مكان-هندسه-طبيعت
نخستين باري كه من نسبت به مفهوم واقعي فضاي معماري آگاهي يافتم، زماني بود كه در پانتئون رم ايستاده بودم.
آنچه را كه تجربه كردم فضا از جنبه ذهني آن نبود؛ بلكه فضايي بود واقعي. اين يادمان مشهور، از ديوار محصور كننده استوان هاي شكلي كه در بالاي آن گنبدي نيم كره اي با قطر همان [استوانه] قرار دارد تشکيل شده است.
قطر ساختمان و همچنين ارتفاع آن به انضمام گنبد،۴۳ متر است.
فرم اصلي پانتئون عبارت از توده كروي عظيمي است. هنگامي كه درون اين ساختمان هندسي ساده با نور طبيع ياي /۲ كه از [دهانه با قطر ۹ متر در ميانه گنبد] مي تابد روشن مي شود، بي گمان اين فضاي معماري شكلي بس واقعي به خود میگيرد.
اين حالت كه از نور ماه حادث مي گردد، چيزي است كه هيچ گاه نم يتوان آن را در مجموعه اي طبيعي و دست نخورده تجربه كرد.
شكوهي را درخود دارد كه بدون اشكال ملهم از انديشه بشري و مشخصًا معمار ي، ناممكن است. نيروي لذتي را كه من در آن دم احساس كردم، چيزي است كه دلم مي خواهد آن را معماري بنامم.
تداعي روشن ديگري كه از سبك غربي دارم و من را تحت تأثير قرار داده است، واقعي نيست؛ بلكه فضايي خيالي است كه گ.ب. پيرانزي نقش برجسته ساز و معمار قرن هجدهم آن را ساخته و پرداخته است.
فضاي مذكور، توصيفي است دقيق و پر نقش ونگار از يك امپراتوري خيالي رم و نقش برجسته هايي حكاكي شده در سنگ از معماري زندان موهوم ؛ كه به خاطر دور بودنش از واقيعت، با دلبستگي تمام ساخته و پرداخته شده است.
منظر داخلي زندان ها مشخصًا تأثير پذيري زائل نشدني اين معمار را از ژاپن نشان مي دهد.
آنچه ديده مي شود، در نگاه من نوعي فضاي سنتي معماري ژاپني اس تكه در مسيري افقي به شكلي زودگذر و ب يوقفه گسترش مي يابد.
لكن زندان هاي پيرانزي هزارتوهاي سه بعدي اند، و تصاويري را از نوعي جهت گيري نشان م يدهند كه بتواند عمود پلكان مارپيچ رو به بالا را آشكار سازد.
هماهنگي هندسي فرم پانتئون و فضاهاي عمودي جهت گيري شدة پيرانزي، در تضاد آشكاري با آنچه كه من در مورد سنت معماري ژاپن مي انديشم قرار دارند.
افقي بودن معماري ژاپن كاملا آشكار است و فضاهاي آن نيز غير هندسي و نا هماهنگ هستند.
معماري ژاپن معماري اي تقريبًا بدون فرم است؛ و معماري فضاهايي را به وجود مي آورد که با محيط طبيعي بيرون در هم م يآميزند.
پانتئون و حكاكي هاي نقش برجسته پيرانزي نقطه مقابل فضاهاي سبك ژاپني اند.
اكنون مي فهمم اين مسئله كه چگونه چنين مفاهيم و برداشتهاي متضادي از فضا توانسته اند در هم آميزند و به شكلي نامحسوس در يك ساختمان حضور يابند، انديشه مرا به خود مشغول داشت و سال هاي سال كارهاي مرا تحت تأثير خود گرفت.
من معتقدم كه چنانچه بناست ساختماني به مثابه نمود معماري متبلور گردد، بايد سه عنصر پر اهميت را در خود داشته باشد.
نخستين اينها مكان است. فضا از ملزوماتي است كه نيروي معماري را در خود نگاه م يدارد.
من اعتقاد دارم كه وظيفه معماري درك منطق توصيف ناشدني مكان است؛ همان نيروي ويژه اي كه مكان آن را به وجود مي آورد و پاسخگوي آن است.
عنصر پر اهميت دوم، هندسه است كه پانتئون نمونه درخشان آن به شمار مي آيد. هندس ه، هسته يا چارچوبي را كه واقيعت معماري است در خود دارد. منظور من شكل هايي همچون حجم هاي افلاطوني است كه در بسياري از موارد هندس هشان مشتمل بر چارچوب هايي سه بعدي است.اين به نظر من از بعد هندسي خالص تر است.
سومين عنصر پر اهميت، طبيعت است. منظور من طبيعت بكر و دست نخورده نيست؛ بلکه آن چيزي است كه م يتوان ناميد. منظور من طبيعيتي است كه نوعي نظم به آن داده شده و در نتيجه از چيزي انتزاعي و درهم و برهم، به « طبيعت ساخته بشر » نوعي از نظم، نور مجزا، آ ب مجزا و باد مجزا بدل گرديده است. هنگامي كه اين نوع طبيعت به معماري اي مركب از مواد خام و هندسه عرضه گردد، آنگاه در مي يابيم كه برعكس، اين معماري است كه منتزع و مجزا شده است. معماري تنها با مصالح، هندسه و طبيعت است كه مي تواند قدرت و شكوه بيابد. معماري مي تواند ما را برانگيزد و به هيجان آورد. درست عين پانتئون كه شكوه و عظمت آن فقط زاييدة جنبه اي از خرد بشري است كه معماري نام دارد.