مردم بعد را کشتن عثمان به در خانه علی رفتن تا با او بیعت کنند
حضرت علی قبول نکرد و گفت:
شما نمیتونین تحمل کنین و الان راضی و بعد ناراضی میشوید و من با عدالت رفتار میکنم
مردم گفتن: پس چ کنیم؟
علی گفت:بریم ب خانه زبیر
همه به در خانه زبیر ک تا او بیعت کنند ولی او قبول نکرد
سپس به در خانه طلحه رفتن و او هم قبول نکرد
علی گفت: بروید به دیگر مسلمانان بگویید و فردا در مسجد رسول الله خبر بدهید
?علی که بود؟
فاطمه همسر ابوطالب و مادر علی بود ک او را در کعبه بدنیا اورد
در زمانی ک قحطی شدید در مکه بود حضرت محمد به از عمویش خواست ک یکی از فرزندانش را بزرگ کند،پس علی ۸ساله را قبول کرد
علی همواره همراه محمد بود
در ۱۰سالگی همراه محمد و خدیجه نماز میخواند
او جز اولین نفراتی بود ک اسلام اورد
در زمان هجرت پیامبر از مکه ،زمانی که سران قریش قصد کشتن پیامبر را کردن حضرت علی در جای پیامبر خوابید
همچنین تمام امانتی هایی ک مسلمانان به پیامبر داده بود را به صاحبانشان برگرداند
در جنگ بدر ، خیبر ،احد ، احزاب ،حنین همراه پیامبر بود
متخصص تفسیر قران و نحو بود که به دوئلی یاد داد
قرآن را جمع آوری کرد
در جنگ صفین هنگام جنگ زمان نماز شد پس گفت جانماز مرا بیاورید
در هنگام خواندن نماز اول تیری ب پایش خورد
یارانش گفتن چ کنیم تا بدون درد تیر را بیرون اوریم
از حضرت علی خواستن تا نماز دوم را گذارد تا درد را حس نکند چون توجه کامل ب خدای خود میکند
از صفحه ۳۵۸ تا ۳۸۶...
?خلافت امیر المومنین
حضرت علی را مردم به عنوان خلیفه انتخاب کردند
همه با علی بیعت بیعت کردند بجز تعدادی از جمله مروان که تبلیغ بزضدعلی میکرد
معاویه حاکم شام
خلافت حضرت علی آغاز شد و مخالفان ب ظاهر موافق خود را نشان دادن
مخالف اشکار علی،معاویه بود ک با این فکر ک اگر الان با علی نجنگم پست خود را از دست میدهم و دیگری عامر
اما پخالفانی ک ب ظاهر بیعت کردن و موافق بودن به بهانه خون خواهی از عثمان قیام کردند
زبیر ک در هنگام جنگ خضرت علی سخنان پیامبر را بیادش اورد پس او از جنگیدن با علی دست کشید و سر ب بیابان زد ولی کشته شد ک با شنیدن این خبر اشک از دیدگان علی سرازیر شد
طلحه ک با علی جنگید ولی توسط تیر زهرالودی که مروان به پایش زد مرد
عایشه ک شترش توسط نیروهای علی گرفته شد و با احترام به منزل عبدالله برادرش ک از لشکریان علی بود رفت و بعد از ان به سمت مدینه حرکت کرد و علی با او کاری نداشت
اشعث که عمروعاص او را فریب داده بود و فردی دنیا پرست بود به حضرت علی فشار آورد که به اشتر بگو از جنگ با معاویه برگردد
اشتر در میدان جنگ بود و لشکریان معاویه بی رمق بودند و اگر یک ساعت دیگر جنگ ادامه میافت معاویه شکست میخورد ولی اشعث و همراهانش به حضرت علی فشار اوردند و تهدید مرگ کردند
حضرت علی پیکی برای اشتر فرستاد که برگدد و فرستاده به او گفت که در سپاه تناقضی است و میخواهند علی را بکشتد
اشتر سریع برگشت و با دیدن قرآنهای سر نیزه متوجه مکر شد
اشعث اصرار بر صحبت با معاویه کرد
عمروعاص ب او گفته بود ک نماینده ای از سپاه انتخاب کنید تا حکم دهد و ابوموسی اشعری را انتخاب کنید
اشعث با حضرت علی صحبت کرد و اشعری را پیشنهاد داد ولی علی مخالف او بود چون شخصی ضعیف بود
اشعث و همراهانش اصرار کردند و حضرت علی گفت:
خود دانید
عمروعاص نماینده معاویه و ابوموسی اشعری نماینده امام علی شد
این دو با هم صحبت گرفتند و بر اساس چیزی ک عمروعاص با نقشه گفت نتیجه این شد که خلیفه عبدالله باشد ک بیطرف است
این دو نفر به صورت محرمانه در اتاق صحبت کردند و تصمیم گرفتند
فردای آنروز قرار بر این شد ک به مردم تصمیمشان را اعلام کنند
در ابتدا اشعری صحبت کرد که باید خلافت را به کسی داد ک مسلمانان راحت باشند پس من علی را از خلافت عزل میکنم
حال نوبت به عمروعاص شد که گفت:من نظر ابوموسی را گرامی میدارم اما من بر خلاف ابوموسی اشعری ،معاویه را بخلافت نصب کرد
با شنیدن این سخنان همهمه ای شد و ناسزاگوییهای اشعری به عمروعاص شنیده نشد
یاران امام به پیش او رفتند و ماجرا رو گفتند
حضرت علی گفت:
من به شما گفته بودم ک قرآن بر سر نیزه حیله است و گفته بودم ک ابوموسی در این امر مناسب نیست ولی شما اصرار کردید
همراهان علی خواستند تا دوباره جنگ کنند
امام علی گفت:جنگیدن دیگر صلاح نیست.برگردید به خانههایتان
من مرتضوی هستم.مهندسی آیتی.9 سال سابقه کار دارم .نویسنده و طراح وردپرس هستم.عاشق کتاب و زندگی پرهیجانم.رکود و یکنواختی حوصله ام را سر میبره.از انسانهای منفی گو دوری میکنم.با افراد شبیه خود دوستی میکنم