?
میراث کمونیسم چیزی جز فقر نبود. جز قتلِ انگیزه، قتلِ روحیه تلاش، کمونیسم در عمر چند دهه ای خود سعی کرد همه چیز را مساوی قسمت کند، اما جز فقر نتوانست چیزی را به تساوی میان مردمانش تقسیم کند. همه به اندازه ی هم از فقر سهم برده بودند.
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، داستان زندگی زنانی است که با پوست و استخوانشان کمونیسم را زندگی کردند. زنانی که سهمشان از کمونیسم چیزی نبود جز توهمی برای آینده ای بهتر که اکنونشان را برایش فدا کنند. در حالیکه کمونیسم حتی توانایی برآورده کردن ساده ترین نیازهای زنانه شان را نداشت. این زن ها ساکنان کشورهای اروپای شرقی اند و داستانهایشان شما را شگفت زده می کند.
این کتاب به چگونگی نفوذ کمونیسم در زندگی روزمره مردمان این کشورها اشاره می کند و نشان می دهد که بواسطه نگرش مساوی کمونیسم به زن و مرد، چگونه زنان از هویت و موجودیتشان دور ماندند. حتی نویسنده معتقد است یکی از دلایل فروپاشی کمونیسم، نادیده گرفتن نیازهای نیمی از جمعیت، یعنی همین زنان بوده است. فارغ از نگاهی که نویسنده به نیازهای به ظاهر کم اهمیت زنان دارد، نیازهای شخصیتی، هویتی و اجتماعی آنها نیز مورد بررسی قرار می گیرد. نکته شاخص این کتاب نداشتن نگاه فمنیستی به کل ماجراهاست. نویسنده با ظرافت خاصی بسیار ساده و دلچسب چکیده مصاحبت با زنانی را روایت می کند که انگار خاطره ای از کمونیسم را برای نویسنده بازگو کرده اند.
در همان ابتدای کتاب متوجه میزان محرومیت و کمبود در کشورهای کمونیستی می شوید. اینکه میوه در کشورهای اروپای شرقی کالای لوکس محسوب می شده و نویسنده برای نشان دادن اوج محرومیت، مردی در بخارست را مثال می زند که موز را با پوستش خورده بود یا همینطور زنی که از برلین برای دوستش در ورشو توت فرنگی و پرتقال سوغات آورده بود. واقعا باورش سخت است که این اتفاق در یک کشور اروپایی افتاده باشد، این تصویر در ذهن ما بیشتر شبیه تصویر یک کشور دورافتاده آفریقایی است تا کشوری در اروپا. اما این عین واقعیت است. ما داریم درباره کشورهایی چون بلغارستان، لهستان، چکسلواکی، رومانی، یوگسلاوی و... صحبت می کنیم. باورتان می شود که 30 ،40 سال پیش زنان این کشورها از داشتن ماشین رختشویی محروم بودند؟ تصویر غربی ها از زن ساکن اروپای شرقی، زنی شلخته است که در حال شستن لباس توی تشت است. پودر لباسشویی، رنگ مو، لوازم آرایشی، پد بهداشتی، دستمال توالت، صابون، شامپو، شیر خشک و دیگر مواد غذایی در این کشورها به راحتی پیدا نمی شد. در حالی که تنوع هر کدام از این کالاها در اروپای غربی باعث از هوش رفتن زنی در فروشگاهی در برلین شده بود. خبرنگاران از کشورهای دیگر هم که در آن شرایط به این کشورها سفر کرده بودند محرومیت این مردمان را از نزدیک دیده بودند و روایت کرده اند. این کتاب تصور ساده لوحانه ی ما نسبت به اروپا را تغییر می دهد و بینشی جدید از این کشورها و تاریخ 80 سال اخیرشان به ما می دهد مخصوصا کشورهای اروپای شرقی.
از عجایب دیگر آن دوره، نبود حریم شخصی است. حریم شخصی در حکومت های کمونیستی معنایی نداشت. آپارتمان های اشتراکی گواه این امر بود. آدمها در اتاق هایی از یک آپارتمان بی روح و مشترک زندگی می کردند با حمام مشترک. حتی تصورش هم برای ما مشکل است. در واقع همگی با هم در یک کمون زندگی می کردند. کمونی که اتوپیای این حزب بود در واقعیت چهره ای کریه و ناخوشایند داشت. آدم ها از طبیعی ترین حقوق خودشان محروم بودند. درخواست حق برخورداری از حریم خصوصی به این معنا بود که می خواهی چیزی را پنهان کنی، پنهان کردن چیزی به معنای این بود که آن چیز ممنوع است و اگر ممنوع است پس حتما علیه دولت است. و دست آخر هرچیزی علیه دولت یعنی دشمن.
کمونیسم همه اعضای حزب را مامور کرده بود تا مراقب رفقا، هم خونه ای ها، همسایگان و آشناهایشان باشند تا از مسیر "صحیح" خارج نشوند. تنها زمانی که حریم شخصی وجود نداشته باشد سلطه ی مطلق و بی چون و چرا می تواند برقرار شود. شنود مکالمات تلفنی برای حکومت رسما مجاز بود. اداره پست هم، همه چیز بود جز موسسه خدماتی پست. خیلی وقت ها بسته های پستی در هم بر هم در کیسه های پلاستیکی تحویل می شد. نامه ها بعضا باز شده و بسته ها با برچسب "در حین حمل آسیب دیده" تحویل می شد. حکومت همه سعی اش را می کرد تا چیزی از نگاهش دور نماند.
در ادامه کتاب قصه هایی کوتاه از زنان کشورهای اروپای شرقی می خوانیم که اولین تجربیاتشان در شهرهای بزرگی چون نیویورک و لندن را بازگو می کنند. اینکه تعریف فقر در کشورشان چقدر با کشورهای دیگر متفاوت است. درنهایت از جنگ داخلی در یوگسلاوی و درگیری صرب ها و کروات ها می نویسد. چه زندگی هایی که در لابه لای این تعارضات و کش مکش ها تکه تکه شد درست همانند کشورشان که چند پاره شد. در اواخر حاکمیت کمونیسم اعتراضات پراکنده در سراسر بلوک شرق صورت گرفت. از سویی هم در شوروی حادثه چرنوبیل اتفاق افتاده بود که فعلان محیط زیستی را هم برانگیخته بود، نارضایتی اقتصادی هم به همه عوامل دیگر افزوده شد و در نهایت منجر به فروپاشی کمونیسم شد. کمونیسم نتوانست اوتوپیای خودش را به واقعیت تبدیل کند چون نه تنها نتوانست در مقایسه با نظام های سرمایه داری خدمات عمومی بهتری ارائه بدهد بلکه در استقرار نظام اجتماعی مناسب هم در مانده بود. کمونیسم رفت، کشورهای شرق اروپا ماندند و حتی خندیدند !