در قسمت قبل، تعریف کردم که از روستای نایبند دیدن کردیم. حرکت کردیم به سمت کرمان. حدود 4 ساعتی در راه بودیم. شب بود که به میدان گنجعلی خان کرمان رسیدیم. میدان بسیار زیبایی بود که خستگی مسیر را از تن مان به در کرد. دور میدان شروع به قدم زدن کردیم و غرق دیدن مغازه های فروش پته و مس شدیم.
برای شام در گوگل جستجو کردم و رستوران کیخسرو را پیدا کردم. رستوران اتمسفر خوبی داشت. ما شام خورشت قیمه بادمجان و بزقورمه که غذای سنتی کرمان بود و شامل گوشت، نخود، کشک، پیازداغ و نعناع داغ است، سفارش دادیم. طعم هر دو غذا را دوست داشتم. زمانی که میخواستیم از رستوران خارج شویم دیدم که در دیواری عکس مشاهیر کرمان را گذاشتند. جالب بود.
رفتیم برای استراحت چون فردا برنامه فشرده ایی داشتیم. صبح زود بعد از خوردن صبحانه به سمت ارگ بم راه افتادیم. این ارگ عظیم در قرن ششم تا چهارم قبل از میلاد (دوره امپراتوری هخامنشی) ساخته شده و تا سال ۱۸۵۰ پس از میلاد نیز همچنان مورد استفاده بود. ارگ قدیم بم از قرن هفتم تا یازدهم به عنوان چهارراهی در امتداد جاده ابریشم و دیگر راههای تجاری مهم و بهعنوان تولیدکننده لباسهای ابریشمی و نخی اهمیت داشته.
در مسیر برگشت از بم، در جاده پرتقال بم خریدیم، به عنوان سوغاتی سالم. چون پدرم به پرتقال های شیرین علاقه دارد. در ادامه به شهر راین رفتیم که در مسیر بین کرمان و بم است. قلعه راین یکی از مهمترین آثار تاریخی کهن شهر راین است و بر موجودیت راین قبل از اسلام مهر تأیید مینهد. گفته میشود قدمت آن به دوره ساسانیان بر میگردد. در بازارچه محلی کوچکی که در ارگ راین بود یک پته کوچک خریدم از خانمی که از نوجوانی پته دوزی میکرد. یک بسته کلمپه و کماج که از شیرینی ها سنتی کرمان است و پایه آن از خرما است خریدیم.
مقصد بعدی مان در آن روز باغ شازده معروف بود. فکر میکنم هر کسی سفر کوتاهی هم به کرمان داشته باشد، این باغ زیبا را از دست نمیدهد. فوارههای باغ شاهزاده بر پایه نیروی اختلاف ارتفاع کار میکنند. باغ شازده یکی از بزرگترین و زیباترین باغ تاریخی کویری ایرانی محسوب میشود.
مقصد پایانی آن روز، آرامگاه شاه نعمت الله ولی بود. شاه نعمتالله از عرفای سدهٔ هشتم و نهم هجری است که طریقتی جدید در تصوف ایجاد کرد و در طریقت و تصوف مقامی بلند داشته به طوری که پیروان سایر طریقتها را نیز تحت تأثیر خود قرار داده. او از جمله حكما و شعرا و بزرگان تصوف ایران و مؤسس طریقت صوفیان نعمتاللهی است. اگر روزی بروید که خلوت باشدمکان آرامگاه، بسیار برای تمرکز و مراقبه محیطی مناسب دارد. گرچه یک سری تبلیغات ایدئولوژیکی ظاهر عارفانه آن را تغییر داده است.
چون فردا روز آخری که بود که در کرمان بودیم، رفتیم تا قدری خستگی روز را از تن به در کنیم. صبح روز بعد نوبت دیدن از جاهای دیدنی داخل شهر بود. به دیدن حمام گنجعلیخان رفتیم و سپس در کوچه پس کوچه های بازار به اکونوموزه برخوردیم. این بنای تاریخی در سال ۱۲۶۷ هجری شمسی به عنوان بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس ساخته شد. پس از تعطیلی بانک و انتقال آن به محل کنسولگری انگلیس، ساختمان حیاتی در سال ۱۳۱۲ برای استفاده دانشآموزان بازسازی و سال ۱۳۲۰ به احترام بانو "بی بی حیاتی" به نام او نامگذاری شد این مدرسه تا سال ۱۳۵۶ به همین منظور استفاده میشد. در بازدید از مدرسه تاریخی «بانو حیاتی» در کرمان، میتوانید با مشاغل اصیل کرمانیها آشنا شوید. در یکی از مغازه های این موزه صنایع دستی که در آن ترکیبی از پته و مس به کار برده شده بود بسیار زیبا بودند.
بعد از آن به سمت دیدن باغ دولت آباد حرکت کردیم. یکی از دوستانم که اهل کرمان است به من پیشنهاد کرده بود که دیدن باغ فتح آباد در شب قشنگ تر است ولی با توجه به اینکه فرصتی نداشتیم حوالی ظهر بود که به آنجا رفتیم. شاید شانسی که آوردیم این بود که هوا ابری بود و آفتاب اذیت مان نمیکرد. قدمت باغ فتح آباد به دوره قاجار برمی گردد و ساخت آن در زمان محمد شاه قاجار شروع شده بود. این باغ به دستور فضل علی خان بیگلربیگی در روستای اختیارآباد کرمان ساخته شد. حاکمان بعدی کرمان نیز برای استراحت و تفریح از این باغ استفاده میکردند. باغ حال و هوای دلنشینی داشت و پخش موسیقی سنتی هم بر زیبایی باغ افزوده بود.
بعد از دیدن باغ زیبای فتح آباد و خوردن فالوده کرمانی در کافه آنجا، به سمت یزد به سفرمان ادامه دادیم. ناگفته نماند که ما دیدنی های شهر یزد را به صورت مبسوط در سفری در پاییز سال قبل دیده بودیم و این شهر واقعا به دلمان نشسته بود. احیای بافت تاریخی یزد و حفظ روح سنتی آن دل هر گردشگری را می رباید. ما بیشتر به عنوان یک مقصد استراحت موقت برای برگشت به سمت تهران در یزد اقامت داشتیم. در مسیر حرکت از سمت کرمان به یزد از روستای کبوترخان گذشتیم و مغازه های متعدد بستنی فروشی توجه مان را جلب کرد. وسوسه شدیم و یک بستنی همراه با قهوه سفارش دادیم. طعم خوشمزه ای داشت.
حدود چهار ساعت و نیم در راه بودیم و بالاخره به شهر یزد رسیدیم. گرچه قدری خسته بودیم ولی دیدن محله فهادان در شب ما را به هیجان آورد که پیاده در کوچه پس کوچه های آن قدم بزنیم. ابتدا رفتیم به هتل رستوران راه ابریشم یزد، فضای قشنگی داشت. منو غذا متنوع نبود؛ ما تاس کباب شتر و ته چین مرغ بریانی هندی سفارش دادیم. من اولین بارم بود که گوشت شتر را امتحان میکردم و حس خاصی داشتم، با توجه به اینکه چندین وقت هم هست به گیاه خواری علاقه مند شدم این انتخاب برایم دشوار بود ولی دلم را به دریا زدم. غذاها خوشمزه بودند.
از دیدن کافه ها و مغازه های زیبای یزد در محله فهادان سیر نمیشدیم. در قدم زدن ها به کافه باران رسیدیم و چای سفارش دادیم. این کافه نمای زیبا و آرامش بخشی داشت. بعد از قدم زدن های فراوان دلمان نیامد میدان امیرچخماق را نبینیم. گرچه تبلیغات ایدئولوژیکی در این میدان هم به اصالت این بنیه تاریخی آسیب زده و همچنان زیبا و با شکوه است.
با توان باقیمانده در جان به محل اقامتمان برگشتیم و خوابیدیم تا برای سفر روز بعد آماده باشیم. (ادامه دارد...)