دخترم میگه: مامان اصن نمیفهمن کی پریود میشی! آخه عصبانی نمیشی و با خنده ادامه میده :و متوجه چیزی نمیشم!
مندر کنکاش خاطراتم:
یاد گرفتم اصلن این قضیه رو به روی خودم نیارم ،مهم نبود که درد داشته باشم یا نه!مادرم توجهی نداشت،مثلا اینکه تو اون دوران بیشتر بهمون برسه، ابدا،فقط باید پنهان میکردیم یواشکی میرفتیم زیرزمین و اونجا پارچه هایی که بو و رنگ خون داشت تند تند می شستیم؟ کجا پهن میکردیم؟ نمیدونم؟ در کنکاش ذهنم چقدر چیز واسه پنهان کردن داشتم .یه دختر ده یازده ساله بودم که فقط باید خوب مخفی کردن رو خودم بصورت خود جوش یاد میگرفتم!ا ین نوشته ها درد داره، اشک داره و مینویسم که شاید کمکی باشه.
زنانگیم، برجسگی سینه ام و پریودم رو اونقدر در خودم غرق کردم تا وقت دانشگاهم رسید اونجا یه نفس راحت کشیدم و تازه کلی چیز که نه از مادرم و نه از مدرسه یاد نگرفته بودم رو در اونجا آموختم .
نه درد ندارم چون یادگرفتم دردم رو پنهان کنم مبادا پدر، برادر،مادر، مردها ... چیزی بفهمن، ابزارش رو هم باید خودم پیدا میکردم، پارچه های کهنه ، اون موقع یعنی حدود 30 سال پیش بهداشت و وسایل بهداشتی مثل امروز نبود و در عین حال یک کودک 10 یا 11 ساله هم بودی که از جنسیت خودت شرمنده میشدی!رد پاش همینجاست . راستی این زخم ها(نادانی و بی توجهی به دختران و بلوغشان)زیر غباری از زمان پنهان بود ولی هست تر و تازه مثل هر ماه و روز مشخص که دوباره پریود میشوم.