اگر یکی میاومد و به سارای ده ساله میگفت تو یه روزی محتوا نویس میشی و هفتهای چند تا متن برای چند تا سایت مینویسی احتمالا میخندید و میگفت تو اصلا منو نمیشناسی! دروغ چرا؟! من تا پنجم دبستان همه انشاهامو یه جورایی با کمک مامانم مینوشتم و راستش بیشتر از یه جورایی. خیلی وقتا مامانم باید جملهها رو کامل میگفت و من مینوشتم. فرداشم تو کلاس میخوندم و واسه نمره بیستی که در اصل واسه خودم نبود ذوق میکردم. دقیقا همین سارایی که در تصویر مشاهده میکنین :)
آخرای بهار سال 97 و نزدیکای تموم شدن ترم دوم دانشگام به فکر کار کردن افتاده بودم و اصلا به کار کردن تو یه شرکت یا یه محیط کاری واقعی فکر نمیکردم. طبیعی هم بود. نه تجربه کاری داشتم و نه درس خاصی خونده بودم. واسه همین با یکی از دوستام قرار گذاشتیم که بین کافهها بچرخیم و ببینیم تو کدومشون میتونیم کار پیدا کنیم.
برنامه همین بود تا اینکه یه روز تو ماه خرداد رفتم مصاحبه با مدیرعامل استارتآپ قبضینو تو دانشگاه شریف. راستش اصلا انتظار نداشتم که بعد مصاحبه قرار بذاریم که من یه ماه بعد کارمو به عنوان کارآموز تولید محتوا باهاشون شروع کنم ولی خب خیلی وقتا اتفاقایی میفته که آدم انتظارشو نداره و همین اتفاقای یهویی تبدیل میشن به شروع یه دوره مهم و جدید تو زندگیمون. قشنگی زندگی هم به همین اتفاقای یهوییه دگیه :)
من کارمو از 16 تیر شروع کردم و خب راستش اولش تجربه ترسناکی بود. ارتباط با آدمای بزرگتر از خودم، ورود به یه محیط حرفهای و جدی و مسئولیت پذیری. این سه تا مهمترین چیزایی بودم که باید یاد میگرفتم. نمیدونیم شمایی که دارین این متن رو میخونین درونگرا هستین یا برونگرا ولی خب فکر کنم این چالشا مخصوصا دوتای اولی واسه یه آدم درونگرا سختتر از یه آدم برونگراست.
الان که بعد از دو سال و چهار ماه کار کردن به اون موقعها فکر میکنم به جرئت میتونم بگم ورود به آیان مهمترین تجربه زندگی من بود. چیزایی که تو این مدت یاد گرفتم خیلی خیلی بیشتر از چیزاییه که تو 19 سال قبلی یاد گرفتم و بخاطر این موضوع باید از خیلیا تشکر کنم. از امیر که مستقیما باهاش کار کردم و احتمالا اون اولا با سوال پرسیدنام کلافهش میکردم تا بقیه بچههای شرکت که کمکم کردن بینشون جا بشم و حس خیلی خوبی داشته باشم و آیان و بچههاش تبدیل بشن به دنیای امن و دوست داشتنی من.
راستش با اینکه الان دو ساله دارم به عنوان یه محتوا نویس کار میکنم هنوزم یکم با نوشتن درباره خودم و احساسات شخصیم مشکل دارم ولی خب به پیشنهاد امیر تصمیم گرفتم یواش یواش اینجا بنویسم و تجربههامو با کسایی که شاید حوصله خوندن متنای منو داشته باشن به اشتراک بذارم. (اینم بگم که وقتی بهش گفتم من سختمه متن بنویسم گفت: "محتوا نویس ما رو باش :(" )
چیزی که الان تو ذهنمه خیلی چیزا رو شامل میشه؛ از نوشتن درباره تجربیاتم تو محیط کار و ارتباط گرفتن با آدمای جدید گرفته تا حرف زدن درباره مبحثای تخصصی و چیزایی که به عنوان یه کارشناس تولید محتوا یاد گرفتم. ولی حس میکنم نوشتن اینجا و حرف زدن درباره این تجربهها میتونه هم به خودم و هم به خیلیای دیگه کمک کنه.
فکر کنم واسه شروع کافیه و یه جورایی منو شناختین. الانم وقتشه برگردم سر کارم. تا متن بعدی مراقب خودتون باشین.
| سارای |
محتوا نویسی که نوشتن سختشه :)