سایه روشن
سایه روشن
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

یک روایت ساده

از کنار گل های حاشیه خیابان ساده نگذر، دستی آنها را کاشته است دستی که نان آور یک خانه است دستی که لزوما دست یک ابر قهرمان نیست اما تکیه گاه یک خانواده است دستی که اگر نباشد دنیا بهم نمی ریزد اما دنیایی بهم میریزد. همیشه به بی تفاوتی آدم هایی که پا روی فرش تبریز میگذارند حساسم.خیلی هم. آخر آنها ندیده اند که ما به چه زحمتی گره به گره آن را به هم دوخته ایم. البته منتی هم نیست ما هم ندیده ایم آنها چطور پولش را جور کرده اند. فرش هم نان است هم هنر.اما دریغا که پز هنرش را مسئولین و سلبریتی ها می دهند نوش جانشان و اما پولش را این فرش فروش های بی رحم، بی مروت بی انصاف...زحمت یکساله ما نور چشم ما همه و همه می شود همانقدری که اقایان سود می کنند...توی زمستان مادرم کلاه می پوشد و لباس گرم و قالی می بافد تا بار کسی نباشیم متاسفم برای خودم که حاصل این تلاش منم...

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید