بسم الله الرحمن الرحیم
در روز شهادت امام رضا(ع) سوال مهمی ذهن من را درگیر کرده است. با این که این امام بزرگوار، سلطان کشور ما و ولی نعمت ماست اما جدا از محبت سرشار ما به حضرت، آیا تا به حال چه قدر تلاش کرده ایم که اماممان را بشناسیم و دنباله مسیر او را طی کنیم؟ مسیری که تلقی مان این است با شهادت حضرت به پایان نرسید و در دوران سه امام بعدی و حتی غیبت، ادامه پیدا کرد و عَلَم این حرکت، امروز به دست ما شیعیان حضرت سپرده شده است. فرق است بین انسانی که امام را فقط مرجع بن بستهای زندگی دنیای خود میبیند ولی جریان حرکت زندگیاش نسبتی با مسیر امام ندارد با کسی که خود را وارث حرکت امام میبیند، با اینکه هردو محب و عاشق حضرت به حساب میآیند.
اما بعد از این مقدمه شایسته است بپردازیم به سوالی مهم که جوابش، جهت حرکت شیعیان راستین حضرت را تعیین میکند؟ مسیر حرکت زندگی امام(ع) به چه سمتی بود و یا بهتر، امام زندگی خودش را وقف چه هدفی کرد؟
نگاهی اجمالی به دوران 250 ساله از زمان شهادت رسول خدا(ص) تا شروغ غیبت صغری، این حقیقت را به ما نشان میدهد که نه تنها حرکت امام رضا(ع) بلکه نقش آفرینی سایر ائمه (ع)، از حرکتهای علمی حضرات گرفته تا متارکه جنگ توسط امام مجتبی(ع) تا قیام سیدالشهدا(ع) همه در جهت یک حرکت سیاسی و اجتماعی قابل تعریف است. حرکتی که آرمانش، رساندن انسان و جامعه انسانی به کمال مقصود و محقق کردن هدف آفرینش انسان است و طرح عملیاتی آن، محکم کردن پایههای دین خدا و تعالیم الهی در جامعه برای نسل های آینده و تصاحب حاکمیتی است که حق آن از ولی الهی جامعه، بعد از شهادت رسول خدا(ص) غصب شد.
حرکتی که میتوان از آن به عنوان مبارزه حاد سیاسی ائمه اطهار با طاغوت یاد کرد.
درخور است که به ریز و درشت این حرکت سیاسی پرداخته شود و جزئیات آن هم مورد بررسی قرار بگیرد که تک تک این جزئیات، درسهایی برای مبارزه امروز ما هستند اما به مناسبت روز شهادت آقا علی بن موسی الرضا، فقط میخواهیم به بررسی اجمالی دورانی بپردازیم که عَلَم این حرکت سیاسی، در دستان امام رضا(ع) است.
شاید بتوان از دوران امام رضا(ع)، به عنوان قله ای از حرکت سیاسی ائمه(ع) یاد کرد. بعد از روزهای تلخی که امیر شیعیان بر منبرهای جامعه اسلامی لعن میشد و سبط اکبر رسول خدا(ص) مجبور به آتش بس میشد و سبط دیگر، مظلومانه در غربت به شهادت میرسید و جامعه ذره ای تکان نمیخورد، به برکت اقدامات گام به گام هر کدام از این بزرگواران، از مناجاتهای زین العابدین(ع) تا کرسی های درس امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، شیعه به چنان قدرتی رسیده که طاغوت زمان موسی بن جعفر(ع)، هارون الرشید ملعون مجبور است که هزینه گزافی بپردازد اما امام کاظم(ع) را به زندان بیفکند تا حکومتاش را از دست ندهد و حاکم غاصب بعدی، مامون، تیغ شیعه را زیر گلوی خود حس کرده و برای مهار شیعیان و امامشان، حکم جانشینی خود را به نام علی بن موسی الرضا(ع) امضا کند تا ذره ای از فشار این سیل اجتماعی شیعیان اهل بیت(ع) را بکاهد و این شرایط اجتماعی، حاصل کار تشکیلاتی و منظم و قدرتمند دویست ساله ائمه شیعه است.
حال اما ماجرای ولایت عهدی. بلاشک مامون قدرت طلب، شخصیتی نیست که جانشینی خودش را از روی سخاوت به بزرگترین معارض خود تقدیم کند اما حجم استیصال او از قیامها و معارضههای شیعیان به حدی است که برای دفع خطر اولیه و در گام بعدی، خدشه دار کردن شخصیت اجتماعی امام رضا(ع) با درگیر کردن ایشان در مناصب حاکمیتی خلافت عباسی، مجبور است به این گروه، امتیاز سیاسی بدهد. اما دریغ که این طراحی دقیق و هوشمندانه برای ترور شخصیتی علی بن موسی(ع) و همزمان بازیابی سرمایه اجتماعی حکومت عباسی، پله ای میشود برای اینکه از دوران امامت حضرت(ع)، به عنوان قله حرکت سیاسی ائمه(ع) یاد شود.
اما چگونه این تهدید علیه جریان شیعی، به فرصت تبدیل میشود؟
از آنجا که امام(ع)، از همان ابتدای پیشنهاد ولایت عهدی به اهداف مامون آگاه است، کنش حضرت از بدو ماجرا در راستای خنثی سازی طراحی مامون انجام میشود. اول اینکه حضرت، این پیشنهاد را نمیپذیرند به حدی که مامون مجبور به تهدید امام(ع) به قتل میشود که پخش شدن همین خبر در جامعه توسط تشکیلات حضرت، از همان ابتدا ایشان را از تمام حاکمیت عباسی جدا میکند و به جای اینکه در جبهه خلافت قرار بگیرد، با اینکه جانشین خلیفه است اما شخصیت معارض خلافت را برای خود در ذهن جامعه حفظ میکند. در ادامه کنش اجتماعی حضرت هم، وداع جانگداز ایشان با جدش رسول خدا(ص) در مدینه، اتمام حجتی است برای جامعه که علی بن موسی(ع) با اینکه نفر دوم خلافت است، اما هنوز هم دشمن درجه یک خلافت باقی مانده و مقام و منصب، موجب عقب نشینی او از مبارزه نشده است.
در گام بعدی، نقشه دوم مامون به وسیله شرط امام خنثی میشود. هدف خلیفه عباسی این است که با وجهه امام رضا(ع) برای خلافت خود سرمایه اجتماعی دست و پا کند و همزمان با حضور امام در دربار عباسی، موجب ایجاد شبهه هایی علیه امام شود، اما امام شرط میگذارد که پذیرش ولایت عهدی فقط در قبال آن است که حضرت هیچ منصب سیاسی و حکومتیای نپذیرد و خود را درگیر امر خلافت عباسی نکند که همین شرط برای خنثی سازی شایعه های بعدی دستگاه خلافت علیه امام(ع) کافی است.
اما هدف بعدی، جدا کردن امام از مردم است. برای این منظور حتی مسیر حرکت امام به گونه ای تعیین میشود که شهرهای محل عبور، کانونهای حضور شیعیان نباشد، اما داستان حضور امام در شهر نیشابور و حدیث سلسله الذهب، اینبار هم طرح خلیفه را ناکام میگذارد و امام در دو سال حضور خود در دربار مامون، ارتباط خود با مردم را حفظ میکند.
در کنار همه این نقشهها، که با حرکت هوشمندانه امام(ع) خنثی شد، حضور در دربار برای امام منفعت هایی دارد که هیچکدام از ائمه قبلی نتوانسته اند از این امتیازها استفاده کنند.
به واسطه حضور امام در دستگاه خلافت، فشار برای دستگیری و جلوگیری از فعالیت های تشکیلاتی شیعیان در اقطار سرزمین اسلامی از بین میرود، زیرا امام جانشین خلیفه است و بعد از دویست سال دوران غربت و مظلومیت ائمه(ع) و به خصوص شخصیت اول جهان تشیع، حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) که سالها در منبرهای جامعه لعن میشد، این بار بخش قابل توجهی از تریبون رسانهای حاکمیت در اختیار امام(ع) است و این دفعه به واسطه ولایت عهدی حضرت(ع)، منبرها محل بیان فضیلتهای امیرالمومنین(ع) و تبلیغ باورهای تشیع میشود. تفکرات شیعه در این دوران کوتاه، به گونه ای به صورت رسمی بیان میشود که هیچگاه در دو قرن گذشته همچین امکانی مهیا نبوده زیرا تریبون ولایت عهدی در اختیار امام(ع) است و هیچکس هم حق توهین و جلوگیری از این کار تبلیغاتی-رسانهای ندارد.
در مجموع میتوان گفت که دوران امامت امام رضا(ع)، دوران فتح الفتوح تشیع است. زیرا پس از دویست سال مبارزه، این جریان، به قدری به قدرت رسیده که مجبورند آن را به رسمیت شناخته و در جریان قدرت دخیل کنند، و چه قدر این دوره شبیه است به فتح الفتوح رسول خدا(ص) در ماجرای صلح حدیبیه که کفار بعد از سالها مجبور شدند، مسلمین را به رسمیت بشناسند و حضور و قدرت آنها را بپذیرند و با این توصیفات، جا داشت که در دوران امامت امام رضا(ع)، سوره فتح دوباره نازل شود.
این روایت کوتاه و اجمالی از دوران امامت شمس الشموس(ع)، شاید بتواند قطره ای از اقیانوس زحمات و تلاش های حضرت را روایت کند، اما واقعیت آن است که حق پژوهش در باب زندگی ائمه(ع)، نه با این چند خط که شاید با سال ها تحقیق در سیره این بزرگواران هم ادا نشود.
اما در انتها که از تمام این سیاههها گذر کنیم و باز هم مثل همیشه سفره عاشقی را مهیا کنیم؛ خطاب به پناهگاه عالم، عرضی داشتم.
آقا جان! در باب زندگی شما، ما در یک دو راهی سخت گرفتار شدهایم. نمیدانیم از یک طرف به خاطر شهادت غریبانهات در دیار خراسان و در دوری از حرم جدت رسول خدا(ص) زانوی غم به بغل بگیریم، یا نه از باب اینکه در سایه این سفر غریبانه و ماندگاریات در سرزمین ما، ملجا و پناهمان شدی، خوشحال باشیم.
اما نه! خواسته شیعه واقعی تو، همان خواسته تو است. ما هم با اینکه از همجواری تو در کشورمان خرسندیم، اما پای به پای شما بابت غربتات در لحظه شهادت اشک میریزیم.
السَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَبا، یا مُعینَ الضُّعَفا، یا عَلیِ بنِ موسیَ الرِّضَا المُرتَضی.