انسانها همیشه به دنبال جاودانگی بودهاند. در پی یافتن معجونی برای ابدی شدن!
اما این سالها نه تنها اشرف مخلوقات به دنبال جاودانگی نیست بلکه روز به روز با تخریب هر آن چه که برای زیست نیاز است در حال کم کردن عمر خویش میباشد.
اگر دخالتهای بیجا و بیمورد انسان نباشد، زمین خودش بلد است چکار کند! خودش میداند چگونه خانه امن همهی موجودات باشد!
حیوانات مانند ما به اصطلاح اشرف مخلوقات، قدرت اختیار و تفکر ندارند. در طبیعت دخالت بیجا نمیکنند و برعکس مفید هم هستند. مثلا شما همین سنجابهای تیز و فرز را نگاه کنید! با آن جثهی کوچک به دنبال غذا میگردد؛ چندتایی بلوط پیدا میکند و زبان بسته در زمین پنهانشان میکند؛ اما در نهایت از یاد میبرد که کجا آن غذاهای یافته را پنهان کرده!
این دخالتها باعث رشد بسیار زیادی از گنجهای کهنسال، همین درختان بلوط، شده است.
میتوان گفت سنجاب هم مانند انسان خودش برای خود و نسلهای بعدش خانه میسازد.
جنگلهای بلوط زیستگاه بسیاری از موجودات زندهایست که قدرت اختیار ندارند.
حال برگردیم سر خودمان...
ما تخریبگران در تعطیلات تصمیم میگیریم که برویم و روحمان را در دامن طبیعت تازه کنیم. بیدرنگ زیر سایه درختی مینشینیم؛ حال از آتشی که روشن میکنیم و پسماندی که از روی جهل و به امید کود شدن رها میکنیم و آنچه باعث تازه شدن روحمان بود را تخریب میکنیم بگذریم، به خانه و زندگی هم سیارهایهایمان نیز تجاوز میکنیم.
میدانید؟ زمین میتوانست جاودانه باشد اگر که به حال خودش رهایش میکردیم. نگذاشتیم بچرخد و باشد آنطور که خودش میخواست.
کاش معجونی که برای جاودانگی زمین موجود است را استفاده میکردیم. همهی ما میدانیم که آن معجون چیست...
چند نفر از ما به اندازهی سالهایی که بر روی زمین نفس کشیدیم و زندگی کردیم، درختی کاشتیم؟
اما چند نفر از ما تخریب کردیم؟ هرچه در طبیعت هست را، هوا را، آب را، درخت را!؟
ما برای بقا احتیاج به معجون خاصی نداریم. ما باید زندگی را بکاریم.