سارا رضائی
سارا رضائی
خواندن ۴ دقیقه·۱۱ روز پیش

نسبت ما با فاجعه‌ی نسل کشی در فلسطین: از انسداد حاکمیتی تا فرسایش اخلاق عمومی

پیش‌نوشت

متن زیر در شامگاه پنج‌شنبه، یک روز پیش از حمله نظامی اسرائیل به خاک ایران نوشته شده است. در آن زمان، تمرکز بر تداوم نسل‌کشی اسرائیل در غزه ضرورت بازنگری در نسبت جامعه ایران با فاجعه انسانی در فلسطین را پررنگ‌تر می‌کرد. تحولات پس از آن، از جمله هم‌زمانی حمله به ایران و ادامه بمباران غزه، نشان می‌دهد که مسئله فلسطین نه یک موضوع صرفاً ایدئولوژیک یا سیاسی، بلکه بحرانی انسانی با ابعاد جهانی‌ست که پرداختن به آن، نیازمند تفکیک ساحت‌های سیاسی، اخلاقی و تاریخی است. این متن تلاشی‌ست در این راستا.


در میانه‌ی تراژدی جاری در غزه، صدای ما ایرانیان در برخی موارد یا خاموش است یا دستخوش اعوجاجی‌ست که ریشه در بحران بی‌اعتمادی به حاکمیت، و فروپاشی نسبت ما با مفاهیم انسانی دارد. فاجعه‌ای که برخی از تحلیل‌گران از آن با عنوان «نسل‌کشی زنده» یاد کرده‌اند، نزد ما بیش از آنکه محل اقدام اخلاقی باشد، به میدان صف‌بندی‌های سیاسی داخلی بدل شده است.

ناتوانی و ناکارآمدی حکومت ایران در مدیریت بحران‌های اقتصادی، فساد ساختاری، و سرکوب خشن اعتراضات مدنی، همراه با نوعی دیپلماسی منطقه‌ای که به‌جای پیگیری منافع ملی-منطقه‌ای در چهارچوب موازنه‌ی قدرت و حقوق بین‌الملل، بر تقابل ایدئولوژیک و حمایت گزینشی و غیرانتقادی از بازیگرانی نظیر حماس و حزب‌الله مبتنی است، افقی تیره برای مشارکت آزادانه و عقلانی جامعه در مسائل منطقه‌ای ایجاد کرده است. در این سیاست خارجی، تمایز ضروری میان نقد واقع‌گرایانه از اسرائیل و حمایت عقلانی از مقاومت مردم فلسطین گم شده است. در نتیجه، واکنش روانی جامعه‌ی ایران نسبت به حمایت‌های رسمی حکومت، گاه به شکل انزجار کور نسبت به کلیت مسئله‌ی فلسطین ظاهر می‌شود.

در این زمینه، نوعی گره‌خوردگی میان سیاست داخلی و منطقه‌ای پدید آمده که توانایی جامعه‌ی ایرانی در داوری مستقل و انسانی را مختل کرده است. ما در تعلیق‌گاه عجیبی گرفتار آمده‌ایم: در حالی که اخبار و تصاویر کشتار و ویرانی در غزه دل هر انسان آزاده‌ای را می‌لرزاند، برای بسیاری از مردم، آنچه احساس خشم برمی‌انگیزد نه جنایت‌های اسرائیل، بلکه روایتی‌ست که حکومت ایران از این فجایع ارائه می‌دهد—روایتی که دیگر به چشم مردم نه انسانی، بلکه ابزاری و سیاسی آمده است.

با این‌همه، بحران مشروعیت و ناکارآمدی حاکمیت نباید مسئولیت فردی و اخلاقی ما را در قبال نسل‌کشی در فلسطین به تعلیق درآورد. وفاداری به حقیقت، همان‌طور که هانا آرنت در مقاله‌ی «مسئولیت داوری و تفکر» تأکید می‌کند، وظیفه‌ای انسانی و فردی‌ست که نمی‌تواند به‌واسطه‌ی انزجار از یک نظام سیاسی معلق بماند. ما باید بتوانیم موقعیت‌های پیچیده را تحلیل کنیم، و موضع خود را بر مبنای داوری آزاد، آگاهانه و همدلانه بنا کنیم.

شکست نهادهای حقوق بشری بین‌المللی در توقف این فاجعه، یکی دیگر از سرچشمه‌های ناامیدی ماست. مفاهیمی که زمانی افقی برای عدالت جهانی گشوده بودند—حقوق بشر، عدالت کیفری بین‌المللی، و حتی اصل منع نسل‌کشی—اکنون در عمل ناتوانی‌شان را فریاد می‌زنند. ایلان پاپه، در کتاب پاک‌سازی قومی در فلسطین، با دقت مستند کرده که پروژه‌ی حذف فلسطینیان نه پدیده‌ای نو، که ریشه در بنیاد تأسیس دولت اسرائیل دارد. رشید خالدی، تاریخ‌نگار فلسطینی-آمریکایی، رشید خالدی در جنگ صد ساله علیه فلسطین این پروژه را بخشی از یک روند استعمارگرایانه‌ی مدرن و خشن می‌داند که با زبان لیبرال مشروعیت یافته است.

در کنار این روایت‌ها، ادوارد سعید بارها تأکید کرده که فلسطین آزمونی‌ست برای سنجش صداقت روشنفکران و نخبگان جهانی؛ آزمونی که بسیاری در آن مردود شده‌اند. ناتوانی از درک این مسئله در چارچوب استعمار نو، و ترجیح دادن ملاحظات قدرت یا منافع به حقیقت انسانی، نشانه‌ی افول اخلاق عمومی‌ست.

در میانه‌ی این بحران، ما باید از صف‌بندی‌های سیاسی فراتر برویم. حقیقت قربانی جنگ است، این گفته‌ی رایج تنها زمانی معنا دارد که ما به وظیفه‌ی وفاداری به حقیقت متعهد باشیم. دفاع از مردم فلسطین نباید به‌معنای تأیید تمام عملکردها و عقاید گروه‌هایی چون حماس تلقی شود. وفاداری به حقیقت به‌معنای ایستادن در کنار جان‌های بی‌دفاع است؛ چه در غزه باشند، چه در کوچه‌های تهران.

یکی از نشانه‌های بحران اخلاقی در جامعه‌ی ایرانی، ظهور احساس انزجار نسبت به پرچم فلسطین و مظاهر نمادین مقاومت است. این احساس نوعی واکنش روانی به مصادره‌ی نمادها توسط حاکمیت است. در یک تحلیل روان‌کاوانه، می‌توان گفت که وجدان اخلاقی جمعی در ایران، به‌دلیل تروماهای سیاسی و اقتصادی، نوعی «جابجایی» (displacement) روانی انجام داده است: کینه‌ی ما به حکومت، بر ابژه‌ای چون «مسئله‌ی فلسطین» فرافکنی شده، و پرچم سبز و قرمز و سفید مقاومت، اکنون برای برخی یادآور ریاکاری و فریب است، نه رنج واقعی انسان‌ها. نوآم چامسکی در آثارش—به‌ویژه Manufacturing Consent— بارها بر اهمیت گسست از روایت‌های رسمی و بازگشت به حقیقت وقایع تأکید کرده است—درسی که جامعه‌ی ما امروز بیش از همیشه به آن نیاز دارد.

فاجعه در غزه تنها فاجعه‌ی مردم فلسطین نیست؛ آزمونِ نهایی اخلاق، همبستگی، و حقیقت‌خواهی در دوران ماست. اگر ما در برابر آن سکوت کنیم—نه به دلیل بی‌خبری، که به دلیل فرسودگی اخلاقی—در حقیقت باخته‌ایم.


بر این زمین چیزی هست که شایسته‌ی زندگی‌ست:

بانوی زمین، مادر آغازها و پایان‌ها،

که نامش فلسطین بود، و همچنان فلسطین مانده است.

محمود درویش

فلسطینجنگنسل کشیاخلاقسیاست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید