فرانک لويد رايت
ترجمه: فرزانه طاهري
ماشين ابزار كار معمار است، چه بخواهد و چه نخواهد. بايد معمار بر ماشين سلطه يابد و گرنه ماشين او را در چنگ خود خواهد گرفت. ماشين؟ ماشين چيست؟
ماشين عاملي است كه انسان به مدد مغز خود و شكل خود آن را خلق كرده است تا كارهاي تخصصي سطح بالا را به طور مكانيكي، خودكار، و بي امان، و ارزانتر از انسان انجام دهد، و گاهي هم بهتر از انسان. ماشينهاي تكامل يافته شباهت حيرت آوري با مكانيسم خود ما دارند. هر كسي مي تواند قياس كند. مي توان هر سيستم ماشين را گرفت و با فرايند انساني مقايسه كرد. ماشين به عنوان يك ابزار و نه يك اصل در جهان ما تازگي دارد، تازه وارد است اما از همين حالا فاتح شده است. توفيق ماشين انسان را از آرمانهاي قديميش محروم كرده است، چون آن آرمانها به كاركرد فردي دستها و پاهاي انسان مربوط بودند. حال به جاي پا چرخ داريم، به جاي دست، جانشيناني ظريف؛ به جاي نيروي انگيزش اشيايي مكانيكي از ورشو و آهن كه همانند قلب و مغزي محدود عمل مي كنند. به جاي نيروهاي حياتي مواد منفجره يا منبسطه داريم.
جهان ابداع و ابتكار، بخش عظيمي از انرژي خلاق مغز مدرن را به خود جذب مي كند و به تدريج بر زحمات طاقت فرساي بشري غلبه مي كند. ماشين موتوري است براي رهايي يا بردگي. بستگي به هدايت دست انسان و نحوة كنترل آن دارد، چرا كه خود از عهده كنترل خود برنمي آيد. ماشين خود اراده اي است براي انجام كار ندارد. انسان هنوز در پشت هيولايي كه خود خلق كرده است حضور دارد. اگر او نبود، هيچ كاري از اين هيولا برنمي آمد.
گفتم هيولا و چرا نه ناجي؟ چون ماشين هرگز برتر از ذهني نيست كه آن را هدايت مي كند يا به كار م ياندازد و متوقف با بردگان كرد. به اضافه اينكه « آن شكوه يونان و جلال رو م » مي كند. حرص و آز شايد با آن همان كاري را بكند كه انسان در مي تواند اين كار را در بي نهايت دفعات مكرر بكند. حرص و آز ذات بشري شايد حالا به آنجا برسد كه به مدد ماشين، كل بشريت را به بردگي بكشاند. چون پيشرفت به مدد ماشين بسيار سريع و گسترده بوده است. هر كسي كه تأمل بورزد و اين خداي قرباني طلب ماشيني مدرن را وارسي كند و با حوصله آن را از جنبه هاي متعدد در نظر آورد، اين را به وضوح خواهد ديد. خوب، كه چه؟ انسان در تمامي اعصار فشار قدرتها را تحمل كرده، به بردگي كشانده شده، ميليون ميليون استثمار و كشتار شده است. اين كارها را همان اراده اي با او كرده كه دست و پاها را به كار مي انداخته است.
با او كرده كه دست و پاها را به كار مي انداخته است. اما يك تفاوت هست، تفاوت ميان تير و كمان و باروت. انساني كه بر ماشين فرمان مي راند، مي تواند يك تنه ميليونها انسان را به بردگي بكشاند يا كشتار كند. حال آنكه سابق بر اين، قتل عام ميليونها انسان دست كم هزار تن را لازم داشت، و انسان پشت ماشين ذره اي عذاب وجدان نمي كشد. او فقط نيرويي غير مشخص را آزاد م يكند. هر چه از جنايتكار بودن ماشين بگوييم، درباره خدمتگزار بودن آن هم صدق مي كند.
ماشين كدام يك از اينها خواهد بود؟ تصميم با هنرمند خلاق است و نه هيچ كس ديگر. اين موضوع فقط از جنب ههاي فرعيش موضوعي است مربوط به جامعه شناسي و علم. بحث در وهلة اول بر سر استفاده از ماشين براي حفظ زندگي است و نه نابودي آن. بر سر آنكه انسانها زندگي سرشارتري داشته باشند. كاربرد ماشين فقط در صورتي به حفظ زندگي به معناي حقيقي آن مدد م يرساند كه انديشه اي كه آن را كنترل مي كند، زندگي و نيازهاي آن را، آن چنان كه هست، درك كند و ماشين را هم آن قدر خوب بشناسد كه از آن همان كاري را بخواهد كه به خوبي از عهده اش برمي آيد و به همان منظور از آن استفاده كند.