ویرگول
ورودثبت نام
سایبر عمده
سایبر عمده
خواندن ۲۸ دقیقه·۱ سال پیش

برای موفقیت چه عناصری لازم است؟

موفقیت اینجا، موفقیت آنجا، موفقیت همه جا! در مدرسه و دانشگاه، در محیط کار و شرکت، در جمع های خانوادگی و حتی دوستانه این بحث مطرح است. اطرافیان تان یا دارند درمورد موفقیت خودشان حرف میزنند (امان از خودشیفتگان. امان!) یا درمورد موفقیت بقیه. یا در بهترین سناریو، دارند از شما درمورد موفقیت هایتان سوال میکنند. برای اینکه بازیگر نقش اول بهترین سناریو این دورهمی ها باشید و البته توضیحات دهن پُرکنی راجع به متن موفقیت داشته باشید ضروری است که این مقاله swupp.co را بخوانید.

خواستن وقتی توانستن است که همراه با عمل باشد. دراصل پل بین شما و آرزو هایتان فقط تلاش است و حرکت. البته همین تلاش و حرکت هم ساده نیست، که اگر بود، تعداد افراد واقعا موفق انقدر کم نبود. اما هم من و هم شما باور داریم که میتوانیم شما را وارد آن دسته اقلیت از افراد موفق بکنیم. پس از ایجاد عمیق این باور در خودتان، بقیه راه را به ما بسپارید تا قدم به قدم نشان تان دهیم که چگونه در راه درستی قرار بگیرید و تلاش هایتان هدر نرود.

در ابتدای این مقاله یک آزمایش هیجان انگیز که مرتبط با موفقیت در زندگی است را برای تان تعریف میکنم و چند نکته جالب و کمتر گفته شده در این بحث را با شما درمیان میگذارم. سپس لیستی از ۱۱ عنصر لازم و ضروری برای دستیابی به موفقیت را برای تان تک به تک توضیح میدهم تا از همین امروز بتوانید دست به کار شوید. و در آخر چند ایراد اساسی در مسیر موفقیت را که اکثر افراد انجام میدهند بررسی میکنیم تا دیگر شما مجبور به تکرار آن اشتباهات نباشید.

موفقیت از دیدگاه آزمایش های علمی

بیایید با هم ببینیم علم درباره موفقیت چه نصیحت هایی دارد که به ما بکند:

مارشملو را نگه دار تا دو برابر شود!

در دهه ۱۹۶۰ در دانشگاه استنفورد آزمایشی شروع شد به اسم «آزمایش مارشملو». در این آزمایش کودکان هفت هشت ساله را پشت یک میز داخل یک اتاق تنها میگذاشتند؛ میزی که با مارشملو رویش هر لحظه داشت به بچه ها چشمک میزد. چقدر وسوسه انگیز! البته به بچه ها گفته بودند میتوانید مارشملو تان را همین الان بخورید. اما اگر یک ربع صبر کنید و به آن دست نزنید ما با یک جایزه برمیگردیم پیش تان. و آن جایزه مارشمالو دوم بود. درواقع مارشملو خوشمزه بچه ها در ازای صبر کردن دو برابر میشد.

تعداد زیادی از بچه ها صبر نکردند و مارشملو شان را بی صبرانه بلعیدند. ولی حدود یک سوم شان صبر کردند تا دومی را هم به دست بیاورند. اجراکنندگان این آزمایش آینده آن کودکان را بررسی کردند و متوجه شدند آنهایی که صبر کردند در زندگی شان هم از قدرت اراده بهتری برخوردار بودند و در زمینه های شغلی و تحصیلی موفق تر عمل کردند.

این آزمایش قدرت صبر و اراده و تاثیرش بر دستیابی به شادکامی های بزرگ تر را نشان میدهد. کسانی که صبوری و آینده‌ نگری را بلد نیستند؛ شبیه همان کودکی هستند که به همین یک دانه مارشملو اش راضی است و نمیتواند برای دومی دندان سر جگر بگذارد. این افراد معمولا خیلی زود از دور بازی رانده میشوند و میروند یک گوشه به دنبال دلخوشی های کوچک شان.

اما دسته دوم کسانی اند که میدانند در ازای صبر کردن حتما امتیاز هایی دریافت خواهند کرد و زندگی پاداش این آینده نگری را با ارائه یک آینده بهتر و درخشان تر خواهد داد.

با خودتان فکر کنید؛ شما چطور؟ حاضرید الان دست به مارشملو تان نزنید تا کمی بعد دو برابر شود؟

بعد از بررسی این آزمایش جذاب و خوشمزه، برویم سراغ اصل مطلب: نکته هایی درباره موفقیت که کمتر جایی گفته یا شنیده اید.

آینده نگر باشید

چو فردا شود فکر فردا کنید؟ هرجا را که نگاه بیندازید مطالبی از این دست پیدا میکنید: در لحظه زندگی کن. فقط شاد باش. چو فردا شود فکر فردا کنیم. و … این دیدگاه طرفدار های پروپاقرص خودش را دارد. اما در دنیای امروز زیاد نمیشود بر این اساس زندگی کرد. اصلا چرخ زندگی اینطوری نمیچرخد و نمیشود این حقیقت را انکار کرد. اگر همه فکر و ذکر شما شادی لحظه ای باشد فردا که بدهی هایتان آمدند؛ کنج خانه پیدا تان کردند و یقه تان را چسباندند به دیوار آن لحظه است؛ که شادی تنها تان میگذارد و شما میمانید با یک عالم استرس و نگرانی.

اصلا بگذارید برای تان داستان ضرب المثل «چو فردا شود فکر فردا کنیم»، که مصرعی از شعر نظامی است را تعریف کنم:

شاه ابواسحاق که در قرن هشتم هجری سلطنت شیراز را در دست داشت، شاهی عشرت طلب و خوش گذران بود و در هیچ شرایطی از عیش و نوش خود صرف نظر نمیکرد. وقتی محمد مظفر، از رقیب های ابواسحاق، به شیراز لشکرکشی کرد، شاه ابواسحاق همچنان بی تفاوت بود و اهمیتی نمیداد. او حاضر نبود خوش گذرانی هایش را فدای هیچ چیز و هیچ کس بکند.

یکی از ندیمان ابواسحاق برای اینکه او را با این خبر مواجه کند به او گفت: «بهتر است سلطان که سرش سلامت و عمرش دراز باد(!)، به بام قصر بروند برای تماشای بهار؛ چرا که تماشای بهار از فراز بلندی خوش است.» سلطان ابواسحاق به بام قصر رفت و دید دریای لشکریان پشت دروازه قصر موج میزند. اما باز هم اهمیتی نداد (کشور رو دادند دست کی!) این بیت را خواند و از بام قصر پرید پایین: همان به که امشب تماشا کنیم / چو فردا شود فکر فردا کنیم

فکر میکنید فردای آن روز چه شد؟ در ادامه مطلب با ما همراه باشید تا فردای این سلطان خوش گذران و طرفدار زندگی در لحظه را ببینید.

و حالا میرسیم به لیست جامع و جذاب «عناصر موفقیت» که اگر واقعا به آن عمل کنید موفقیت شما تضمینی است.

۱. هدف گذاری

تقریبا همه از اهمیت هدف گذاری آگاه اند. اما هر کسی نمیداند هدف گذاری صحیح و اصولی چگونه انجام میشود. یکی از اشتباهات ما در انتخاب اهداف مان این است که فقط میدانیم چه چیزهایی را نمیخواهیم. اما هرگز به درستی نیندیشیده ایم که چه چیزهایی میخواهیم.

دقیق بگویید چه میخواهید؟

فرض کنید وارد رستورانی شده اید و گارسون سر میز تان ایستاده و منتظر است تا سفارش دهید. اگر به منو نگاهی بیندازید و خطاب به گارسون بگویید: «خب من خورش نمیخواهم… چلو کباب هم دوست ندارم… امشب هم ترجیح میدهم مرغ نخورم. …» و همچنان تصمیم خود را نگرفته باشید که چه میخواهید، ممکن است با عصبانیت شما را از رستوران بیرون کنند. هم در رستوران و کافی شاپ و هم در دنیا از شما توقع دارند بدانید چه میخواهید، به جای اینکه به نخواسته هایتان اشاره کنید. پس همین الان تکلیف تان را با خود روشن کنید و عوض غر زدن از ناخواسته ها و اعلام بی میلی به وضعیت موجود، مشخص کنید که دقیقا چه تغییری میخواهید ایجاد کنید.

ارزش های درونی خود را لحاظ کنید!

بهتر است بدانید که هدف شما میتواند کل سبک زندگی شما را تحت شعاع قرار دهد. شما برای هم راستا شدن با اهداف تان ممکن است کوچک ترین عادات روزمره، مثل غذا خوردن و خوابیدن، تا بزرگ ترین رفتار ها و روابط تان را تغییر دهید. پس یک هدف گذاری درست و دقیق واجب است تا دل تان قرص باشد که همه این تغییرات برای هیچ و پوچ نبوده و شما بیهوده خودتان را اذیت نکرده اید.

آماده این تغییرات باشید. اگر هدف مناسبی انتخاب کرده باشید سختی تمام مراحل دیگر موفقیت برای تان قابل تحمل میشود؛ چون شما اطمینان دارید برای چیز با ارزشی میجنگید. رفته رفته آن هدف برای تان تبدیل به مرکز دنیا میشود و شما و دیگر عناصر زندگی تان حول محور آن هدف میچرخید. اتفاق خوب و دلچسبی که در این مرحله می افتد؛ این است که احساس میکنید زندگی تان بالاخره نظم و سامان یافته و چرایی زندگی خود را پیدا کرده اید.

اهدافی را برگزینید؛ که متناسب با ارزش های شخصی و درونی تان باشند. اگر هدف تان در راستای ارزش هایتان نباشد، ممکن است مسیر به چشم تان بی معنی جلوه کند و انگیزه کافی برای تحمل سختی های راه را نداشته باشید.

تقسیم پذیری هدف

نکته بعدی تقسیم پذیری هدف است. برای برنامه ریزی که یکی از مهم ترین عناصر موفقیت است باید بتوانید هدف تان را به بخش های کوچک تر تقسیم کنید. درواقع باید آنقدر آن هدف بزرگی که در سر تان است را خرد کنید که بشود هر تکه اش را زیر ذره بین گذاشت و برایش برنامه دقیقی مشخص کرد. اگر هدف تان به بخش های کوچک تر قابل تقسیم نباشد؛ بزرگی آن میتواند شما را بترساند و نگذارد دست به کار شوید. همانطور که لائو تسه، اندیشمند چینی، میگوید: «یک سفر هزارمایلی با اولین گام شروع میشود»، شما هم باید اولین گام خود را بشناسید و نگذارید طولانی بودن مسیر شما را بترساند یا سردرگم کند.

هدف باید ارزش نرسیدن داشته باشد!

در آخر میخواهم به نکته ظریفی در این مبحث اشاره کنم و آن این است؛ که هدف شما باید ارزش نرسیدن داشته باشد. قبول دارم؛ جمله عجیبی است. بگذارید با یک مثال ساده موضوع را برای تان روشن کنم.

فرض کنید برای پیدا کردن شغل در تلاشید. خب ایده کلیدی ما این است که خودتان را برای استخدام در مطرح ترین شرکت کشور در آن حوزه آماده کنید. اگر آن موقعیت شغلی را به دست آوردید که چه عالی! اگر پذیرفته نشدید هم باز در مسیر تلاش برای این هدف آنقدر به فکر کسب مهارت و شایستگی های مختلف بوده اید که درنهایت با دستی پر از این اتفاق بیرون می آیید. درواقع شما با عملی کردن این ایده شکست تان را هم تبدیل به فرصتی برای رشد میکنید و کاری میکنید که آن هدف ارزشش را داشته باشد؛ حتی ارزش نرسیدن!

«ماه را هدف قرار دهید (که) حتی اگر به آن نرسیدید حداقل جایی میان ستارگان فرود خواهید آمد.»

۲. اولویت بندی

حقیقت زندگی بشر این است که زمان ما محدود است. انرژی ما محدود است. و شرایط پرداختن به همه اهداف و آرزو های خود را نداریم. به محضی که این حقیقت را دریافتید، سروکله یکی از عناصر مهم و کلیدی موفقیت پیدا میشود؛ عنصری که از چشم خیلی ها پوشیده مانده است. شما برای مدیریت درست عمر و انرژی خود نیاز به اولویت بندی دارید. در مرحله هدف گذاری همه فعالیت هایی که در راستای اهداف و ارزش هایتان نبود را کنار گذاشتیم و دور شان را خط کشیدیم. اما هنوز هم کار های بسیاری هستند که هم باب میل مان اند و هم در دستیابی به اهداف مان کمک میکنند. ولی متاسفانه وقت پرداختن به همه شان را نداریم.

یادتان هست شب های امتحان مدرسه و دانشگاه را؟ شب هایی که تمام فیلم های دنیا جذاب میشدند و همه کتاب ها خواندنی بودند؟ همه مان میدانیم هم فیلم دیدن مفید و انرژی بخش است و هم کتاب خواندن. اما در آن شرایط بحرانی شب امتحان اولویت شماره یک ما درس خواندن بود.

لیست اولویت ها: بهترین راهنمای شما

در برنامه روزمره مان نباید بگذاریم کار های کم اهمیت از کار های پر اهمیت پیشی بگیرند. این اتفاق شاید خیلی بزرگ و فاجعه بار به نظر نرسد اما به طرز ظریف و ماهرانه ای میتواند شما را از مسیر تان منحرف کند. اگر به اولویت هایتان پایبند نباشید یک روزی به خودتان می آیید و میبینید اولویت شماره یک و دو تان فدای اولویت شماره هفت و هشت شده اند. اگر این اتفاق خوشایند و مطلوب بود که دیگر آن اولویت ها در آخر لیست قرار نمیگرفتند!

پس این نکته را جدی بگیرید. همین الان دست به قلم شوید و لیستی از اولویت های زندگی تان تهیه کنید. برنامه هایتان را مطابق آن لیست تنظیم کنید و بدانید که گاهی آنقدر وقت ما تنگ است و شرایط مان حساس است که اولویت هایمان را هم باید اولویت بندی کنیم. یعنی «حتی سراغ شماره دو جدول هم نرو و سر شماره یک بمان!»

این پایبندی پس از مدتی چنان تاثیر خوبی بر زندگی تان میگذارد که دیگر هیچوقت حاضر نمیشوید از لیست اولویت هایتان تخطی کنید!

۳. کاشت داشت برداشت

بعضی از مردم دچار این اشتباه شده اند که ابتدای مسیر برای شان مشخص است و انتهای راه را هم در نظر دارند اما به میانه راه هیچ توجهی نشان نمیدهند. درست مثل باغبانی که بذر را کاشته و میرود پی کارش تا دو سال بعد بیاید میوه برداشت کند. همه مان میدانیم بین دو مرحله کاشت و برداشت، یک مرحله خیلی مهم دیگر هم هست به اسم «داشت». داشت یعنی نگهداری از گیاه. و برای شما به عنوان یک انسان موفق، داشت یعنی نگهداری از هدف.

گاهی آدم گیج میشود که آیا هدف اش از او مراقبت میکند یا او از هدف اش. حقیقت این است که هردو! هدف تان شما را آرام آرام تربیت میکند و به رفتار هایتان جهت میدهد. در عوض شما هم باید از او مراقبت کنید و نگذارید آسیب ببیند یا فراموش شود.

یعنی حواس تان باشد از مسیر منحرف نشده باشید. هرازگاهی خودتان، حالات تان و میزان پیشرفت تان را اندازه گیری کنید تا اگر ایرادی پیش آمده سریع رفعش کنید. تا به موقع به داد نهال موفقیت تان برسید و آفت هایش را سمپاشی کنید. چون نه شما میخواهید با یک میوه و ثمره کرم خورده مواجه شوید، نه من دلم راضی است به این امر.

برای این کار باید چند وقت یک بار مهارت هایتان را محک بزنید. یکی دیگر از روش های حواس جمعی در طول مسیر این است که روزانه یا هفتگی درمورد وضعیت خودتان و میزان پیشرفت هدف تان بنویسید. دفتری جداگانه برای این کار داشته باشید و مانند ژورنال نوشتن، حس خودتان به مسیر و روند پیشرفت کار تان را بنویسید. در درازمدت میتوانید برگردید و به این دفتر نگاهی بیندازید. آن وقت است که میبینید چه نکات مهمی از دل همین روزمره نویسی ها حاصل میشود و در ادامه راه چقدر میتواند کمک کننده باشد.

۴. برای موفقیت اول از همه باید سخت کوش باشید

گاهی افراد دچار این توهم میشوند که اگر باهوشند پس دیگر نیازی به تلاش ندارند و با همین هوش شان کل راه را رفته اند. شاید در زمان های قدیم اینطور بوده و هوش و نبوغ حرف اول را میزده. اما امروزه تلاش از هوشمندی پیشی گرفته و بر آن ارجح است. اگر به محیط های رقابتی نگاهی بیندازید میبینید اغلب افراد سخت کوش از افراد باهوش جلو زده اند. اگر سخت کوش نباشید هوش و ذکاوت شما به کار نخواهد آمد. در محیط های استخدامی هم معمولا سخت کوشی و تلاش بیشتر به چشم می آید تا هر چیز دیگری.

در هر مرحله از مسیر موفقیت این ویژگی به کار تان می آید. اگر شکست خوردید سخت کوشی به شروع دوباره تان کمک میکند. اگر به مشکلی برخوردید سخت کوشی راه حل شما خواهد بود. و اگر ناامید شدید روحیه تلاشگرتان به شما انگیزه خواهد داد.

در زندگی نگران این نباشید که تا به حال انسان باهوش و نابغه ای نبوده اید یا کسی شما را به خاطر هوش سرشار تان ستایش نکرده است؛ چرا که این مشکل اصلی شما نیست. فقط وقتی واقعا نگران شوید که دست از تلاش کشیده اید و بدون سخت کوشی دارید انتظار موفقیت را میکشید. ناراحتی اصلی تان این باشد که دیگران شما را به عنوان انسان تلاشگری نمیشناسند.

۵. هوشمندانه تلاش کنید

این خودش یک معمای جنجالی در حوزه موفقیت و رشد فردی است. اینکه آیا بیشتر تلاش کنم یا بهتر؟ بیشتر کار کنم و درس بخوانم یا سعی کنم همان کار ها را بهتر انجام دهم؟ اول بیایید ببینیم اصلا تلاش هوشمندانه چیست؟

تفاوت تلاش عادی با تلاش هوشمندانه چیست؟

تلاش عادی و سخت کوشی عاری از ذکاوت این است که شما انرژی و زمان صرف کنید برای انجام یک کار. اما تلاش هوشمندانه این است که شما برای انجام همان کار میزان کمتری زمان و انرژی خرج کنید. درواقع به نوعی بازدهی خود را افزایش دهید. البته حواس تان باشد در این بین، عجله و دستپاچگی وارد روند کار تان نشود.

تفاوت دیگر سخت کوشی با تلاش هوشمندانه این است که سخت کوشی بیشتر بر کمیت تمرکز دارد درحالی که تلاش هوشمندانه همانقدر که به کمیت اهمیت میدهد، کیفیت را نیز در نظر دارد. افراد سخت کوش فقط میخواهند کاری که بهشان محول شده را انجام دهند. در عوض افرادی که هوشمندانه تلاش میکنند در سدد اینند که بهترین روش برای انجام آن کار را پیدا کنند . یعنی شیوه و روش انجام کار هم برای شان اهمیت به سزایی دارد.

بعد از آنکه ویژگی سخت کوشی را در خود ایجاد کردید تازه پای هوش و ذکاوت به میان می‌ آید. شما خودتان را از لیگ افراد عام یک مرحله بالا کشیدید و وارد لیگ افراد تلاشگر شدید. موفقیت در این مرحله در گرو هوشمندی است. در این لیگ تلاش را همه میکنند. برنده آن کسی است که هوشمندانه تلاش کند.

تلاش هوشمندانه یک سری ابزارهایی دارد که باید خودتان را به آنها مسلح کنید تا بتوانید از این مرحله هم سرفراز و موفق بیرون بیایید؛ ابزارهایی مثل مدیریت زمان، شناسایی و استفاده از فرصت ها، خوشبینی و داشتن ذهنیت مثبت نسبت به وقایع و …

خلاصه این عنصر از موفقیت تان این است که تلاش کنید، اما هوشمندانه. در کنار کمیت به کیفیت کار هم توجه کنید و سعی کنید بهترین روش را برای انجام وظیفه خود پیدا کنید. برویم ببینیم برای برد در لیگ بعدی به چه عنصری نیاز دارید.

۶. یاد گرفتن را یاد بگیرید

بهترین سرمایه گذاری، سرمایه گذاری روی خودتان است؛ خودتان و مهارت هایتان. برای این منظور باید مدام درحال یادگیری باشید. مهارتی که هر کسی به آن توجه نمیکند مهارت یادگیری است؛ چیزی که برخی اندیشمندان به آن meta learning میگویند. یعنی یک مرحله بالاتر از یاد گرفتن. این همان مهارت یادگیری است. برای کسب این مهارت باید یک سری اطلاعات کلی درمورد نحوه کارکرد مغز و حافظه داشته باشید و تکنیک های معروف یادگیری و حفظ کردن مطالب را بلد باشید؛ تکنیک هایی از جمله تجسم، نقشه ذهنی، استفاده از یادیار ها، تکرار مطالب با فاصله زمانی و …

پس مطالعات کلی درمورد مغز و حافظه را در نظر داشته باشید و کمی از وقت خود را به فراگیری این مهارت اختصاص دهید.

۷. محیط اطراف تان را تحت کنترل خود درآورید

محیط اطراف تان تاثیر زیادی بر شما دارد. به طوری که هم میتواند قاتل وقت و انرژی تان باشد و هم یاری دهنده شما در انجام فعالیت های روزمره. با توجه و کنترل کردن محیط زندگی خود میتوانید این قاتل بالقوه را تبدیل به یک عنصر کمک کننده کنید. برای این کار باید بدانید چه چیزهایی در محیط مهم و موثرند و چه چیزهایی را نباید جدی بگیرید.

حتما میدانید که مهم ترین عضو تشکیل دهنده محیط زندگیتان، دوستان و آشنایان اند. افرادی که در نزدیکی شان زندگی میکنید چنان تاثیر بزرگی بر شما میگذارند که اگر از آن مطلع باشید برای انتخاب این افراد بیشترین حساسیت را به خرج میدهید و به راحتی اجازه نمیدهید هر کسی وارد زندگی روزمره تان شود.

علاوه بر افراد، دیگر گزینه هایی که باید در اطراف تان کنترل کنید اشیا، به‌خصوص اشیای داخل خانه و در محل کار/تحصیل هستند. مثلا به جای پر کردن یخچال با نوشابه و فست فود، سبزیجات و میوه در آن قرار دهید. این کار یکی از ترفند های دستیابی به سبک زندگی سالم است. قبول دارید که در خانه یک فرد موفق، کتاب‌ها دردسترس تر از کنترل تلوزیون اند؟ خانه تان را شبیه خانه افراد موفق بچینید، شبیه خانه خود واقعی تان!

۸. چندکارگی دارد حسابی شما را گول میزند!

اگر فکر میکنید با انجام دادن چند کار هم زمان دارید چند پله را با یک قدم طی میکنید باید بهتان بگویم که احتمالا روی همان پله آخر لیز بخورید و حسابی آسیب ببینید. چندکارگی یا همان multitasking ظاهری بسیار گول‌ زننده دارد. او باعث میشود شما فکر کنید هم زمان که دارید قهوه درست میکنید، تلفن تان را هم جواب میدهید و البته کتاب روی میز تان را هم میخوانید. چه چیزی از این بهتر؟

ولی حقیقت امر چیز دیگری است: شما به جای قهوه درست کردن، احتمالا دارید کابینت را کثیف میکنید و مقداری پودر قهوه روی زمین ریخته اید. به جای گوش دادن به صحبت های طرف مقابل و داشتن یک گفتگوی باکیفیت، دارید وقت خودتان و فرد پشت تلفن را هدر میدهید و مدام مجبورید از او بخواهید حرف هایش را تکرار کند چون حواس پرتی نگذاشته بار اول متوجه صحبت هایش بشوید. و آن کتاب بیچاره که به جای خوانده شدن فقط دارد الکی ورق میخورد و شما لایق یک نگاه باتمرکز هم نمیبینیدش.

چندکارگی به شما این توهم را میدهد که دارید چند کار را با هم انجام میدهید و گذر عمر را دور میزنید. فکر میکنید میانبر زندگی را پیدا کرده اید. اما بیایید با خودمان روراست باشیم. شما فقط دارید چند کار را باهم خراب میکنید. و اغلب اوقات منجر به انجام دوباره آن کار ها میشود یا حتی با خرابی هایی که به بار می آورد کار های بیشتری برای شما درست میکند. مثلا تمیز کردن کابینت بعد از آن قهوه دلچسب یا دوباره خوانی آن کتاب زبان بسته.

این نکته را به یاد داشته باشید که شما هیچوقت نمیتوانید با انجام دادن چند کار هم زمان بازدهی خود را بالا ببرید. شما فقط دارید تمرکز خود را کاهش میدهید و انرژی تان را تلف میکنید. به علاوه، چندکارگی منجر به افزایش استرس هم میشود. چه مصیبتی از این بدتر؟

۹. از پرسش های تاکیدی به جای عبارت های تاکیدی استفاده کنید

شما حتما درباره عبارت های تاکیدی شنیده اید. عباراتی مثل «من موفق هستم»، «من خیلی پولدار هستم»، «زندگی من سرشار از سلامتی و خوشبختی است» و … تکنیک استفاده از عبارات تاکیدی طرفداران خودش را دارد و همچنین منتقدان خودش را. یکی از این منتقدان نوا سنت جان است که در کتاب «کد رمز موفقیت» توضیح میدهد اجرای این ایده در قالب پرسش های تاکیدی خیلی مفیدتر است.

به زبان ساده، شما به جای اینکه هر روز جلوی آینه بایستید و با خودتان تکرار کنید «من موفق هستم»، بهتر است جلوی آینه بایستید و از خود بپرسید «من چرا موفق هستم؟» و واقعا به دنبال جوابش باشید. مغز تان را وادار کنید به روش هایی فکر کند که موفقیت شما را نتیجه میدهد. در روند تکرار عبارات تاکیدی مغز شما فقط طوطی وار یک جمله را تکرار میکند. اما اگر همان جمله را به حالت پرسشی دربیاورید مغز تان به فعالیت می افتد و دنبال پاسخ میگردد. این فعالیت مغز و جستجو اش برای راهکار های موفقیت میتواند ذهنیت شما را به کلی تغییر دهد و این ذهنیت تغییریافته دقیقا همان قدرتمندترین سلاح شما خواهد بود.

۱۰. امتیاز غیرمنصفانه

تا به حال کسی بهتان گفته «خوش به حالت»؟ لبخند تلخی زدید و جدی اش نگرفتید؟ وقتش رسیده که حرفش را جدی بگیرید.

ما معمولا وقتی عبارت «خوش به حالت» را میشنویم چون از همه درد ها و سختی هایمان خبر داریم این جمله را نمیپذیریم. نمیپذیریم که به خاطر وجود یک چیزی در زندگیمان، هرچند کوچک و دور از ذهن، میتواند واقعا خوش به حالمان باشد! اما فردی که بیرون از زندگی شماست آن چیز را دیده و با خودش گفته کاش من هم از همین امتیاز برخوردار بودم.

همان یک چیزی که باعث میشود دیگران حسرت شما را بخورند و خودتان بهش توجهی نمیکنید امتیاز غیرمنصفانه شماست که اَش علی و حسن کوبا، نویسنده های کتاب «امتیاز غیرمنصفانه»، آن را زمینه ساز موفقیت تان میدانند.

به افراد بزرگ و سرشناس دنیا نگاه کنید. تقریبا همه شان امتیاز های غیرمنصفانه و ناعادلانه ای از این دنیا دریافت کرده اند که ما همیشه حسرتش را خورده ایم و با خود گفته ایم اگر من هم این ویژگی یا دارایی را داشتم به همان جایگاه و همان دستاورد ها میرسیدم. امتیاز هایی از قبیل پول، هوش و خرد استثنایی، موقعیت جغرافیایی، شرایط مطلوب خانوادگی، شانس، جایگاه اجتماعی و …

بله، دنیا ناعادلانه است. اما نکته جالبش اینجاست که شما هم میتوانید از این ناعادلانگی سود ببرید. شما هم درحد خودتان از امتیاز هایی برخوردارید که حسادت رقیب هایتان را بر می انگیزد و میتواند شما را از آنها جلو بیندازد. فقط باید این امتیاز ها را در زندگیتان کشف کنید و روی آنها سرمایه گذاری کنید.

برای مثال، در ایران شرایط به شکلی است که شما اگر ساکن تهران باشید در حالت کلی از موقعیت بهتری برخوردارید. افراد مرکزنشین موقعیت های شغلی بیشتری برای انتخاب دارند. به امکانات تحصیلی بهتری دسترسی دارند و مواردی از این قبیل. حالا فرض کنید شما در یک شهر نه چندان بزرگ کشور زندگی میکنید و مدام از این مینالید که اگر تهران بودم شرایط بهتری داشتم. چشم تان را باز کنید و امتیاز های غیرمنصفانه تان را ببینید. زندگی کردن در شهری غیر از تهران هم امتیاز هایی دارد که اگر پای درد دل یک ساکن تهران بنشینید تازه متوجه شان خواهید شد.

امتیاز های غیرمنصفانه شما این است که مجبور به تحمل هوای آلوده تهران نیستید. ساعات طولانی روزتان در مسیر های شلوغ و پرترافیک هدر نمیرود. مخارج روزانه تان به نسبت کمتر است و در حیطه شغلی و تحصیلی رقیب های کمتر و ضعیف تری دارید! یعنی شاید برای استخدام شرکت های کمتری دردسترس تان باشند؛ اما شانس استخدام شدن تان به نسبت بیشتر است.

شرط میبندم از این زاویه به زندگی تان نگاه نکرده بودید. اما الان وقتش رسیده که به دنبال امتیاز های غیرمنصفانه زندگی تان بگردید و از آنها به خوبی بهره ببرید.

۱۱. برای خودتان شانس بیافرینید

مگر شانس آفریدنی است؟ سوالی که حق دارید بپرسید. و بیشتر از آن، حق دارید از جوابم تعجب کنید. اما میخواهم بگویم بله. شانس را میشود آفرید.

یک نوع شانس هایی هستند که از ابتدای کودکی با شما زاده شدند؛ مثلا شانس تولد در یک خانواده پولدار. اما بقیه شانس ها چی؟ شانس رویارویی با انسان های جالب؟ شانس کسب تجربه های آموزنده؟ شانس ملاقات با یک فرد مهم و سرشناس در حیطه شغلی تان؟ اینها جزو آن دسته شانس هایی هستند که به سراغ تان نمی آیند مگر اینکه خودتان دنبال شان بروید.

در زندگی ماجراجو باشید و زمینه خوش شناس بودن تان را فراهم کنید. اگر در دانشگاه و سمینار و کارگاه های آموزشی فعال نباشید پس چطور شانس ملاقات با مهم ترین فرد رشته تان را خواهید داشت؟ اگر سفر نکنید تجربه های آموزنده شما را از کجا پیدا کنند؟ نکند توقع دارید بدون حضور در اجتماع، انسان های جالب بیایند در خانه تان را بزنند، شما را از زیر پتو بیرون بکشند و بگویند بلند شو با هم طرح دوستی بریزیم؟! نه. ابدا اینطور نیست. شما باید خودتان بروید و دنبال شانس تان بگردید. جوری زندگی کنید که خوش شناس بودن برازنده تان باشد.

اشتباهات رایج در مسیر موفقیت

حالا که تک تک مراحل موفقیت را یاد گرفتید وقت آن است که اشتباهات رایج در این مسیر را هم بشناسید و از آن ها پرهیز کنید.

از همین امروز باید به فکر فردا بود

داستان شاه ابواسحاق، سلطان شیراز، را به یاد دارید؟ همان که معتقد بود چو فردا شود فکر فردا را خواهد کرد و همه همّ و غمش در زندگی خوش گذرانی لحظه ای بود؟ ابواسحاق وقتی با دریای لشکریان مظفر مواجه شد گفت چو فردا شود فکر فردا کنیم. و فردا چه شد؟ مظفر شهر را گرفت؛ ابواسحاق فراری شد و پس از سه سال سرگردانی و در به دری، توسط مظفر دستگیر و کشته شد.

درواقع وقتی فردا رسید او هیچ فرصتی برای فکر کردن و حل مسئله نداشت. بسیاری از مشکلات زندگی هم این گونه اند و وقتی اتفاق بیفتند دیگر فرصتی برای چاره اندیشی نخواهید داشت. پس همین امروز به فکر فرداهای خود باشید و آینده نگری را به عنوان حلّال مشکلات، پیشه خود قرار دهید.

سلامتی

سلامتی هزینه موفقیت نیست؛ سلامتی توشه راه موفقیت است. از توشه راه خود نگهداری کنید.

در پادکست رادیو مرز، اپیزود کنکوری، فرزاد حرف قشنگی میزند. او میگوید :«کنکور یه ماراتن واقعا طولانیه و برنده، نفر اول رتبه اول کنکور نیست. برنده به نظر من کسیه که علی رغم تمام مشکلایی که براش پیش میاد توی اون چند سالی که درس میخونه، وقتی از سر جلسه بیرون میاد از لحاظ جسمی و از لحاظ فکری سالم باشه.» نکته حرفش را گرفتید؟

سلامتی شما مثل لذت های آنی که گفتیم باید قیدش را بزنید نیست. سلامتی چیزی نیست که فدای اهداف تان بکنیدش. یک انسان موفق تا پایان مسیر نیاز به تن سالمش دارد. شما که دوست ندارید وقتی در آن بهترین سناریو در جمع های خانوادگی و دوستانه دارید درمورد موفقیت تان سوال پیچ میشوید درواقع مردم به عیادت تان آمده باشند. هوم؟ اصلا میشود آدمی که کمرش ایراد جدی پیدا کرده، بینایی اش کاهش زیادی داشته یا معده اش شبانه روز درد میکند و همه اینها را در راه موفقیت اش فدا کرده را موفق دانست؟ قطعا نه.

موفقیت مقصد نیست؛ مسیر است.

کلمه موفق را که در لغتنامه فارسی جستجو کنید یکی از نتایج این خواهد بود: توفیق یافته، به مقصود رسیده. همین جا میخواهم یکی از دیدگاه های رایج که به نظر من کمی ایراد دارد را با هم اصلاح کنیم. موفقیت در مقصد و مقصود خلاصه نمیشود. موفقیت مسیر است، نه منزلگاه. شما باید کامیابی و موفقیت را در بطن زندگی خود پیاده کنید؛ نه اینکه آن را در یک اتفاق یا روز و تاریخ خاص ببینید.

بگذارید برایتان مثالی بزنم. به عنوان یک دانش آموز سمپادی (امان از خودشیفتگان و فخرفروشان! 🙂 ) بچه های سخت کوشی را از نزدیک دیده ام که سبک هدف گذاری هر یک جالب و قابل بررسی بود. دو نفر از این افراد که از قضا هردو میخواستند مهندس کامپیوتر بشوند برای من خیلی جالب توجه بودند.

یکی شان همه چیز را در روز اعلام نتایج کنکور میدید. تمام لذات دنیوی و اخروی اش را در عدد رتبه اش خلاصه کرده بود و همه رویاپردازی هایش مختص همان یک اتفاق بود. اما دانش آموز دیگر چه؟ او دیدگاه موردعلاقه من را داشت. او میدانست موفقیت یک تمرین هرروزه است. با تمام کردن هر یک از منابع درسی اش طعم موفقیت را مزه مزه میکرد، هر آزمون و هر امتحان را گامی در این مسیر میدید که باید به درستی برداشته شود.

حالا که همه مان دانشجو شده ایم بگذارید در گوشتان بگویم که همان دومی نتیجه بهتری از کنکور دریافت کرد چون موفقیت اش را در یک چیز خلاصه نکرده بود. او هنوز و همواره در مسیر موفقیت است و برایش تلاش میکند. کنجکاوم بدانم آن یکی که همه رویایش رتبه کنکورش بود حالا تمام معنای زندگی اش را در چه خلاصه کرده. رتبه کنکور ارشدش شاید؟!

تحمل تلخی موفقیت را دارید؟

درست خواندید: تلخی موفقیت. در مسیر موفقیت گاهی باید قید برخی لذت ها را زد. نمیشود توقع داشت که همه اش گل و بلبل باشد و قند و نبات. گاهی موفقیت تلخ است.

وقتی دیگران به گشت و گذار میپردازند شاید شما مجبور به کار یا تحصیل باشید. هزینه ای که دیگران خرج لذت های لحظه ای و زودگذر میکنند را شما باید خرج سرمایه گذاری روی خودتان و گسترش مهارت هایتان کنید.

البته حرف من این نیست که شما باید برای همیشه از این لذت ها محروم باشید تا موفق شوید. چیزی که میخواهم بگویم این است که شادی و لذت خود را کمی به تعویق بیندازید تا در آینده با خیال راحت و بدون استرس برای کار و زندگی خود، بتوانید به این شادی ها و تفریحات بپردازید.

اینها کمی تلخ به نظر میرسند. اما در یک نگاه کلی تر شادکامی حاصل از موفق بودن تلخی های این راه را برای شما آسان میکند و حتی گاهی خواستنی! شما ممکن است آنقدر به هدف خود علاقه مند شوید که به انتخاب خودتان از برخی لذت های روزمره بگذرید تا وقت بیشتری برای کار تان صرف کنید. پس تلخی موفقیت میتواند به طرز معجزه آسایی شیرین و خواستنی شود.

موفقیت عمدتا درونی است؛ نه بیرونی.

موفقیت بیشتر یک حس درونی است تا یک رویداد بیرونی. اگر موفقیت را در ثروت میبینید باید بگویم ثروتمندان افسرده و غمگین کم نیستند. اگر آن را در درجات عالی علم و قدرت میبینید بهتر است پای صحبت چند تن از افراد سرشناس در این حوزه ها بنشینید و بگذارید سفره دل شان را برای تان باز کنند تا نظر تان عوض شود.

بهترین تعریف از موفقیت تعریفی است که شما از آن ارائه میکنید. درست است؛ خود شما! شما بهتر از هرکس میدانید چه چیزی حال تان را خوب میکند و چه سبک زندگی و دستاورد هایی شادمانی عمیق به شما هدیه میدهند. پس در مسیر خودشناسی این را هم در نظر داشته باشید که تعریف شخصی و مناسب زندگی خود را از موفقیت پیدا کنید. این تعاریف شخصی برای شما بسیار معنادار خواهند بود و در مسیر زندگی به شما کمک زیادی خواهند کرد.

کلام آخر

حالا که تمامی ابزار های موفق شدن را در چنته دارید، بهانه ای برای دست به کار نشدن نمیماند. بلند شوید و نه از شروع سال جدید، نه ماه جدید، نه حتی از شنبه، بلکه از همین امروز شروع کنید. حتی لازم نیست منتظر رند شدن ساعت باشید. همه بهانه ها را کنار بگذارید و آماده شروع شوید.

به قول شاهین کلانتری، نویسنده و استراتژیست محتوا: «بارزترین نشانه هدردهندگان وقت: آن ها منتظر رند شدن ساعت میمانند.»

بهترین حس این است که انسان در آخر عمر به خودش و استعدادهای نهفته اش، تلاش بدهکار نباشد! چرا که شما و انگیزه هایتان از تمامی این بهانه ها قوی تر و بزرگ تر هستید. چشم به راه فرداهای طلایی تان دارم. میتوانید دیدگاه تان را درمورد هر یک از موضوعات مطرح شده در قسمت کامنت با من به اشتراک بگذارید.


منبع: سایبر عمده

موفقیتموفقیت و خودیاریبرنامه ریزیخودیاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید