دقایق و لحظات از پس هم میگذرند. روزهای سختی سپری شده. از دوران دانشجویی، طعم فعالیت اجتماعی را چشیدیم و ذره ذره، کنشگری داوطلبانه در زندگیمان روزنه شد. روز به روز چالشهای جدید افقی نو پیش روی ما گشود. مفاهیم مهر، دوست داشتن، دیدن دیگری، پهنهاش از دوست و خانواده گسترش پیدا کرد. کسیکه مفهوم و ارزش فعالیت را در قالب آکسیون اجتماعی تجربه میکند، به مرور زمان و با پشتوانه تاریخی درمییابد که موثرترین و ارزشمندترین فعالیت در زندگی در کنار کار شخصی، کنشگری مدنی-اجتماعی است. اگر خاطرمان آزرده میشد از دیدن کودکی فال به دست، یا تقلای مادری برای درمان کودکش، بستر نهاد مدنی، از طریق همبستگی اجتماعی راه را برای حل مشکلات و یافتن راهکارها در سطح کلانتر هموار ساخته بود. اگر بخواهم از احساسم بگویم این روزها زندگی طعم گسی دارد. جریان تمامیت خواه تن جامعه مدنی ایران را زخمی کرده؛ زخمی عمیق. برای کسی که تجربه کنشگری مدنی دارد، سفر،مهمانی، دورهمی،.. (گرچه هر کدام در جایگاه خود مهم و انگیزهبخش و دلانگیز) خلاء این فعالیت را پر نمیکند. متاسفانه علیرغم ایده پیشرفت تاریخ فراز و نشیبهای بسیار به خود دیده. همچنان راه برونرفت در این زمان عسرت حتی با در نظر گرفتن فرماسیون فعلی سیاسی-اجتماعی که مانع رسیدن بارقهای امید میشود همان اندک قدمهای کنشگری است، حتی اگر خموده و آزرده شود. نباید بگذاریم از هم گسسته شود، خاموش و فراموش شود. تنها راه نجاتمان این است دست از رویاهایمان برنداریم، شاید جوانه شدن حقیقت در گرو دست نشستن از این رویا باشد. هرچقدر محال،...گرچه خود ممکن است دست از امید و ایمان برداشته باشیم، باید بدانیم به کنج خلوت خزیدن و لبان را گزیدن صرفا ما را تحلیل میبرد. شاید روزنهای به فراسوی این حجم از ظلم، همان جهش ایمانی کرکگوری در این سیاهی از هر سو باشد. شاید همان پایداری و استقامتی باشد در دل شک و اندوه...
پ.ن: نقاشی زیبای فرهاد از فرزندان جمعیت امام علی