاده، مفید و امکان‌پذیر باشه.

کشف محصول، درباره ساختن محصول درست برای ارائه به مشتریه و به تیم‌های محصول کمک می‌کنه با درک مشکلات کاربر واقعی و سپس یافتن بهترین راه حل برای آن‌ها، ایده‌هاشون رو پالایش کنن.

وقتی داریم درباره یک محصول تصمیم می‌گیریم، همیشه عدم قطعیت وجود داره. اصلا واسه همین هم کشف محصول انجام می‌دیم تا بتونیم خطرات مربوط به این تصمیم رو کاهش بدیم و ریسک رو پایین بیاریم، پس اگه کشف محصول رو کنار بذاریم، به احتمال خیلی زیاد ارتباط بین نیازهای کاربر و محصول رو قطع کردیم.

مارتی کاگان (مدیر محصولی با سابقه در سیلیکون ولی)، معتقده که چهار ریسک بزرگ در مدیریت محصول وجود داره:

  • ۱ ریسک ارزش: آیا مشتری محصول رو می‌خره یا کاربر ازش استفاده می‌کنه؟
  • ۲ ریسک قابل استفاده بودن: آیا کاربر می‌دونه چطور از محصول استفاده کنه؟
  • ۳ ریسک امکان‌پذیری: آیا مهندسان ما می‌تونن چیزی رو که نیاز داریم در زمان مورد نظر و با فناوری‌های موجود در سازمان بسازن؟
  • ۴ ریسک ماندگاری کسب و کار: آیا این راه حل برای جنبه‌های مختلف بیزینس ما کار می‌کنه؟

کشف محصول کمک می‌کنه تا این ریسک‌ها کاهش پیدا کنن، اما باید توجه داشته باشیم که هدف از کشف محصول فقط لیست کردن فیچر و نیازمندی‌های اون نیست، بلکه ایجاد محیط یادگیریه که بتونیم در اون محصول رو مرتب بهبود بدیم.

خب ما برای کشف محصول می‌تونیم از مراحل زیر استفاده کنیم:

اول از همه باید یه مدل داشته باشیم. ما اینجا از مدل دابل دیموند برای دیسکاوری استفاده می‌کنیم که شامل مراحل زیره:

double diamond
double diamond


· کشف نیاز اساسی کاربر:

  • فهمیدن
  • تعریف

· شناسایی راه‌حل‌های بهینه:

  • ایده‌آل
  • پروتوتایپ (نمونه اولیه)
  • تست

کشف نیاز اساسی کاربر:

دیسکاوری یا کشف محصول با شناسایی چالش‌هایی که می‌خوایم توی محصولمون فیکس کنیم، شروع می‌شه. مثلا یه چالش مثل این «چطور می‌تونیم کاری کنیم تا شرکت‌های بازار میانی از تخته محصول استفاده بهتری کنن؟»

تعریف چالش گاهی سخته و حتی ممکنه گاهی در پایان پروسه ریلیز محصول با چالش جدیدی روبرو بشیم. در کل چالش‌ها رو می‌تونیم با بررسی مشکلات فعلی و نیازهای کاربران پیدا کنیم یا حتی در زمان برطرف کردن یه چالش دیگه. مثلا ممکنه در حال بهبود محصول باشیم و حفظ امنیت کاربر هم به اهدافمون اضافه بشه.

فهمیدن: برای شناسایی صحیح چالش، ابتدا باید نیازهای اساسی کاربر در زمان استفاده از محصول رو درک کنیم. دراین مرحله، تیم محصول ما برای رسیدن به پاسخ، نیاز به تحقیقات کمی و کیفی داره. بعضی از ابزارها و تکنیک‌هایی که می‌تونه توی این مسیر بهمون کمک کنه به ترتیب شامل موارد زیره:

تحقیقات کاربر ، تشکیل گروه‌های تمرکز، مشاهده، مصاحبه با مشتری، تحلیل دیتا، تحقیقات مقایسه‌ای و نقشه همدلی (empathy mapping).

  • تعریف: بعد از درک نیازهای کاربر، باید بتونیم اون‌ها رو به وضوح تعریف کنیم. برای انجام این کار، چند مرحله وجود داره:
  • برطرف کردن مشکل: هدف رو باید طوری بنویسیم که کل مشکلی که قراره حل کنیم، پوشش بده. این بهمون کمک می‌کنه تا با تیم ارتباط برقرار کنیم و به یه درک مشترک از نتیجه کار برسیم. اگه مشکل رو به طور دقیق ننویسیم، تمرکز درباره اینکه چی می‌خوایم برای همه سخت می‌شه.
  • تایید مشکل: باید مطمئن شیم که مشکب در محیط واقعی وجود داره و نیاز به حل شدن داره. مشکلی که کاربرامون لمس می‌کنن، چقدر بزرگه؟ حل این مشکل چقدر ارزش داره؟
  • اولویت بندی: باید مطمئن بشیم که کدوم یکی از مشکلات شناسایی شده رو باید ابتدا حل کنیم. چندین فریم‌ورک وجود داره که توسط تیم‌های محصول مورد استفاده قرار می‌گیره. مثل RICE
  • برای تعریف مشکل، بعضی از تیم‌های محصولی از روش‌هایی مثل نقشه راه (journey mapping) یا آنالیز SWOT استفاده می‌کنن.

شناسایی راه‌حل‌های بهینه:

بعد از اینکه مشکلات خاص کاربر رو جدا کردیم، بهتره آن‌ها رو به بخش‌های کوچیکتر تبدیل کنیم تا راحت‌تر به نتیجه برسیم. توی این مرحله، ایده‌های اولیه، پروتوتاپ‌ها و تست راه‌حل‌های احتمالی رو دوباره با تیم اولویت بندی می‌کنیم. همه این‌ کارها رو به یه دلیل انجام می‌دیم و اون هم اینکه قبل از دلیوری محصول، از ارزش و اعتبارش مطمئن بشیم.

  • ایده‌آل: در حالت ایده‌آل می‌دونیم که چطور برای حل مشکلات کاربر باید برنامه ریزی کنیم. این جاییه که تیم ما می‌تونه با تمرین‌های نوآوارانه و سایر تکنیک‌های ایده‌پردازی (طوفان فکری (brainstorming)، نقشه ذهنی (mind mapping) یا طراحی داستان (storyboarding) و حتی اجرای اسپرینت طراحی (design sprint)) وارد عمل بشه.
  • بعد از ارائه ایده‌ها، تیم‌ می‌تونه وارد فاز امکان‌سنجی و بعد اولویت‌بندی برای پروتوتایپ بشه. بعدش پروتوتاپ‌ها رو به مشتری ارائه می‌دیم و فیدبک می‌گیریم.
  • پروتوتایپ (Prototype): داشتن پروتوتایپ باعث می‌شه بتونیم ایده‌ها رو به صورت زنده نشون بدیم. پروتوتایپ‌ها نمونه‌های مختلفی دارن که بنا به نوع خروجی که تیم می‌خواد ازش بگیره انتخاب می‌شن. مثلا طرح‌ها (sketches)، ماکت‌ها (mockups)، پروتوتاپ قابل کلیک (clickable prototypes)، نسخه اولیه (MVPs) و حتی محصول ساده قابل مقایسه (competitive/similar products).
  • تست: مرحله تست مشخص می‌کنه که آیا راه حل پیشنهادی می‌تونه مشکل و حل کنه یا خیر؟ ابزارهای رایج تست عبارتند از: تست آ/ب (A/B testing)، مصاحبه با مشتری (customer interviews)، تست کاربر (user testing)، توزیع نظرسنجی (distributing surveys) و تست بتا محصول (product beta testing).

نکته پایانی: در مجموع فراموش نکنیم که هیچ‌چیزی در مرحله راه حل ساخته نمی‌شه و فقط قراره ایده‌‌هامون رو به ذی‌نفعان و کاربران نشون بدیم. بعد از این مرحله و دریافت تایید ذی‌نفعان و کاربران، وارد فاز دلیوری می‌شیم.

پ.ن: این متن ترجمه آزادی از لینک زیره. من سعی کردم به زبانی ساده و به صورت خلاصه یه راهنمای سریع و آسون برای فاز کشف محصول ترجمه کنم و در اختیار شما عزیزان قرار بدم.

پ.ن ۲: از اونجایی که ما به تلفظ انگلیسی بعضی از کلمات عادت کردیم، احساس کردم ترجمه لغویشون خیلی بد می شه، واسه همین اصل کلمه رو توی پرانتز گذاشتم.

برداشت آزاد از:

https://www.productboard.com/blog/step-by-step-framework-for-better-product-discovery/

محصولپروداکتبرنامه نویسیبیزینسproduct
روزانه‌های یک اسکرام‌مستر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید