
۰
اولین باری که به یه نفر پول قرض دادم ، زیاد در موردش فکر نکردم. طرف، از اولین عشق های زندگیم بود که یه حس یه طرفه بهش داشتم. وقتی بعد از صد سال بهم زنگ زد و درخواست پول کرد، بدون درنگ به خاطر نادونی های احساسی پولی که برام ارزش داشت رو تقدیمش کردم.
باور داشتم که مرد خوبی یه و یه روزی پولمو پس می ده ولی وقتی کسی زبونی قولی بهت می ده ، نمی شه اطمینان کرد و خیلی راحت می تونه بزنه زیرش و وقتی ببینتت، اصلا به روی خودش نیاره.
برای منم همین شد و اون پسر به هر دلیلی هیچ وقت پولمو پس نداد.
یه بار دیگم تو زندگیم دلم سوخت و به یکی از دوستام پول دادم .اون نه تنها پولمو نداد بلکه دعوتم کرد که تا تو شوی لباسی که گذاشته بود، ازش خرید کنم.
راستش به بهانه پس دادن بدهیش منو کشوند اونجا ولی من وقتی دیدم اصلا قصدی برای پس دادن پول نداره، یکمی تو خونه اش چرخیدم، لباس ها رو دیدم ولی بدون خرید کردن اونجا رو ترک کردم.
نمی دونم این جور آدما پیش خودشون چی فکر می کنن. شاید فکر می کنن که ما احمقیم یا به قول یکی از دوستام:" عبدالله گیر آواردن!!!"
ولی اعتماد کردن یه باور درونی یه و اینکه شاید ما همه رو عین خودمون می بینیم. مثلا اگر خودم صادقم گمان می کنم بقیه هم همین طورن یا اگه دروغگو نیستم ، تضمینی هست که دیگری هم نباشه؟
اگه همه احتمالات رو در نظر بگیریم شاید درک مسائل برامون راحت بشه یا اینکه در قبال عملمون مسئول باشیم با همه عواقبش.
مثلا می خوام یا راضی هستم که پولمو بدم؟
اگه پولمو پس نده مشکلی ندارم یا ناراحت می شم ؟
یا در شرایطی هستم که پس دادن یا ندادن پولم برام اهمیتی نداره؟
اگه با خودمون صادق باشیم، کمتر آسیب می بینیم و یه دیگران هم یاد می دیم که رفتار شایسته تری باهامون داشته باشن.
با این حال درک درست در موقعیت ها خیلی وقت ها تجربی به دست میاد و تا ضربه نخوریم ، یاد نمی گیریم. که این تو همه چی صدق می کنه.
احتمالا تجربه، درنگ کردن رو بهمون یاد می ده.
مثلا تو همین قصه پول بعدا دیگه احساسی عمل نکردم و با خودم گفتم:بدم یا ندم؟
پول قرض دادن یا ندادن؟
و بعدا تو داستان های دیگه می شه بپرسیم:
اعتماد کردن یا نکردن؟
صداقت یا دروغ؟
مهربانی یا ریا؟
صاف یا کج؟
این طرف یا آن طرف؟
و خیلی ساده
این یا آن؟