پرسش« معماري چيست »در وهله اول ممكن است آنچنان واضح به نظر برسد كه به سختي بتوان يك فصل كامل را به آن اختصاص داد.
اكنون و در آينده بحث هاي فراواني راجع به آنچه در اين مقاله مي گنجد صورت ميگيرد.
همه ما ايد ه ها و تصورات متعلق به خود را در اين زمينه داريم.
اين فصل درباره مشكلات توضيح معماري به عنوان يك موضوع،و تعيين حد و مرز براي تعريف آن است.
اين توضيح همراه با نگاه به بعضي از روش هاي شرح معماري در گذشته خواهد بود. همچنين اين بخش به بعضي از دلايل و شكستن بعضي تصورات پيشين مي پردازد.
بنا به نظر لوكوربوزيه معماري «« بازي استادانه درست و باشكوه احجام در نور» است.
براي او معماري با يك حرف بزرگ A در ابتداي آن ، تجربه اي احساسي و زيباشناسانه است.
اما اگر تعريف ما از معماري منحصرا محدود به آن دسته از ساختمانهايي شود كه روحمان را اعتلا می بخشد .
آنچه به عنوان معماري مي شناسيم بسيار محدود خواهد بود. با توجه به نگرش کلي معماري به صورت هنر و علم ساختمان، يا يكي از هنرهاي زيبا تعريف مي شود؛
هنگامي كه كريستال پالاس در هايدپارك لندن در ۱۸۵۱ برپاشد از آن به خاطر فضا، روشني و درخشش آن و به خاطر « صداقت و واقعيت ساخت » تمجيد شد.
اما بزرگترين منتقدان و نظريه پردازان آن روز مانند راسكين و و ويليام موريس در اين بحث شركت كردند.
آنها به طور كلي [بر اين] اتفاق كردند كه فاصله بين معماري و ساختمان مي تواند به اين صورت جمع بسته شود. معماري= هنر+ ساختمان .
اين تعريفي است كه بعضي مردم امروز نيز با آن موافقند. اما اين دوگانگي بين هنر در يك طرف، و سودمندي در طرف ديگر، موضوع ناخوشايندي است. اين معادله درباره رابطه بين هنر و سودمندي سخني نم ي گويد و از تجربه ما از واقعيت و معماي معماري غفلت مي كند.
چنانچه ما انواع فراوان ساختمان هايي را كه در قسمت هاي مختلف دنيا وجود دارند ملاحظه كنيم درم ييابيم بحث هاي زيادي راجع به آنچه در عنوان معماري مي گنجد و آنچه كه نمي گنجد وجود دارد. بسياري عقيده دارند كه بناهاي مهم مانند كاخ ها ، معابد،كليساهاي جامع و قلعه ها شامل اين عنوان مي شوند؛ اما درباره شمول كلبه ها، گاراژها يا ايستگاه هاي را ه آهن موافق نيستند.
پس اگرچه ممكن است از سقفهاي كاهگلي پوشيده از خزه و ديوارهاي يكدست كلبه هاي روستايي، يا منظري كه تير سقف به همراه گل در خانه هاي رعيتي، آميخته با چشم انداز آفريقايي به وجود ميآورد ،
لذت ببريم؛ اما گروهي معتقدند كه اينها مصاديق معماري نيستند؛ زيرا به وسيله معماران طراحي نشده اند.
پس با اينکه اين گونه بناها لذت بصري به همر اه دارند، ارزش مطالعه معماري برآنها فرض نمي شود.
اين كلبه ها و خانه هاي رعيتي مثالهايي از معماري سنتي يا بومي هستند كه ايد ه هاي خاص و نكات زيبا شناسانه اي را ابراز مي كنند. آنها آگاهانه طراحي شده اند و از الگوهاي سنتي اي پيروي مي كنند كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.
برای دریافت کامل مقاله کلیک کنید .