قوانین و تکنیکهای فروش هم بخشی از ماجرا هستند که به هر حال، نمیتوانیم ضرورت آنها را انکار کنیم.
در گفتگو با هر فروشندهی مجربی، تعدادی از این قوانین و تکنیکها را میشنوید.
موارد زیر تنها نمونههایی از حرفها و توصیههایی هستند که احتمالاً از فروشندگان مختلف شنیدهاید (یا خواهید شنید):
قبل از معرفی محصول و خدماتمان، باید مطمئن شویم که نیاز و خواسته و اولویتهای مشتری را فهمیدهایم و تمام حرفهایمان در همان راستا است.
باید بدانیم کدام رفتارها و گفتارها میتوانند به شکلگیری یک رابطهی بلندمدت کمک کنند.
به خاطر داشته باشیم که هیچکس دوست ندارد محصولی به او فروخته بشود. همه دوست دارند حس کنند که انتخاب و خرید را خودشان انجام دادهاند. مشتری باید حس کند که در تصمیم خرید نقش دارد.
شکلگیری اعتماد بین فروشنده و خریدار، میتواند موجب کاهش هزینههای فروش شود.
قاعدتاً فهرست نکتهها و تکنیکهای فروش، فهرست کوتاهی نیست.
ما بخشی از آنها در درس اصول و فنون مذاکره مورد بحث قرار دادهایم و بخشهای دیگری را هم در این مجموعه درسهای مهارت فروش مورد توجه قرار خواهیم داد.
مهارتهای ارتباطی
قدرت و ضعف ما در مهارتهای ارتباطی میتواند نقش مهمی در موفقیت یا شکستهای ما در حوزهی فروش داشته باشد.
با توجه به اینکه ما بحث مهارت ارتباطی و مدیریت تعارض و کار تیمی را به صورت مستقل در متمم مورد بحث قرار دادهایم، در اینجا توضیح بیشتری در مورد آنها ارائه نمیکنیم.
توانمندیهای رفتاری و صفات شخصیتی
توانمندیهای رفتاری و صفات شخصیتی مناسب، بخش دیگری از ضرورتهای موفقیت در شغل فروشندگی هستند.
موارد زیر تنها بخشی از فهرست توانمندیها و ویژگیهای مطلوب هستند:
لذت بردن از شغل (شغل من بخش مهمی از زندگی من باشد)
توانایی مدیریت چندلایهای رابطه (تو همزمان مشتری من هستی و دوست من و یا اینکه تو همزمان دوست من هستی و همکار من و یکی از اینها را به نفع دیگری کنار نمیگذارم)
حوصله زیاد برای به نتیجه رساندن معاملهها
مهربان بودن و صمیمی بودن با مردم
وفاداری به وعدهها
رعایت انصاف
توانایی مدیریت احساسات مثبت و منفی
احتمالاً در ذهن خود فروشندگان موفقی را میشناسید که برخی از ویژگیهای بالا را ندارند یا حتی به طور مشخص، عکس آن ویژگیها را در خود دارند.
به خاطر داشته باشیم که اگر چنین افرادی موفق هستند، احتمالاً بخشی از این موفقیت به واسطهی عوامل یاریدهندهای است که بیرون از حوزه اختیار و توانمندی آنها بوده و هست.
بازار انحصاری، ارتباط خویشاوندی با یک مدیر در سازمان خود یا سازمان مشتری و سرمایه و گردش مالی زیاد (که فرصت برای قمار کردن و باختن بدون پرداخت هزینهی جدی ایجاد میکند)، تنها نمونههایی از این عوامل هستند.