زیست میانسالی چیست؟
میانسالی اگر بهدرستی شناخته نشود، میتواند بحرانی عمیق در زندگی ما ایجاد کند. گاهی حجم مشکلات آنقدر زیاد است که فراموش میکنیم برگهای تقویم تنها عدد نیست، هویت و درک وجودی ما است که در حال ورق خوردن است. بدون آنکه متوجه شویم، روزی در مقابل آینه چهره غریبهای ما را شگفتزده خواهد کرد. سوال غریبه ما را خواهد ترساند، «تو کیستی؟» و ما باید به او پاسخ دهیم، شما چه پاسخی به او خواهید داشت اگر بگوید:«تو، باورم نمیشود، کی فرصت کردی اینگونه خودت را ویران کنی؟» پاسخ شما چه خواهد بود؟
مشکلات میانسالی از آنجا شروع میشود که ناگهان احساس میکنید درون خلأ قرار دارید، همه چیزهای اطرافتان بیمعنی میشود، موفقیتها، مشکلات، دردها، شادیها و در کل مفهوم زندگی برایتان عوض میشود.
سیسالگی که تمام میشود، دوران جوانی نیز رنگ میبازد، پافشاری و اصرار بر جوان ماندن سودی ندارد، زندگی رنگ عوض خواهد کرد و شما وارد نیمه دیگر زندگیتان خواهید شد.
بسیاری از ما درک درستی از میانسالی نداریم، زندگی برای ما تا آغاز میانسالی مانند لوح وظیفه یک سرباز تعریف شده است.
خردسالی، کودکی، مدرسه، دانشگاه، کار، تشکیل خانواده و امرارمعاش، الگوهایی است که برای ما تعریف کردهاند. ما مانند پدر و پدربزرگ خود زندگی میکنیم. روح اساطیری در زندگی ما حلول کرده است و بدون آنکه بدانیم، زندگی ما وابسته به الگوهای جمعی قبل از زمان تولد است و ما ناچار تن به اینگونه زندگی دادهایم.
اما روزگاری میرسد که شورش میکنیم، فرار میکنیم، انگار که از کابوسی، بیدار شویم و در هراس از خواب پریشانی که دیدهایم، تلاش میکنیم به رویای دیگری فرو رویم، شاید توانستیم درد خود را التیام بخشیم.
اکنون که این مقاله را مینویسم لمس مطالب برای من بسیار عینی است زیرا من نیز یک میانسال هستم. بارها شده است که بیدلیل خسته شدهام، از خودم پرسیدهام بعد از اینهمه زندگی به کجا رسیدهام؟ قرار است فردا صبح با چه رخداد وحشتناکی مواجه شوم؟ کجا باید بروم؟ چه کسی مرا به زیر سوال خواهد برد؟ به چه کسی باید جواب دهم؟ دخترم چه خواهد شد؟ همسرم کجا خواهد رفت؟ و هزاران سوال بیجواب بدون پاسخ.
همه این سوالات چیزی جز اضطراب برای من به همراه ندارد اما چاره چیست و چه باید کرد. با ما در این مقاله همراه باشید تا درباره میانسالی بیشتر بدانیم و راهکارهای رفع بحرانهای این دوران از زندگی را بهتر درک کنیم.
میانسالی چیست؟
میانسالی برای بسیاری از افراد حضور در رنج سنی 40 تا 60 سال است؛ اما این سادهترین تعریف برای این واژه است. میانسالی در حقیقت عبور از سن جوانی است. حضور در نیمه دوم عمر، زمان میانسالی است. ما با گذر از سیسالگی وارد دوران میانسالی خود خواهیم شد.این میانسالی، میانسالی روانی است. تفاوت میانسالی پزشکی با روانی در همین قضیه است. در تعریف پزشکی با گذر از 40 سالگی وارد میانسالی میشوید، در حالیکه میانسالی روانی بعد از گذر سی سالگی رخ میدهد و ما در این مقاله درباره میانسالی روانی صحبت خواهیم کرد.
جبر و اختیار یک مساله فلسفی کلاسیک، که ذهن بسیاری از فلاسفه را به خود مشغول کرده است. زندگی ما اگرچه امری جبری است و ما اختیاری از خود نداشتهایم؛ اما اکنون که در حال تجربه زیستی خود هستیم، باید انتخاب کنیم.
تنها فلاسفه نبودند که به مبحث جبر و اختیار ورود کردند، جبر و اختیار آنقدر شیرین بود که روانشناسان نیز به این مساله ورود کنند، از دیدگاه فروید آدمی محصول جبر بود؛ اما شاگرد بزرگ وی، یونگ، عقیده دیگری داشت. یونگ زندگی و رشد انسان را به چهار دسته تقسیم میکند
1-کودکی
2-جوانی
3-میانسالی
4-پیری
به عقیده یونگ انسان در دوران کودکی و جوانی خود چندان اختیاری ندارد و ناچار است تن به انتخابهای دیگران بدهد؛ اما از زمان میانسالی آدمی میتواند انتخاب کند و این دقیقا همانجایی است که انسان به مشکل برمیخورد.
از دیدگاه یونگ، میانسالی دوران انتقال است. زمانی که انسان از دوران جوانی جدا میشود و میتواند برای خود انتخاب کند، وارد میانسالی شده است. انسان در دوران میانسالی ستادههای خود در دوران کودکی و جوانی را از ناخودآگاه به ذهن آگاه و هشیار خود انتقال میدهد.
یونگ در طول دوران کاری خود با افراد میانسالی روبرو شد که در دوران اوج و موفقیت، ناگهان احساس پوچیکرده بودند و خود را شکست خورده میدانستند. دلیل این امر چه بود؟ چرا در اوج دوران میانسالی احساس میکنیم باختهایم، همسرمان را دوست نداریم، از کار خود متنفر میشویم، به فکر فرار میافتیم و همه چیز را خراب میکنیم.
یونگ دلیل این امر را بیدار شدن آدمی میداند، یونگ به این مطلب اشاره میکند که در دوران کودکی و نوجوانی تمام تمرکز ما در بیرون از خودمان قرار دارد، تمرکز ما روی تحصیل، انتخاب شغل، همسر و حتی محل زندگی است و نکته جالب اینکه همه این چیزها توسط خانواده، جامعه و حتی مذهب برای ما انتخاب شده است.
رشته تحصیلی توسط سیستم آموزشی و با انتخاب خانواده همراه بوده است، مسیر شغلی به اجبار و بهدلایل مختلف مثل اقتصاد خانواده، سیستم جامعه و از روی ناچاری شکل گرفته است، انتخاب همسر با اجبار نهاد مذهبی و جامعه اتفاق افتاده است و ناگهان در میانسالی همه انتخابها، همه اجبارها تمام میشود و تو ماندهای هزار راه نرفته. یونگ میانسالی را دوران انتقال میداند، انگار فایلهای خارجی ذخیره شده ناگهان لود میشود و ما خود را با همه چیزها تنها میبینیم که هیچ کدام موافق حالما نیست، پس شورش میکنیم، حال باید چه کرد؟
بحرانهای میانسالی و جمیز هالیس
جیمز هالیس روانشناس و استاد دانشگاه است. در 26 دانشگاه سطح اول جهان تدریس کرده است. هالیس از سال 1977 تا سال 1982 در دانشگاه زوریخ سوئیس بهعنوان تحلیلگر ارشد یونگ آموزش دید و بعد از آن زمینه اصلی کار خود را صرف آموزش نظریات یونگ به دیگران کرد. او تاکنون 16 کتاب تحلیل کرده است که مهمترین آنها در زمینه میانسالی است.
هالیس در کتابهای خود نظریات یونگ درباره نیمه دوم عمر یا میانسالی را بررسی کرده است. او داستانهایی از افرادی را ذکر میکند که ناگهان در دوران میانسالی از همه چیز گریختهاند و همه موفقیتها را رها کردهاند و یکباره به انسانی منزوی، افسرده و شکستخورده تبدیل شدهاند.
جیمزهالیس در کتاب «موضوع اصلی چیست» به بحرانهای میانسالی نگاه میاندازد و راهکارهایی برای زیستن در نیمه دوم عمر ارائه میدهد.
ما در تمام زندگی قبل از میانسالی، زیستی ناآگاهانه داشتهایم؛ اما در زمان میانسالی وقت آن رسیده است که تغییر جهت دهیم؛ وقت آن است که خود را بشناسیم و از خدایان حمایتگر (منظور اسطورههایی است که با وجود آنها اجازه حرکت به خود نمیدهیم) رهایی پیدا کنیم.
هالیس در کتاب خود روشهای چگونگی برخورد با این بحران را به ما آموزش میدهد. بحران میانسالی، بحران کوچکی نیست و نیاز به تغییر نگرش ما نسبت به جهان دارد. مهمترین مطالبی که هالیس به آن اشاره میکند عبارت است از:
• ترسها را باید از خود دور کرد. آنچه سبب شده تا شما در دوران قبل از میانسالی (نوجوانی و جوانی) اهدافتان را دور کند، باید شناسایی شده و رفع شود.
• بهجای زندگی با اسمها باید با فعلها زندگی کرد. همه ما در دنیای خود با مذهبی خاص به دنیا میآییم، مذهب، انرژی و عامل حرکت ما است، نباید به اسم مذهب، محدودیت برای خودمان ایجاد کنیم. باید همه تواناییها به فعل برسد.
• کارهایی را انجام دهیم که روحمان تازه شود. برای پول، مقام و رتبه اجتماعی زندگیکردن فایده ندارد. باید اموری انجام شود که روح و روان ما به آن نیاز دارد.
• باید به دوران بزرگسالی قدم گذاشت و با ترسها روبرو شد. هر انتخابی باید با این سؤال همراه شود که چرا آن را انتخاب میکنیم.
میانسالی و کارهای مهمی که باید انجام دهیم:
میانسالی برای بسیاری، سن فرسایش و تکرار است. شما دیگر آنقدر جوان نیستید که به ابتدا برگردید و همه چیز را تجربه کنید، شما وظایف خانوادگی دارید و در قبال شخصیت اجتماعی خود (پدر، همسر و حتی بهعنوان یک شخص مجرد در قبال خود) مسئول هستید، چه باید کرد تا زندگی جذاب شود؟
اگر عشق اول خود را دیدید، افسوس نخورید که چه زندگی بهتری میتوانستید داشته باشید، اگر به دلیل محدودیت زندگی در رشتهای که دلتان میخواسته وارد نشدید، حالا که در نیمه دوم زندگی هستید چه کاری باید انجام دهید، باید عمری افسوس گذشته را بخورید، افسوس بخورید که چرا با او ازدواج نکردم؟ چرا وارد رشتهای که علاقه داشتم، نشدم؟ چرا کار دیگری انتخاب نکردم؟ چرا؟ چرا؟ و هزاران چرای دیگر، اگر قرار است در نیمه دوم زندگی همیشه غصه و افسوس نیمه اول زندگی را با خود همراه کنیم، تنها عایدی ما اضطراب، افسردگی و بیماریهای دوران میانسالی خواهد بود.
ما به شکل احمقانهای در دوران میانسالی خود گرفتار میشویم. بحرانهای هویتی، عصبیتهای عمیق، افسردگیهای مزمن و حتی خودکشی مواردی است که ما در زیست هر روز خود شاهد آن هستیم. کافی است یکبار به رانندگان عصبی در ترافیک نگاه بیندازید، خواهید دید بیشتر آنها افرادی هستند که در نیمه دوم عمر خود یا دوران میانسالی زندگی میکنند.
از سال 1400 ایران وارد میانسالی میشود تا چند سال اخیر بیشتر ما به دوران میانسالی خواهیم رسید. این وقتی وحشتناک خواهد بود که هیچکدام از ما برای این دوران آماده نیستیم، هیچکدام از ما آموزش لازم برای زیستن در این دوران را ندیدهایم، ما آماده نیستیم و دهشتناکتر آنکه هیچ تعریفی هم از این دوران نداریم و به شدت از آن گریزان هستیم. گمان میکنیم میانسالی یک برچسب محدودکننده است، حالآنکه میانسالی آخرین فرصت برای رسیدن به کمال و لذت بردن از فرصت زندگی است. بیایید بهجای کتمان کردن و مخفی کردن حضور در این دوران آن را بپذیریم و قواعد زیستی در جامعه میانسال را بپذیریم.
دوره میانسالی یا نیمه دوم عمر از سیسالگی به بعد عملاً آغاز میشود. دورهای که میتواند پر از شادی، شور و هیجان باشد یا دورهای با تألمات، افسردگیها و شکایتهای ناتمام. پس بهتر است اسب زندگی را با درک درست، زین کرده و تا انتها بتازیم.
تا امروز کتابهای زیادی خواندهام؛ ادبیات داستانی، فلسفه، مدیریت و اقتصاد، جامعهشناسی و روانشناسی حتی کتابهای روانشناسی عمومی یا به اصطلاحی زرد را هم خواندهام؛ اما هیچ کتابی آنقدر کاربردی نبوده است که خواندن کتاب «21 کار مهم بعد از سیسالگی ...» توانسته است زندگی من را متحول کند. این کتاب نیز نوشته جیمز هالیس است اما موجز، قابلدرک و کاملاً کاربردی نوشته شده است و برای مخاطبی که قبلاً مطالعه روانشناسی نداشته است، قابلفهم است.
در بخش اول کتاب جملهای نوشته شده است که اگر همان یک جمله خوانده شود، درک شود و بقیه کتاب، خوانده نشود به عقیده من همان یک جمله برای ادامه زندگی در نیمه دوم عمر کافی است. هالیس در کتاب خود مینویسد: «زندگی با تمام عوامل محدودکننده، انتخابی است که به عهده ما است.»
گویی پتکی زده میشود به همه بهانهتراشیها، به دردهای وجودی که هر شب با آن به خواب میرویم و صبحگاه بار درد را بر دوش میگذاریم و راهی زندگی میشویم. هالیس میگوید حتی اگر شما در بدترین شرایط زندگی به دنیا آمدهاید و در بدترین شرایط زندگی میکنید، شما باید انتخاب کنید ادامه راه چگونه سپری شود.
این برعکس نظریه کتابهای روانشناسی زرد است که شما را مبری از مشکلات میداند و مسئولیت را از شما دور میکند. هالیس اعتقاد دارد اگر مشکلات و دردهای خود را پنهان کنید، شجاعت به خرج ندهید و با ترسهای خود روبرو نشوید، دنیای بیرون شما دنیایی سیاه، تاریک و سرد خواهد بود.
حال که انتخاب کردید با زندگی مواجه شوید، وقت بزرگ شدن است. وقت بلوغ عاطفی است، وقت آن است که محیط امن خانه را ترک کنید و قدم در دنیای بزرگ شدن بگذارید. این بزرگ شدن لزوماً در سن خاصی اتفاق نمیافتد، شاید سالها است که با دیگری زیستن را تجربه میکنید؛ اما هنوز نمیدانید از او چه میخواهید که در وجود خود سراغ ندارید.
اگر نیمه دوم عمر شما شروع شده است، شما باید تعریفی درست از زیستن در فاصله کوتاه زندگی برای خود پیدا کنید. زندگی یکفصل کوتاه است و این فصل کوتاه قرار است به بهترین شکل سپری شود، اگر ما بدانیم باید چه مسئولیتی انتخاب کنیم و چه نقشی بازی کنیم. میانسالی فرصتی برای بزرگ شدن است. میتوانیم زیستن عاطفی را با شناخت درست از خود تجربه کنیم.
کتاب سرشار از نکتهها، داستانها و راهکارهای جالب است. نکتههایی که ما را به فکر میبرد و باعث میشود ما درباره گذشته خود بیشتر بیندیشیم، یکی از راهکارهای زیست سالم و فرار از اضطراب میانسالی تعیین تکلیف با گذشته است. در نیمه دوم عمر با داشتههای نیمه اول قرار است زندگی کنیم، گاه خاطرات تلخ، رنجهای بیپایان ما را احاطه کرده است، اگر قرار است در بحران میانسالی بتوانیم زندگی با نشاطی داشته باشیم بهتر است با این گذشته تعیین تکلیف کنیم. هالیس در کتابش ما را مجاب میکند با والدین خود صحبت کنیم و درباره گذشته غمبار یا حتی صدمهدیده خود صحبت کنیم.
چه خوب است که در دورانی زندگی میکنیم که امکان دارد کتابهای هالیس را بهراحتی بخوانیم و بدانیم در میانسالی چگونه باید زندگی کنیم؟ برای داشتن این کتابها خرید اینترنتی با ارسال کاملاً رایگان ساربوک را تجربه کنید.
یکی از کارهای دیگری که در دوران میانسالی باید انجام بدهیم شجاعت است. شجاعت از نظر هالیس مواجه با خود است.
یونگ در نامهای که به یکی از شاگردانش نوشته است، تبدیلشدن به یک انسان تحولیافته را متشکل از سه بخش است بینش، شجاعت و پایداری، زمانی که ما بتوانیم این سه اصل را در زندگی خود شکل دهیم خواهیم توانست زندگی خود را پس گرفته و راهی نیمه دوم عمر شویم.
میانسالی یک اتفاق ناخوشایند خواهد بود اگر نتوانیم اصلاحات در زندگی ایجاد کنیم. احساس گناه همیشه همراه ما حضور دارد. این بدان خاطر است که نتوانستهایم با خود واقعیمان ارتباط بگیریم. زندگی ما بر مبنای نظر دیگران بوده است، پس زمانی که خواستهایم بر اساس هویت درونی زندگی کنیم، احساس کردهایم دچار خطا شدهایم.
جیمزهالیس در کتاب خود 21 راهکار را برای عبور از بحران میانسالی ارائه میکند که مهمترین آنها عبارت است از:
1. آینده تکرار گذشته نیست، اگر در میان ترسهای قدیمی محاصره شدهاید از میان آنها عبور کنید.
2. رها کردن امور کهنه آسان نیست، نیاز به تابآوری دارد. نترسید و از قطعیت باورهای کهنه خود را رها کنید.
3. الگوهای خودتخریب خود را شناسایی کنید و به مبارزه با آنها برخیزید.
4. آسایش خود را به خطر بیاندازید، قبل از رسیدن به احساس خوب نیاز است خطر احساس بد را به جان بخرید.
5. نترسید، مسئولیت انتخابها، باورها و اعتقادات خود را بپذیرید. پیشآمدها را به جان بخرید؛ اما زندگی کنید.
6. با ترس مواجه شوید، اما با ترس تصمیم نگیرید.
7. منتظر نباشید کسی به شما اجازه بدهد، خودتان از خودتان برای زندگی اجازه بگیرید.
8. خودتان را با همه نقصهایی که یک انسان ممکن است داشته باشد، بپذیرید.
9. به علاقهها، استعدادها و رسالتهای خود احترام بگذارید.
10. احساسات و روان شما تشخیص میدهند که چه کاری خوب خواهد بود، به احساسات و روان خود اطمینان کنید.
درباره میانسالی کتاب بخوانیم:
در بخشی از این مقاله به این موضوع اشاره شد که چرا باید درباره میانسالی کتاب بخوانیم؛ اما حقیقتی مهمتر از چرایی کتابخوانی وجود دارد و آن چگونگی کتابخوانی است. بسیاری از ما گمان میکنیم با خواندن یک کتاب میتوانیم تمام دانش و درک درست از یک موضوع را به دست آوریم، شاید برای ورود به دنیای یک مسئله خواندن یک کتاب لازم باشد؛ اما شرط کافی نیست. برای همین اگر قرار است درباره میانسالی به درک درستی برسیم باید حداقل، همه کتابهای جیمز هالیس خوانده شود.
در این مقاله تلاش شد دیدگاههای جیمز هالیس تشریح شود اما این مقاله بسیار خلاصه، نوشته شده است و ترجیح آن است که هر سه کتاب جیمزهالیس مطالعه گردد.
اولین کتاب مورد بحث ما "21 کار مهم بعد از سی سالگی" است که به نوعی هندبوک و مراجعه سریع است. دید مفید اما کوچکی به شما داده میشود، خواندن کتاب "یافتن معنا در نیمه دوم عمر" شما را دارای بصیرت میکند و شما میتوانید با شناخت کاملتری دوران میانسالی را سپری کنید؛ کتاب درباره انتخاب آگاهانه در زندگی در نیمه دوم عمر است. اینکه چگونه با اندیشهورزی و مدیریت احساسات تصمیم بهتری درباره شغل، خانواده و زندگی مورد علاقه بگیریم. هالیس با کمک اندیشههای یونگ به مخاطب آموزش میدهد چگونه از شر اشباح سرگردان که همان ناخودآگاه انسان است، رهایی پیدا کند و بتواند موانع پیشرفت خود را از بین ببرد.
اما با خواندن کتاب "موضوع اصلی چیست" مخاطب با این پرسش مواجه میشود که آیا در مسیر درستی گام برمیدارد، آیا انتخابش درباره خدا، خانواده، شغل و اجتماع درست است؟ این کتاب زندگی شما را متحول خواهد کرد، شما به پرسشهای بنیادین درباره زندگی خود فکر خواهید کرد؛ اینکه قرار است چگونه زندگی کنید، شما قرار است با خواندن این کتاب جوکر زندگی خود شوید، همه آنهایی که شما را تحقیر و عقب راندهاند، از سر راه بردارید، پس نترسید کتاب را در دست بگیرید و خواندنش را شروع کنید. هراس شما بیانگر درماندگی شما در حل مسائل دوران میانسالی است. باور کنید خواندن این کتاب موضوع اصلی زندگی شما در این دوران یعنی از سی سالگی به بعد است.
به قلم: هادی خادم الفقرا