فیلم «دله دزدها» آخرین ساخته هیروکازو کورئیدا، کارگردان ژاپنی و برنده نخل طلای کن، به طور حتم با هر فیلم دیگری که تا حالا دیده اید متفاوت خواهد بود. «دله دزدها» ملغمه ای از احساسات متناقض را در مخاطب برمی انگیزاند، همزمان غمی در وجود شما متبلور می شود و چاره ای جز اشک ریختن برای زندگی شخصیت ها ندارید. همچنین با امیدواری به فرجام شخصیت ها می نگرید. شاید مهم ترین ویژگی این فیلم در بازنمایی زندگی شخصیت هایش همین نگاه همه جانبه فیلمساز به جنبه های مختلف شخصیت هایش است؛ نگاهی که باعث می شود مخاطب نتواند هیچ کدام از شخصیت های فیلم را مطلقا سیاه یا سفید ببیند. نگاه اخلاقی کورئیدا تمام آدم های فیلمش را بدل به ملغمه ای از ویژگی های متناقض می کند و این نزدیکترین بازنمایی از انسان است چرا که کورئیدا زندگی انسان ها را به نمایش می گذارد.
«دله دزدها» اثری عاری از قضاوت است. مخاطب به هیچ وجه نمی تواند آدم های داستان را با صفتی مطلق خطاب کند و این ویژگی باعث می شود تا داستان فیلم از مدیوم زبان (کلمه) فاصله بگیرد و به تصویر نزدیک شود. کورئیدا داستانی دیدنی خلق می کند، نه شنیدنی و نه گفتنی. اما کورئیدا در اثرش دقیقا چه چیزی را نشان می دهد؟ «دله دزدها» داستان خانواده ای است که با دزدی از مغازه ها امرار معاش می کنند تا اینکه شبی اوسامو، پدر خانواده، به همراه شوتا پسرش وقتی از دزدی برمی گردد به دختربچه ای پنج ساله برمی خورد و دلش برای دختربچه می سوزد و او را به خانه شان می آورد. دختربچه به خانواده پنج نفره آنها ملحق می شود. این چند خط اولین برداشت هایی است که مخاطب در مواجهه با فیلم دارد؛ برداشت هایی که بر پایه قضاوت های او شکل می گیرد: خانواده، پدر، مادر، مادربزرگ، دزدی، فقر و... اما این دقیقا چیزی نیست که در این فیلم با آن مواجه هستیم، کورئیدا در مقام کارگردان با دقت، هنرمندی و وسواس تمام دست مخاطبش را می گیرد و او را به جدال با تمام مفاهیمی می خواند که در ابتدای فیلم برای او شکل گرفته است. مخاطب هر چه بیشتر در دنیای داستان کورئیدا غرق می شود، به مفاهیمی از خانواده، پدر، مادر، فقر و... که در ابتدا در ذهنش شکل گرفته بود شک می کند و درنهایت با پایانی غیرقابل انتظار و هوشمندانه به این باور می رسد که شاید اشتباه کرده است؛ اینکه شاید تعریف های از پیش تعیین شده او اشتباه است و شاید بهتر باشد به این تعریف ها حتی در زندگی واقعی خود نیز شک کند. کورئیدا مدام در حال فروپاشی تمام پیشداوری هایی است که در ذهن مخاطب شکل می گیرد. او مخاطب را عاری از قضاوت می کند و این دقیقا نشانه نگاه اخلاقی فیلمساز است. رویکرد کورئیدا در فیلم «دله دزدها»، مخاطب را به عمق لایه های انسانی اش می برد؛ جایی که قانون در پایان فیلم از درک آن عاجز است، جایی که هر فردی با رجوع به آن از قضاوت عاجز می شود، جایی که وقتی آدم ها به آن برسند حالا می توانند همزمان از هر آدمی خوش شان بیاید یا از او متنفر باشند. هیچ چیز مطلقی درباره انسان ها وجود ندارد، ما ملغمه ای از ویژگی های متناقض هستیم.